شماره : 8173
۲۲ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۲۰:۴۹

نقد مبانی مادّیون(آیت الله ضیایی)

شامّه با یکی از شئونات نفس ناطقه است و اما آلتش بینی است؛ یعنی بینی که ادراک نمی‌کند، بلکه نفس است که ادراک می‌کند؛ منتها این وسیله است. گوش که ادراک نمی‌کند، بلکه جان ادراک می‌کند و گوش یک وسیله است.؛

آقای کولپه اصرارش بر این بود که آن چه که در نظام هستی حقیقت دارد مادّه است و ما اگر قرار است هر چیزی را در این نظام عالَم بفهمیم باید از مادّه شروع کنیم. مطلب اول را نمی‌پذیریم اما مطلب دوم که ما هر چیزی را می‌خواهیم در این عالَم بفهمیم باید از مادّه شروع کنیم حرف خوبی است؛ چون ما هم جنبۀ جسمانی و هم جنبۀ روحانی داریم و تازه آن جنبۀ روحانی هم بنا بر مبنای مورد قبول مرحوم صدرالمتالهین (رضوان الله تعالی علیه) جسمانیت الحدوث است که ایشان در حکمت متعالیه ما را به این‌جا می‌رساند که ما با جسم و جسمانی خیلی اُنس داریم؛ زیرا تمام ابزار و آلات ادراکی ما جسمانی است. ما یک قوای ادراکی داریم و یک آلات ادراکی که این دو تا را باید از یکدیگر تمییز بدهیم. بینایی با قوّۀ باصره است اما آلتش چشم است، شنوایی با قوّۀ سامعه است و اما آلتش گوش است. شامّه با یکی از شئونات نفس ناطقه است و اما آلتش بینی است؛ یعنی بینی که ادراک نمی‌کند، بلکه نفس است که ادراک می‌کند؛ منتها این وسیله است. گوش که ادراک نمی‌کند، بلکه جان ادراک می‌کند و گوش یک وسیله است.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8173 توسط حمیدرضا عالی و در روز پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۴۹:۰۹
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8171
۲۲ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۲۰:۳۴

مکتب مادّی عملی و نظری(استاد ضیایی)

در مکتب مادّی عملی که مربوط به عمل افراد است، توصیۀ‌شان این است که انسان باید به دنبال خوبی‌های مادّی باشد و به آن چه که خیر و صلاح او در زندگی است عمل کند. در این عالَم مادّه انسان باید به دنبال کسب آن چیزی باشد که خوب تلّقی می‌شود. خانۀ خوب، ماشین خوب، وسایل زندگی خوب، همسر خوب و ... ما فعلاً کاری با این نداریم که آیا این موارد واقعاً خوبی‌های زندگی هستند، بلکه می‌خواهیم با نظر فکری مکتب مادّی آشنا شویم.[1]؛

بررسی مکتب مادّی عملی و نظری

نویسندۀ کتاب «مقدمه‌ای بر فلسفه» عنوان می‌کند که پیروان مکاتب مادّی قائل به دو مکتب مادّی هستند: یکی مکتب مادّی عملی و دیگری مکتب مادّی نظری.

در مکتب مادّی عملی که مربوط به عمل افراد است، توصیۀ‌شان این است که انسان باید به دنبال خوبی‌های مادّی باشد و به آن چه که خیر و صلاح او در زندگی است عمل کند. در این عالَم مادّه انسان باید به دنبال کسب آن چیزی باشد که خوب تلّقی می‌شود. خانۀ خوب، ماشین خوب، وسایل زندگی خوب، همسر خوب و … ما فعلاً کاری با این نداریم که آیا این موارد واقعاً خوبی‌های زندگی هستند، بلکه می‌خواهیم با نظر فکری مکتب مادّی آشنا شویم.[۱]

اما در این کتاب از قول مادّیون نقل شده که  مکتب مادّی نظری بر دو قسم است:

قسم اول: مکتب مادّی نظری مکتبی است که اصلِ منظّم کننده دارد و فقط ممهذ در مادّه و مادّیات باشد. در هر بحث نظری که مورد نظرتان باشد باید از مادّه شروع کنید وگرنه آن بحث علمی نیست. به نظر این‌ها آن بحثی علمی است که منشأ آن بحث از مادّه باشد.

قسم دوم: مکتب مادّی نظری مکتبی است که علاوه بر ممهذ بودن در ماده و مادیات جنبۀ متافیزیکی و ماورای مادّه را هم در نظر دارد. گاهی هم به «ما قبل طبیعت» نیز گفته می‌شود. این قسم دوم را نیز دو قسم کرده‌اند: ۱-مذهب مادّی واحدی یا فردی، ۲-مذهب مادّی اثنینی یا دو جنبه‌ای که از نظر این مذهب دو نوع مادّه وجود دارد؛ یک مادّۀ لطیف و دیگری مادّۀ کثیف (متراکم). از یک طرف می‌گویند منشأ همه چیز مادّه است و از طرف دیگر ما عقل، روح و حیات داریم که طول، عرض و عمق ندارد و لذا از آنجایی که در این موارد گیر می‌کنند، دست و پا می‌زنند که یک طوری توجیه کنند و بدین جهت می‌گویند که ما دو نوع شیء مادّی داریم: لطیف و کثیف. بنابراین ناچار شدند عقل، روح، حیات و اراده که فاقد طول، عرض و عمق هستند و محسوسِ قوّۀ باصرۀ ما نیستند را از قبیل جسم مادّیِ لطیف به حساب بیاورند و از این طریق یک راه فراری برای خودشان پیدا کنند.

حضرت علامه حسن‌زاده (حفظه الله تعالی) می‌فرمایند که جسم لطیف باز کدام است؟ همان هم که طول، عرض و عمق دارد و لذا باید محسوس باشد. گذشتگان جسم لطیف را به جسم‌های سماوی مثال می‌زدند که لطیف است ولی حائل نیست. امروزه هم جسم لطیف را به چیزهایی مثل شیشه مثال می‌زنند که جسم است اما حائل نیست؛ یعنی مانع رؤیت اشیای پشت شیشه نمی‌شود. بنابراین اگر هزار بار هم شما بگویید جسم لطیف است ولی علم را نمی‌توانیم ببینیم و استشمام، لمس و مزمزمه کنیم و با حواس ذائقه ادراک کنیم؛ پس نمی‌توانیم بپذیریم که جسم لطیف هستند. مذهب مادّی اثنینی برای این‌که بتواند خودش را از خیلی از اشکالات رها کند ناچار شده جسم را دو قسم کند، اما مذهب مادّی واحدی چه کار کرده است؟ مذهب مادّی واحدی مادّه را یک نوع می‌داند و تقسیم به کثیف و لطیف نکرده است؛ منتها می‌گوید مادّه‌ای که یک نوعِ واحد است سه قسم است:

قسم اول: مادّۀ وصفی که نفس و عقل را از این قبیل می‌دانند.

