ادامۀ تکامل روح بعد از قطع ارتباط با بدن

ادامۀ تکامل روح بعد از قطع ارتباط با بدن

آیا بعد از اینکه ارتباط این حقیقت از بدن قطع شد، تبدیل به موجودات دیگر می‌شود؟ اگر چه تباهی در ذاتش راه ندارد آیا باز هم دگرگونی‌هایی پیدا می‌کند؟ این سؤال عبارت اُخرای این است که با قطع حقیقت از بدن آیا باز هم تکامل پیدا می‌کند؟ در این دنیا نفس تعلّق به بدن دارد

نقد استدلال مرحوم نراقی در مورد جزء لایتجزا

نقد استدلال مرحوم نراقی در مورد جزء لایتجزا

همان طور که گفتیم مرحوم نراقی به دفاع از قائلین به جزء لایتجزی فرموده که حق دارند بگویند به جزء تقسیم نمی‌شود؛ چون اگر دایره‌ای را رسم کنیم که مماس با یک سطح مستوی باشد در یک نقطه با او تماس دارد و آن نقطه قابل تجزیه نیست؛
نقطه، خط و سطح فلسفی

نقطه، خط و سطح فلسفی

کتاب من حجم و ضخامتی دارد که اگر از یک طرفش شروع ‌کنم و به سمت راستش بیایم، پایانش را سطح می‎‌گوییم؛ چون سطح چیزی است که طول و عرض دارد ولی ضخامتی ندارد. اگر ضخامت و عمق ندارد در خارج هم به تنهایی سطح نداریم، بلکه به برکت حجم است که سطح را داریم. البته خود حجم را هم به برکت جسم داریم؛ زیرا اگر جسمی نداشته باشیم دیگر حجمی هم نداریم. بنابراین حجم، سطح، خط و نقطه هیچ‌کدام به تنهایی در خارج موجود نیستند و همه در وجودشان مدیون امر دیگری به نام جسم هستند.
استدلال مرحوم نراقی در مورد جزء لایتجزا

استدلال مرحوم نراقی در مورد جزء لایتجزا

ستدلال مرحوم نراقی این است که می‎‌گوید این‌ها که قائل به جزء لایتجزی هستند حرفشان این است که اگر کره یا دایره‌ای را روی سطح مستوی و صاف به صورت عمودی بگذاریم، این دایره یا کره در یک نقطه با این سطح تماس پیدا می‎کند که این نقطه قابل تقسیم نیست
تفاوت نظریۀ ذیمقراطیس با نظریۀ مثبتین جزء

تفاوت نظریۀ ذیمقراطیس با نظریۀ مثبتین جزء

به قائلین به اجزای لایتجزی در اصطلاح قائلین به جواهر فرده، قائلین به اتم یا قائلین به مثبتین جزء نیز گفته می‌شود. مرحوم علامه شعرانی ; می‌گوید که ذیمقراطیس در بخشی از نظریۀ خود با قائلین به مثبتین جزء مشترک است و در بخشی دیگر از آن‌ها فاصله می‎‌گیرد؛ یعنی ایشان در این بخش که جسم از اجزای ریزی تشکیل شده که کسراً و قطعاً قابل تقسیم نیست با مثبتین جزء هم‌عقیده است. اینکه آن اجزاء جسم نیستند را هم می‎توان توجیه کنیم به این بیان که همانند آب که خودش اکسیژن و هیدروژن نیست ولی این دو کنار هم آب تشکیل می‎‌دهند، اما از اینجا به بعد دیگر با آن‌ها همراه نیست؛ یعنی آقای ذیمقراطیس آن اجزاء را عقلاً و وهماً قابل تقسیم می‎داند برخلاف قائلین به مثبتین جزء که آن را از این جهت هم قابل تقسیم نمی‌دانند. به عقیدۀ ذیمقراطیس همان جزء ریز دارای ابعاد است ولی ما این مشکل را داریم که فعلاً به ابزاری دست پیدا نکردیم که بتوانیم آن را تقسیم کنیم. به علاوه وهماً و عقلاً که می‎‌شود تقسیم کرد؛ زیرا اگر سه تا از آن اجزای ریز را در کنار همدیگر یکی را در طرف چپ، یکی را در طرف راست و یکی را هم در وسط قرار دهیم، طرف چپ به یک گوشه از وسط چسبیده و طرف راست هم به گوشۀ دیگر از وسط چسبیده است. پس این وسط، این طرف و آن طرف پیدا کرد و اگر این ور و آن ور دارد پس وسط هم دارد. اگر وسط دارد پس قابل تقسیم است ولی اگر ما وسلیۀ برش نداریم دیگر مشکل از ما است.
پیوستگی و گسستگی اجسام(استاد ضیایی)