قسم دوم: مادّۀ علیتی که عقل را معلول مادّه می‌دانند و مادّه را علّت برای عقل می‌پندارد.

قسم سوم: مادّۀ تعادلی که برای نمودهای عقلانی و نفسانی حالت مادّیتی قائل هستند.

خلاصه اینکه هدف از نقل این اقوال این بود که در درس‌های بعدی که می‌خواهیم نفس مجرّد را اثبات کنیم باید اول مکتب مادّی را باطل بشماریم که باطل شمردن آن متفرّع بر این است که ما با مکتب مادّی و مبانی آن‌ها آشنا باشیم تا بدانیم به کدام موارد خدشه وارد کنیم.


[۱]. اصول چهارگانه ماتریالیسم دیالکتیک:

۱ – فلسفه مادی جدیدی که بنام « ماتریالیسم دیالکتیک » خوانده می شود و دو شخصیت معروف بنام کارل مارکس ( Karl Marx ) و فردریک انگلس ( Friedrich Engels ) بانیان اصلی آن بشمار می روند دارای یک تئوری فلسفی و یک روش منطقی است تئوری فلسفی وی « ماتریالیستی » است که وجود را مساوی با ماده می داند و وجودمادی را منکر است ، و روش منطقی وی شیوه و روش خاصی است که در طرز تحقیق و راه یافتن به معرفت طبیعت پیش گرفته و معتقد است که تنها با این روش و این طرز تحقیق است که می توان طبیعت را شناخت و با آن معرفت حقیقی حاصل کرد . این روش تحقیق که همان روش دیالکتیکی مارکسیستی است عبارت است از طرز تفکر مبتنی بر چند اصل از اصول کلی که حاکم بر طبیعت است و به عقیده آنان یگانه طرز تفکر و شیوه مطالعه ای که طبیعت و اجزاء طبیعت را آن طور که هست می شناساند همانا مطالعه ای است که طبق این اصول صورت بگیرد .  این اصول از این قرار است : الف – ماهیت هر چیزی عبارت است از رابطه آن چیز با سایر اجزاء طبیعت . هیچ چیز و هیچ جزئی از اجزاء طبیعت بخودی خود قابل شناسائی نیست و بنابر این اگر موجودی از موجودات طبیعت را بخواهیم مطالعه کنیم . باید مجموع ارتباطات وی را با سایر اشیاء بدست آوریم و آنرا در تحت تاثیر محیط مخصوصی که خواه ناخواه ماهیت او را تحت نفوذ گرفته است مطالعه کنیم استالین ( ۱۸۷۹ – ۱۹۵۳ ) در جزوه ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی می گوید : « متد دیالکتیک معتقد است که هیچگونه پدیده ای در طبیعت منفردا و بدون در نظر گرفتن روابط آن با سایر پدیده های محیطش نمی تواند مفهوم واقع شود زیرا پدیده ها در هر رشته از طبیعت که تصور کنیم وقتی خارج از شرایط محیط در نظر گرفته شوند به امری بی معنی تبدیل خواهند شد » .این اصل بعنوان اصل « تبعیت جزء از کل » و یا « اصل تاثیر متقابل » و یا « اصل پیوستگی عمومی اشیاء » خوانده می شود .ب – همه چیز دائما در تغییر و حرکت و شدن است . سکون وجود ندارد و فکر نیز که از خواص طبیعت است تابع همین قانون تغییر و حرکت است . انگلس می گوید : «دنیا را نباید بصورت مخلوطی از اشیاء ثابت و تمام شده تصور نمود ، بلکه دنیا عبارت است از مخلوطی از سیرهای تحولی که در آن موجوداتی که ظاهرا ثابت می باشد و همچنین انعکاس این موجودات در ضمیر انسان که همان افکار باشد دائما در حال سیر تحولی و انهدام می‌باشند.» . این اصل معمولا اصل تغییر یا اصل حرکت یا اصل تکامل خوانده می شود.ج – تغییر و حرکت همواره به حالت یکنواخت نیست ، لحظاتی فرا می رسد که این تغییرات تدریجی حالت شدید و انقلابی بخود می گیرد و منجر به تغییر در کیفیت می شود استالین می گوید: «دیالکتیک بر خلاف متافیزیک سیر تکاملی را یک جریان ساده نشو و نما که در آن تغییرات کمی منجر به تغییرات کیفی نشود نمی داند بلکه تکامل را از تغییرات کم اهمیت و پنهانی کمی می داند که بتغییرات کیفی آشکار و اساسی منتهی می گردد » . این اصل معمولا بنام « اصل جهش » خوانده می شود .د – حرکت تکاملی اشیاء در نتیجه تناقضات و تضادهائی که در داخل اشیاء وجود دارد صورت می گیرد استالین می گوید : متد دیالکتیک بر آنست که جریان تکامل پست به عالی نتیجه تکامل و توسعه هم آهنگ پدیده ها نبوده بلکه بر عکس در اثر بروز تضادهای داخلی اشیاء و پدیده ها و در طی یک (مبارزه) بین تمایلات متضاد که بر اساس آن تضادها قرار گرفته است انجام می گیرد  .ژرژ پولیستر در اصول مقدماتی فلسفه می گوید : نه تنها امور بیکدیگر تبدیل می شوند بلکه هیچ امری به تنهائی و همان که هست نمی ماند و عبارت از چیزی خواهد بود که شامل ضد خودش نیز هست و هر چیز آبستن ضد خود می باشد . امور عالم در عین حال هم خود و هم ضد خود می باشند . تغییر و تحول امور از آن جهت است که دارای تضاد می باشند و تحول از آن جهت دست می دهد که هیچ چیز با خودش سازگار نیست . تخمی که در زیر مرغ است در داخل خود دو قوه دارد : یکی آنکه می خواهد تخم را بحالت خود نگهدارد ، دیگری آن که می خواهد تخم را تبدیل به جوجه کند ؛ از این رو تخم با خودش سازگار نیست … چیزی که از « نفی » مشتق می شود حالت اثبات پیدا می کند . جوجه اثباتی است که از نفی تخم خارج می شود این یکی از مراحل تکامل است . مرغ از تغییر جوجه بوجود می آید و در خلال این تحول بین قوایی که می خواهند جوجه را به همین حال نگهدارند و قوایی که می خواهند جوجه را به مرغ تبدیل کنند کشمکش است مرغ نفی جوجه است و جوجه به نوبه خود محصول نفی تخم می باشد . پس مرغ نفی در نفی است و این شیوه عمومی دیالکتیکی است : ۱ – اثبات که « تز » نام دارد ( حکم ) .۲ – نفی « آنتی تز » ضد ( حکم ) .۳ – نفی در نفی : « سنتز » .این اصل معمولا بنام « اصل تضاد » یا « اصل مبارزه اضداد » خوانده می شود ( اصول فلسفه و روش رئالیسم جلد ۲  مقاله پنجم).