پیوستگی و گسستگی اجسام(استاد ضیایی)

حضرت علامه حسن‌زاده (حفظه الله تعالی) در این درس از استادشان مرحوم آیت الله شعرانی ; بیانی دارند که نشان می‌دهد ایشان قائل بودند که ما یک قول از مثبتین جزء داریم که قائل به اجزاء لایتجزّی هستند؛ یعنی جزئی که هرگز تقسیم و تجزیه نمی‌شود و یک قول هم از آقای ذیمقراطیس داریم و این دو قول هرچند که به ظاهر شبیه یکدیگر هستند ولی باید آن‌‌‌ها را از همدیگر جدا کنید. مرحوم علامه شعرانی می‎‌خواهد بگوید که این دو با هم فرق دارند؛ زیرا آن‌ها که قائل به اجزای لایتجزی هستند _ که در این درس از آن‌ها به مثبتین جزء تعبیر می‎‌شود _ جزء را به هیچ وجه قابل قسمت نمی‌دانند؛ یعنی نه کسراً، نه قطعاً، نه وهماً و نه فرضاً. اما جناب ذیمقراطیس جسم را از برخی جهات قابل تقسیم می‌داند که در ادامه به آن می‌پردازیم.
تفاوت میان مزاج و امتزاج

تفاوت میان مزاج و امتزاج

امتزاج هم به مانند مزاج، مرکّب از دو یا چند چیز است؛ منتها به این شرط که در یکدیگر تأثیر و تأثّر نداشته باشند. وقتی یک کیسه گچ را با یک کیسه خاک مخلوط کنید مرکّب درست شده است ولی این مرکّب مثل آن مرکّب سکنجبین نیست؛ زیرا درست است که رنگش کمی فرق کرده و سیاه و سفید شده ولی مزاج را ارائه نداده است؛ چون در یکدیگر تأثیر و تأثّر ندارد و فقط اجزای ریز خاک در کنار اجزای ریز گچ قرار گرفته‌اند و لذا به این امتزاج می‌گویند. اگر در همین مخلوط خاک و گچ، آب بریزیم خاصیت جدیدی ارائه می‌دهد و چسبندگی پیدا می‌کنند که این را مزاج می‌گویند.
سنخیت میان غذا و مغتذی

سنخیت میان غذا و مغتذی

در این نظام عالَم امکانی، هر شیئی مغتذی است؛ یعنی غذا گیرنده و نیازمند غذا است، منتها غذای هر مغتذی متناسب با خودش است؛ یعنی بین غذا و مغتذی سنخیت است و نمی‌شود هر مغتذی هر غذایی بگیرد، بلکه غذایی را می‌گیرد که برای او مفید باشد؛ زیرا غذا تأمین کننده بدن ما یتحلل است

تفکیک میان دو معنای قوّه

تفکیک میان دو معنای قوّه

اینکه گفتیم مادّۀ اُولی قوّۀ محض است باید برای همیشه در ذهنمان بین دو معنای قوّه تفاوت قائل شویم: قوّه گاهی در مقابل فعلیت است و گاهی در مقابل ضعف که این دو خیلی با یکدیگر تفاوت دارند. وقتی دو نفر کُشتی‌گیر را تماشا می‌کنیم و می‌گوییم سمت راستی دارای قوّۀ بیشتری است؛ یعنی قدرت

دفتر و ساختمان آموزشی : قم،خ ارم ،ک۲۰ روبروی مسجدسلماسی پلاک۱۳ کدپستی: 3715696797