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8171 توسط حمیدرضا عالی و در روز پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۳۴:۳۰
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8167
۲۲ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۲۰:۲۷

منشأ تفاوت فلزات(استاد ضیایی)

بعضی ازحوادثی که برای افراد پیش می‌آید به اعمال قبلی ایشان منوط است. این که گفته شود اصلاً تأثیری ندارد حرف درستی نیست، بلکه تأثیر دارد ولی به این صورت هم نیست که با اختیار منافات داشته باشد و سر از جبر در بیاورد.؛

منشأ تفاوت فلزات از نگاه علامه حسن زاده آملی

حضرت علامه حسن‌زاده (حفظه الله تعالی) می‌فرماید که امروزه اتم‌ها کارشان به جایی رسیده که قابل تجزیه هستند. اتم‌ها از اجزائی مانند الکترون، نوترون و پروتون تشکیل شده‌اند که به دور یک هستۀ مرکزی می‌گردند و گویا ریزترین موجودات در این عالَم با بزرگترین موجودات این عالَم هماهنگ عمل می‌کنند. چطور در مورد منظومۀ شمسی، کُراتی ‌هستند که به دور یک شمس می‌گردند در مورد اتم هم چنین حالتی وجود دارد. الکترون منشأ ایجاد تفاوت میان عناصر مختلف است. سبک ترین عنصر، هیدروژن است که یک الکترون دارد و بعد همین‌طور یکی یکی الکترون‌ها اضافه می‌شوند تا به سنگین‌ترین عنصر که اورانیوم است می‌رسیم که ۹۲ الکترون دارد.

حضرت علامه حسن‌زاده (حفظه الله تعالی) عمدۀ این مطالب را از کتابی به نام «نجوم برای همه» آورده‌اند که توسط یک شخص غربی نوشته شده و به فارسی ترجمه شده است. ایشان بعضی از نظر‌ها را هم نقد کرده است، منتها یک مقدار حرف‌های سنگینی هم دارد که لازم مقداری راجع به آن‌ها مطالعه کنید.

ابونصر فراهی صاحب کتاب «نصاب السبیان» الفاظ عربی را به فارسی در قالب شعر  ترجمه کرده است. کسانی که در گذشته طلبه می‌شدند اولین کتابی که باید می‌خواندند این کتاب بود. اگر کسی اشعار او را حفظ می‌کرد گویا یک کتاب لغت می‌دانست. ایشان در آن کتاب راجع به این‌که فلزات چرا با هم فرق می‌کنند بیتی سروده است:

نه فلز مستوی الحجم را چون برکشی اختلاف وزن دارد هر یکی بی اشتباه

یعنی ممکن است دوتا فلز به لحاظ حجم مساوی باشند اما وقتی وزن کنیم می‌بینیم که وزنشان با هم تفاوت دارد.

زر (لکن)، زیبق (الم)، اسرب (دهن)، ارزیز (حل)، فضّه (ند)، آهن (یکی)، مس و شبه (مه)، روی (ماه).

آنچه که بیرون پرانتز آمده اسم فلز است و آنچه که داخل پرانتز آمده وزن مخصوص فلز است به عدد حروف داخل پرانتز؛ مثلاً «زَر» که فلز طلا است وزن مخصوصش صد می‌باشد و چون عدد «لام»  برابر با سی است و عدد «کاف» مساوی بیست و عدد «نون» معادل پنجاه است، لذا مجموعش می‌شود برابر با عدد صَد. بقیه را نیز همانند این نمونه حساب می‌کنیم.

«زیبق» به معنای جیوه است. «ارزیر» به معنای قلع است. «شبه» به معنای فلز برنج است.

بعضی ازحوادثی که برای افراد پیش می‌آید به اعمال قبلی ایشان منوط است. این که گفته شود اصلاً تأثیری ندارد حرف درستی نیست، بلکه تأثیر دارد ولی به این صورت هم نیست که با اختیار منافات داشته باشد و سر از جبر در بیاورد.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8167 توسط حمیدرضا عالی و در روز پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۲۷:۲۳
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8164
۲۲ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۲۰:۰۴

نقد استدلال مرحوم نراقی در مورد جزء لایتجزا

همان طور که گفتیم مرحوم نراقی به دفاع از قائلین به جزء لایتجزی فرموده که حق دارند بگویند به جزء تقسیم نمی‌شود؛ چون اگر دایره‌ای را رسم کنیم که مماس با یک سطح مستوی باشد در یک نقطه با او تماس دارد و آن نقطه قابل تجزیه نیست؛؛

همان طور که گفتیم مرحوم نراقی به دفاع از قائلین به جزء لایتجزی فرموده که حق دارند بگویند به جزء تقسیم نمی‌شود؛ چون اگر دایره‌ای را رسم کنیم که مماس با یک سطح مستوی باشد در یک نقطه با او تماس دارد و آن نقطه قابل تجزیه نیست؛ زیرا اگر قابل تجزیه باشد این طرف و آن طرف دارد. ما از این طرف یک شعاع می‎کشیم و از آن طرفش هم یک شعاع دیگر می‎کشیم که مثلث متساوی الساقین درست شد. وسطش را هم که داریم یعنی ارتفاع که از وسطش هم یک خط به مرکز آن دایره رسم می‌کنیم. این سه شعاع یک دایره هستند اما در عین حال با هم تفاوت دارند. پس از اول باید بگوییم که این نقطه این طرف و آن طرف ندارد. حضرت علامه حسن‌زاده (حفظه الله تعالی) در پاسخ این استدلال می‌گوید که نقطۀ فلسفی و ریاضی، عَرَض و کمّ است. کمّ نیز یا خط یا نقطه یا سطح یا حجم است. نقطۀ فلسفی و ریاضی از سنخ عَرَض است و در کمّیات پیش می‎‌آید در حالی که قائلین به جزءِ لایتجزی آن اجزاء را از سنخ جوهر می‎‌دانند نه از سنخ عَرَض. بنابراین شما که استدلال ریاضی کردید و گفتید یک دایره یا کُره با یک سطح مستوی در یک نقطه تماس می‎یابد و بعد گفتید این نقطه این طرف و آن طرف ندارد، حق با شما است ولی این به درد قائلین به جزء لایتجزی نمی‌خورد؛ زیرا آن‌ها می‎‌گویند این اجزا از سنخ جوهرند و جوهر هم در مقابل عرض است.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8164 توسط حمیدرضا عالی و در روز پنجشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۰۴:۲۱
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8160
۲۰ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۲۱:۰۱

نقطه، خط و سطح فلسفی

کتاب من حجم و ضخامتی دارد که اگر از یک طرفش شروع ‌کنم و به سمت راستش بیایم، پایانش را سطح می‎‌گوییم؛ چون سطح چیزی است که طول و عرض دارد ولی ضخامتی ندارد. اگر ضخامت و عمق ندارد در خارج هم به تنهایی سطح نداریم، بلکه به برکت حجم است که سطح را داریم. البته خود حجم را هم به برکت جسم داریم؛ زیرا اگر جسمی نداشته باشیم دیگر حجمی هم نداریم. بنابراین حجم، سطح، خط و نقطه هیچ‌کدام به تنهایی در خارج موجود نیستند و همه در وجودشان مدیون امر دیگری به نام جسم هستند.؛

بین نقطه فلسفی و ریاضی با آن نقطۀ مشهود خودمان روی دفترچه و کاغذ باید تفاوت قائل شویم. بنده با خودکار نقطه‌ای روی کاغذ می‎گذارم، بعد خط‌کش می‎گذاریم و یک خطی به حسب ظاهر می‎کشیم و می‎گوییم که این خط است. سپس دو یا سه خط دیگر در کنارش ضمیمه می‎کنیم و می‎‌گوییم که این هم سطح است در حالی که این‌ها هیچکدام به لحاظ فلسفی و ریاضی نقطه، خط و سطح محسوب نمی‌شوند؛ زیرا نقطه را به این لحاظ تعریف کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند به چیزی که طول، عرض و عمق ندارد. این نقطه‌ای که من و شما روی کاغذ می‌گذاریم هر قدر هم نوک قلم ما تیز باشد باز هم طول، عرض و عمق دارد ولو به اندازۀ خیلی کوچک؛ زیرا بالاخره این جرم نوک مداد کلفتی و نازکی دارد که توانسته روی کاغذ اثری بگذارد. همچنان که خط را تعریف کرده‌اند به این که طول دارد ولی عرض و عمق ندارد اما این چیزی که با خودکار کشیدیم به اندازۀ جوهری که ایجاد کرده عرض و ضخامت دارد. پس این نقطه‌ها، خط‌ها و سطح‌ها که روی کاغذ می‎کشیم، نقطه، خط و سطح فلسفی و ریاضی نیست؛ زیرا نقطه را گفته‌اند که انتها و پایان خط است و در این صورت طول، عرض و عمق ندارد؛ یعنی دارای ابعاد نیست ولی این چیزی که روی کاغذ به کمک خودکار و قلم می‎گذاریم طول، عرض و عمق دارد. همچنان که پایان سطح را خط می‌گویند. بنابراین در خارج نقطۀ تنها نداریم؛ اگر نقطه داریم به برکت خط داریم. در خارج خط تنها نداریم؛ اگر خط داریم در ضمن سطح داریم. سطح فلسفی را هم این‌گونه تعریف کرده‌اند که نفاد و پایان حجم است؛ کتاب من حجم و ضخامتی دارد که اگر از یک طرفش شروع ‌کنم و به سمت راستش بیایم، پایانش را سطح می‎‌گوییم؛ چون سطح چیزی است که طول و عرض دارد ولی ضخامتی ندارد. اگر ضخامت و عمق ندارد در خارج هم به تنهایی سطح نداریم، بلکه به برکت حجم است که سطح را داریم. البته خود حجم را هم به برکت جسم داریم؛ زیرا اگر جسمی نداشته باشیم دیگر حجمی هم نداریم. بنابراین حجم، سطح، خط و نقطه هیچ‌کدام به تنهایی در خارج موجود نیستند و همه در وجودشان مدیون امر دیگری به نام جسم هستند.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8160 توسط حمیدرضا عالی و در روز سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۱:۰۱:۱۸
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8157
۲۰ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۲۰:۵۸

استدلال مرحوم نراقی در مورد جزء لایتجزا

ستدلال مرحوم نراقی این است که می‎‌گوید این‌ها که قائل به جزء لایتجزی هستند حرفشان این است که اگر کره یا دایره‌ای را روی سطح مستوی و صاف به صورت عمودی بگذاریم، این دایره یا کره در یک نقطه با این سطح تماس پیدا می‎کند که این نقطه قابل تقسیم نیست؛

استدلال مرحوم نراقی

مرحوم ملاّ احمد نراقی در حوزۀ علوم دینی کتابی دارد به نام «خزائن» که حضرت علامه حسن‌زاده (حفظه الله تعالی) آن را تصحیح کرده و تعلیقه بر آن زده و چاپ هم شده است. صاحب خزائن برای قائلین به جزء لایتجزی که تقسیم نمی‌شود استدلالی دارد که به نظر حضرت علامه قابل مناقشه است.

استدلال مرحوم نراقی این است که می‎‌گوید این‌ها که قائل به جزء لایتجزی هستند حرفشان این است که اگر کره یا دایره‌ای را روی سطح مستوی و صاف به صورت عمودی بگذاریم، این دایره یا کره در یک نقطه با این سطح تماس پیدا می‎کند که این نقطه قابل تقسیم نیست؛ چون اگر قابل تقسیم باشد باید این طرف و آن طرف داشته باشد. ما از دو طرف خط می‎کشیم به مرکز دایره که یک مثلث متساوی الساقین درست می‎‌شود و هر مثلثی هم ارتفاع دارد و ارتفاع خطی است که از رأس بر قاعده عمود می‎‌شود. ارتفاع هم که از دو ضلع (دو طرف) مثلث کوتاه‌تر است؛ زیرا وسطی ارتفاع مثلث متساوی الساقین است و ارتفاع آن از دو ساقِ دیگر کوتاه‌تر است؛ پس وسطی کوتاه‌تر است. از طرف دیگر هر سه تا شعاعِ یک دایره هستند و باید با یگدیگر مساوی باشند و این یعنی تناقض. پس از اول باید بگوییم که نقطۀ مذکور این طرف و آن طرف ندارد و اگر این طرف و آن طرف ندارد پس قابل تجزیه هم نیست و در نتیجه جزء لایتجزی درست می‎‌شود.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8157 توسط حمیدرضا عالی و در روز سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۵۸:۰۱
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8140
۲۰ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۲۰:۵۱

تفاوت نظریۀ ذیمقراطیس با نظریۀ مثبتین جزء

به قائلین به اجزای لایتجزی در اصطلاح قائلین به جواهر فرده، قائلین به اتم یا قائلین به مثبتین جزء نیز گفته می‌شود. مرحوم علامه شعرانی ; می‌گوید که ذیمقراطیس در بخشی از نظریۀ خود با قائلین به مثبتین جزء مشترک است و در بخشی دیگر از آن‌ها فاصله می‎‌گیرد؛ یعنی ایشان در این بخش که جسم از اجزای ریزی تشکیل شده که کسراً و قطعاً قابل تقسیم نیست با مثبتین جزء هم‌عقیده است. اینکه آن اجزاء جسم نیستند را هم می‎توان توجیه کنیم به این بیان که همانند آب که خودش اکسیژن و هیدروژن نیست ولی این دو کنار هم آب تشکیل می‎‌دهند، اما از اینجا به بعد دیگر با آن‌ها همراه نیست؛ یعنی آقای ذیمقراطیس آن اجزاء را عقلاً و وهماً قابل تقسیم می‎داند برخلاف قائلین به مثبتین جزء که آن را از این جهت هم قابل تقسیم نمی‌دانند. به عقیدۀ ذیمقراطیس همان جزء ریز دارای ابعاد است ولی ما این مشکل را داریم که فعلاً به ابزاری دست پیدا نکردیم که بتوانیم آن را تقسیم کنیم. به علاوه وهماً و عقلاً که می‎‌شود تقسیم کرد؛ زیرا اگر سه تا از آن اجزای ریز را در کنار همدیگر یکی را در طرف چپ، یکی را در طرف راست و یکی را هم در وسط قرار دهیم، طرف چپ به یک گوشه از وسط چسبیده و طرف راست هم به گوشۀ دیگر از وسط چسبیده است. پس این وسط، این طرف و آن طرف پیدا کرد و اگر این ور و آن ور دارد پس وسط هم دارد. اگر وسط دارد پس قابل تقسیم است ولی اگر ما وسلیۀ برش نداریم دیگر مشکل از ما است.؛

به قائلین به اجزای لایتجزی در اصطلاح قائلین به جواهر فرده، قائلین به اتم یا قائلین به مثبتین جزء نیز گفته می‌شود. مرحوم علامه شعرانی ; می‌گوید که ذیمقراطیس در بخشی از نظریۀ خود با قائلین به مثبتین جزء مشترک است و در بخشی دیگر از آن‌ها فاصله می‎‌گیرد؛ یعنی ایشان در این بخش که جسم از اجزای ریزی تشکیل شده که کسراً و قطعاً قابل تقسیم نیست با مثبتین جزء هم‌عقیده است. اینکه آن اجزاء جسم نیستند را هم می‎توان توجیه کنیم به این بیان که همانند آب که خودش اکسیژن و هیدروژن نیست ولی این دو کنار هم آب تشکیل می‎‌دهند، اما از اینجا به بعد دیگر با آن‌ها همراه نیست؛ یعنی آقای ذیمقراطیس آن اجزاء را عقلاً و وهماً قابل تقسیم می‎داند برخلاف قائلین به مثبتین جزء که آن را از این جهت هم قابل تقسیم نمی‌دانند. به عقیدۀ ذیمقراطیس همان جزء ریز دارای ابعاد است ولی ما این مشکل را داریم که فعلاً به ابزاری دست پیدا نکردیم که بتوانیم آن را تقسیم کنیم. به علاوه وهماً و عقلاً که می‎‌شود تقسیم کرد؛ زیرا اگر سه تا از آن اجزای ریز را در کنار همدیگر یکی را در طرف چپ، یکی را در طرف راست و یکی را هم در وسط قرار دهیم، طرف چپ به یک گوشه از وسط چسبیده و طرف راست هم به گوشۀ دیگر از وسط چسبیده است. پس این وسط، این طرف و آن طرف پیدا کرد و اگر این ور و آن ور دارد پس وسط هم دارد. اگر وسط دارد پس قابل تقسیم است ولی اگر ما وسلیۀ برش نداریم دیگر مشکل از ما است.

در ادامه حضرت علامه حسن‌زاده (حفظه الله تعالی) به اتم مثال می‎زند که از اجزایی به نام الکترون، نوترون، پروتون و هستۀ مرکزی تشکیل شده که هیچ‌کدام از جنس خودِ اتم نیستند ولی از ترکیب این‌ها اتم درست می‎‌شود که شاید جناب ذیمقراطیس در چند قرن پیش همین را می‎خواسته بگوید که امروزی‌ها هم تأیید می‎‌کنند.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8140 توسط حمیدرضا عالی و در روز سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۵۱:۳۸
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8150
۲۰ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۲۰:۴۶

پیوستگی و گسستگی اجسام(استاد ضیایی)

حضرت علامه حسن‌زاده (حفظه الله تعالی) در این درس از استادشان مرحوم آیت الله شعرانی ; بیانی دارند که نشان می‌دهد ایشان قائل بودند که ما یک قول از مثبتین جزء داریم که قائل به اجزاء لایتجزّی هستند؛ یعنی جزئی که هرگز تقسیم و تجزیه نمی‌شود و یک قول هم از آقای ذیمقراطیس داریم و این دو قول هرچند که به ظاهر شبیه یکدیگر هستند ولی باید آن‌‌‌ها را از همدیگر جدا کنید. مرحوم علامه شعرانی می‎‌خواهد بگوید که این دو با هم فرق دارند؛ زیرا آن‌ها که قائل به اجزای لایتجزی هستند _ که در این درس از آن‌ها به مثبتین جزء تعبیر می‎‌شود _ جزء را به هیچ وجه قابل قسمت نمی‌دانند؛ یعنی نه کسراً، نه قطعاً، نه وهماً و نه فرضاً. اما جناب ذیمقراطیس جسم را از برخی جهات قابل تقسیم می‌داند که در ادامه به آن می‌پردازیم.؛

بحث به اینجا رسید که اجسامی که در ظاهر پیوسته و یکپارچه می‎بینیم آیا در واقع همین‌گونه هستند یا اینکه در واقع گسسته‌اند؛ یعنی از اجزای ریز تشکیل شده‌اند و به همدیگر ضمیمه شده‌اند و به علّت خطای باصره است که یکپارچه دیده می‎‌شوند؟

اکثر حکما در طول تاریخ بر این باور بودند که اجسام همان‌طور که یکنواخت دیده می‎شوند، پیوسته‌اند ولی بعضی از حکمای پیشین و امروزی می‎‌گویند که اجسام پیوسته نیستند، بلکه گسسته‌اند و از اجزای ریز تشکیل شده‌اند. اکثریت غالب حکمای امروز هم قائلند که اجسام از اتم‌ها تشکیل شده‌اند؛ یعنی این اتم‌ها کنار هم قرار گرفتند و جسم را تشکیل داده‌اند. در گذشته در طول تاریخ قبل از اسلام نوادری از حکمای یونان همین قول را پذیرفته بودند که از جملۀ آن‌ها آقای ذیمقراطیس است که از حکمای قرن پنجم قبل از میلاد می‌باشد. وی به مانند حکمای امروز می‎گفت که اجسام از اجزای صغار صلبه[۱] تشکیل شده‌اند؛ یعنی از اجزای خیلی ریز نشکن و سفت که خودشان جسم نیستند ولی با ترکیب آن‌ها جسم درست می‎‌شود. حال سؤالی که پیش می‌آید این است که چطور می‎‌شود آن اجزا جسم نباشند ولی از ترکیبشان جسم درست شود؟

حضرت علامه حسن‌زاده (حفظه الله تعالی) در درس شرح اشارات در توضیح نظریۀ ذیمقراطیس فرمودند که شاید قائلین به این نظریه می‎‌خواهند بگویند که مثلاً فرمول آب H۲O است و از دو ملکول هیدروژن و یک مولکول اکسیژن تشکیل شده است. هیدروژن و اکسیژن هیچکدام به تنهایی آب نیست ولی از ترکیب آن‌ها آب درست شده است. هیدروژن و اکسیژن به تنهایی گاز هستند ولی وقتی این‌ها کنار هم قرار می‎‌گیرند جسمی به نام آب درست می‎‌شود که از مایعات است. بنابراین فوری نباید با استناد به ظاهر حرفشان را رد کنیم که چطور می‎‌شود اکسیژن و هیدروژن جسم نباشند ولی جسم بسازند. در هر صورت جناب ذیمقراطیس قولی شبیه قول امروزی‌ها دارد ولی حضرت علامه حسن‌زاده (حفظه الله تعالی) در این درس از استادشان مرحوم آیت الله شعرانی ; بیانی دارند که نشان می‌دهد ایشان قائل بودند که ما یک قول از مثبتین جزء داریم که قائل به اجزاء لایتجزّی هستند؛ یعنی جزئی که هرگز تقسیم و تجزیه نمی‌شود و یک قول هم از آقای ذیمقراطیس داریم و این دو قول هرچند که به ظاهر شبیه یکدیگر هستند ولی باید آن‌‌‌ها را از همدیگر جدا کنید. مرحوم علامه شعرانی می‎‌خواهد بگوید که این دو با هم فرق دارند؛ زیرا آن‌ها که قائل به اجزای لایتجزی هستند _ که در این درس از آن‌ها به مثبتین جزء تعبیر می‎‌شود _ جزء را به هیچ وجه قابل قسمت نمی‌دانند؛ یعنی نه کسراً، نه قطعاً، نه وهماً و نه فرضاً. اما جناب ذیمقراطیس جسم را از برخی جهات قابل تقسیم می‌داند که در ادامه به آن می‌پردازیم.

کسراً: یعنی جسم از اجزای ریزی تشکیل شده که آن اجزاء شکسته نمی‌شوند.

قطعاً: یعنی جسم از اجزای ریزی تشکیل شده که آن اجزای ریز بریده نمی‌شود؛ یعنی نمی‌توان با چاقو آن‌ها را ولو به صورت ظریف دو تکه کرد.

وهماً: یعنی حتی به لحاظ خیالمان هم نمی‌توانیم آن اجزاء را تقسیم کنیم.

فرضاً: یعنی به لحاظ عقل هم نمی‌توان آن‌ها را تقسیم نمود.


[۱] . به این معنا که جسم عبارت از یک واحد نیست، بلکه مجموعه‌ای از اجزاء ریز است که سخت می باشند؛ یعنی قابل شکستن و تقسیم در خارج نیستند.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8150 توسط حمیدرضا عالی و در روز سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۴۶:۱۳
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8147
۲۰ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۲۰:۳۸

تفاوت میان مزاج و امتزاج

امتزاج هم به مانند مزاج، مرکّب از دو یا چند چیز است؛ منتها به این شرط که در یکدیگر تأثیر و تأثّر نداشته باشند. وقتی یک کیسه گچ را با یک کیسه خاک مخلوط کنید مرکّب درست شده است ولی این مرکّب مثل آن مرکّب سکنجبین نیست؛ زیرا درست است که رنگش کمی فرق کرده و سیاه و سفید شده ولی مزاج را ارائه نداده است؛ چون در یکدیگر تأثیر و تأثّر ندارد و فقط اجزای ریز خاک در کنار اجزای ریز گچ قرار گرفته‌اند و لذا به این امتزاج می‌گویند. اگر در همین مخلوط خاک و گچ، آب بریزیم خاصیت جدیدی ارائه می‌دهد و چسبندگی پیدا می‌کنند که این را مزاج می‌گویند.؛

بین مزاج و امتزاج فرق است. اگر دو چیز یا چند چیز با همدیگر مخلوط شوند به گونه‌ای که در هم تأثیر و تأثّر داشته و فعل و انفعال داشته باشند و موجود جدیدی را ارائه دهند، اینجا اطلاق مزاج می‌کنیم. به عنوان مثال از گذشتگان آمده که اگر سرکه را که در نهایت ترشی است با شیره یا عسل که نهایت شیرینی را دارا است مخلوط کنیم، در اثر شکسته شدن ترشی سرکه و شیرینی عسل مادّه‌ای به نام سکنجبین درست می‌شود که حالت بینابینی دارد و مخفّف سرکه و انگبین است. در اینجا می‌گوییم مزاج جدیدی ایجاد شده است. مثال امروزی آن هم این است که یکی از عناصری که در طبیعت وجود دارد هیدروژن است که با علامت اختصاریH  آن را نمایش می‌دهند و دیگری اکسیژن است که با علامت  Oنشان می‌دهیم. هر کدام از این دو عنصر خاصیت خودش را دارد و هر دو از قبیل گاز هستند اما اگر دو ملکول هیدرژن را با یک ملکول اکسیژن ترکیب کنیم موجود جدیدی بنام آب بوجود می‌آید که از نوع مایعات می‌باشد و فرمول شیمیایی آن عبارت است از H۲O. آب، مرکّبی است دارای مزاج؛ چون اکسیژن و هیدروژن متقابلاً از یکدیگر متأثّر شده و یک چیز جدیدی ایجاد کرده‌اند. مزاج انسانی هم همان مزاج بدن او می‌باشد؛ زیرا بدن از عناصر گوناگونی ساخته شده است و این عناصر در هم اثر می‌گذارند و لذا در هریک از ما مزاج خاصی را ارائه می‌دهند؛ مثلاً یکی مزاجش گرم است و دیگری سرد و… .

امتزاج هم به مانند مزاج، مرکّب از دو یا چند چیز است؛ منتها به این شرط که در یکدیگر تأثیر و تأثّر نداشته باشند. وقتی یک کیسه گچ را با یک کیسه خاک مخلوط کنید مرکّب درست شده است ولی این مرکّب مثل آن مرکّب سکنجبین نیست؛ زیرا درست است که رنگش کمی فرق کرده و سیاه و سفید شده ولی مزاج را ارائه نداده است؛ چون در یکدیگر تأثیر و تأثّر ندارد و فقط اجزای ریز خاک در کنار اجزای ریز گچ قرار گرفته‌اند و لذا به این امتزاج می‌گویند. اگر در همین مخلوط خاک و گچ، آب بریزیم خاصیت جدیدی ارائه می‌دهد و چسبندگی پیدا می‌کنند که این را مزاج می‌گویند.

در مورد نفس و بدن هم قائل به نوعی تأثیر و تأثّر هستیم ولی نه از قبیل ترکیب دو چیز مادّی کنار هم و ارائه شیء ثالث، بلکه این تأثیر و تأثّر از قبیل تأثیر فاعل نسبت به مفعول است یا تأثّر مفعول نسبت به فاعل. ما از موجودات مجرّدۀ عالیه تأثّر می‌پذیریم منتها این تأثیر و تأثّر موجب پیدایش مزاج نیست؛ چون یک جزئش مجرّد است و جزء دیگرش مادّی، در حالی که در مزاج اجزا باید از یک سنخ باشند و مثلاً هر دو مادّی باشند و یا هردو غیر مادّی.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8147 توسط حمیدرضا عالی و در روز سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۳۸:۵۸
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8144
۲۰ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۲۰:۳۵

سنخیت میان غذا و مغتذی

در این نظام عالَم امکانی، هر شیئی مغتذی است؛ یعنی غذا گیرنده و نیازمند غذا است، منتها غذای هر مغتذی متناسب با خودش است؛ یعنی بین غذا و مغتذی سنخیت است و نمی‌شود هر مغتذی هر غذایی بگیرد، بلکه غذایی را می‌گیرد که برای او مفید باشد؛ زیرا غذا تأمین کننده بدن ما یتحلل است

در این نظام عالَم امکانی، هر شیئی مغتذی است؛ یعنی غذا گیرنده و نیازمند غذا است، منتها غذای هر مغتذی متناسب با خودش است؛ یعنی بین غذا و مغتذی سنخیت است و نمی‌شود هر مغتذی هر غذایی بگیرد، بلکه غذایی را می‌گیرد که برای او مفید باشد؛ زیرا غذا تأمین کننده بدن ما یتحلل است و لذا باید از سنخ همان ما یتحلل باشد؛ یعنی اگر موجودی مادّی است غذایش نیز باید مادّی باشد و اگر موجودی مجرّد است غذای مجرّد هم می‌طلبد. اگر فردی که گرسنه است به جای اینکه غذای مادّی بخورد، برود کتاب بگیرد مطالعه کند یا صوتی گوش دهد، هر چقدر هم مطالعه کند و گوش بدهد ولی سیر نمی‌شود. البته مطالعه و صوت گوش کردن غذای به معنای علم را به من می‌دهد ولی معده را پر نمی‌کند؛ زیرا معده امری مادّی است و غذای او باید مسانخ او باشد؛ مثل نان و برنج. علم و دانش غذای روح است و از جهت فضیلت هم به مراتب بالاتر از نان و گوشت است ولی به درد بدنِ مادّی نمی‌خورد. لذا حضرت علامه حسن‌زاده (حفظه الله تعالی) در دفتر دل فرموده است:

دهان و گوش ما هریک دهان است
بداند آنکه او در علم است راسخ
طعام روح ما است قرآن

 که آن بهر تن و این بهر جان است
غذا با مغتذی باشد مسانخ
طعام تن بود از آب و از نان[۱]

تا به اینجا به این نتیجه رسیدیم که حقیقت انسان مرکب از دو بُعد است: یکی بعد جسمانی و دیگری بُعد روحانی و معنوی.

 هریک از این دو بعد نیاز به تغذیه دارند و الا از بین می‌روند و تحلیل می‌روند. در تغذیۀ هر یک از این دو بُعد باید سنخیت رعایت شود؛ بدین گونه که بُعد مادّی انسان در تغذیه نیاز به غذای جسمانی دارد بُعد معنوی و روحانی ما نیاز به امر مجرّد و معنوی دارد که علم و دانش باشد.


[۱]. حسن‌زادۀ آملی، دفتر دل.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8144 توسط حمیدرضا عالی و در روز سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۳۵:۳۳
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8141
۲۰ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۲۰:۲۹

تفکیک میان دو معنای قوّه

اینکه گفتیم مادّۀ اُولی قوّۀ محض است باید برای همیشه در ذهنمان بین دو معنای قوّه تفاوت قائل شویم: قوّه گاهی در مقابل فعلیت است و گاهی در مقابل ضعف که این دو خیلی با یکدیگر تفاوت دارند. وقتی دو نفر کُشتی‌گیر را تماشا می‌کنیم و می‌گوییم سمت راستی دارای قوّۀ بیشتری است؛ یعنی قدرت

اینکه گفتیم مادّۀ اُولی قوّۀ محض است باید برای همیشه در ذهنمان بین دو معنای قوّه تفاوت قائل شویم:

قوّه گاهی در مقابل فعلیت است و گاهی در مقابل ضعف که این دو خیلی با یکدیگر تفاوت دارند. وقتی دو نفر کُشتی‌گیر را تماشا می‌کنیم و می‌گوییم سمت راستی دارای قوّۀ بیشتری است؛ یعنی قدرت و تأثیرگذار او  بیشتر از دیگری است.

گاهی هم اطلاق قوّه می‌کنیم و مرادمان از قوه تأثیرگذاری نیست، بلکه تأثیرپذیری منظورمان است، اگر می‌گوییم مادّۀ اُولی قوّۀ محض است در اینجا منظورمان این است که فقط تاثیر می‌پذیرد و هیچ کارایی دیگری ندارد مگر در پذیرش. هیولا یا مادّۀ اُولی فقط هنرش این است که صورت جسمیه را می‌پذیرند در مقابل صورت جسمیه که فعلیت محض است؛ به این معنا که اگر صورت جسمیه نباشد گویا چیزی در کار نیست و لذا گفته‌اند که شیئیّتِ شیء به صورتش است. صورت هم اختصاصی به صورت جسمیه یا صورت نوعیه ندارد؛ چون خود صورت جسمیه هم مادّه ثانی می‌شود برای پذیرش صورت نوعیه. بنابراین شیئیت شیء و حقیقت آن به صورتش است که خاصیت تأثیر را دارد نه به مادّه که خاصیتش قبول، تأثّر و پذیرش است.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8141 توسط حمیدرضا عالی و در روز سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۲۹:۱۱
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8133
۱۹ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۲۰:۱۲

تأثیر افکار بر جان و روان انسان

‌محاسبۀ الهی به این معنا نیست که کاتبی مثلاً ‌دفتری در دست بگیرد و خوب و بد اعمال را بنویسد و گاهی هم آن ها را که نوشته است خط بزند؛ بلکه به این معنی است که آن چه شما انجام می‌دهید ـ چه از قبیل صادرات باشد یا  واردات، و چه از قبیل اعمال باشد یا افکار و نیّات ـ در وجود و تکوین من و شما ثبت و نگهداری می‌شود و همین هاست که شخصیّت من و شما را تشکیل داده و خوب یا بد بودن، زشت یا زیبا بودنمان را رقم می‌زنند. بنابراین محاسبۀ الهی هم اکنون در حال انجام است، ولی هنوز از آن پرده برداری نشده است؛ زمان پرده برداری از این محاسبۀ دقیق، یوم تبلی السرائر است. ؛

 حضرت عیسی ؟ع؟ در این مورد تمثیلی را بیان کرده اند؛ ایشان می‌فرمایند: «اگر شما در یک قصر زیبا و تمیز، آتشی روشن کنید، ممکن است که قصر آتش نگیرد؛ اما دود آتش، فضای این قصر و دیوار ها و سقف آن را تیره و تار می‌کند».

لذا ایشان می‌فرمایند: «اگر دیگران به شما گفتند: گناه نکنید، من به شما توصیه می‌کنم، حتی فکر گناه هم نکنید؛ چون فکر گناه، همانند آتشی است که درون قصر روشن می‌کنید، این آتش به رغم آن که  قصر را به آتش نمی کشد، ولی در و دیوار و سقف آن را تیره و تار می‌کند؛ فکر گناه هم این گونه است؛ یعنی: این فکر، گرچه عقوبت جهنم و عذاب را به دنبال ندارد، ولی قطعا درون شما را آلوده می‌سازد» .

 لذا ما نیز در مقام پاسخ گویی به شبهۀ یاد شده گوییم: آری! خداوند انسان را به خاطر نیت کار بد عقوبت نمی کند، ولی بی تردید، درون انسان با نیّت کار بد، تیره و کدر می‌شود؛ و این همان محاسبۀ الهی است.

‌محاسبۀ الهی به این معنا نیست که کاتبی مثلاً ‌دفتری در دست بگیرد و خوب و بد اعمال را بنویسد و گاهی هم آن ها را که نوشته است خط بزند؛ بلکه به این معنی است که آن چه شما انجام می‌دهید ـ چه از قبیل صادرات باشد یا  واردات، و چه از قبیل اعمال باشد یا افکار و نیّات ـ در وجود و تکوین من و شما ثبت و نگهداری می‌شود و همین هاست که شخصیّت من و شما را تشکیل داده و خوب یا بد بودن، زشت یا زیبا بودنمان را رقم می‌زنند. بنابراین محاسبۀ الهی هم اکنون در حال انجام است، ولی هنوز از آن پرده برداری نشده است؛ زمان پرده برداری از این محاسبۀ دقیق، یوم تبلی السرائر است.  

  به ‌عنوان مثال گاهی انسان خسته و کسل است، حتی نمی‌تواند سخنی بگوید یا سؤالی پاسخ دهد. اما با نوشیدن یک ‌فنجان قهوه آن حالت کسالت از وی زایل می‌شود. تاثیر و اثر گذاری نوشیدن قهوه،  همان محاسبه است، زیرا که به نظام تکوین بدن و نیز روح، هرچه بدهید، فوراً و به صورت اتوماتیک، در آن اثر می گذارد. اگر آن چیز خوب باشد اثر خوب و مثبت و اگر بد باشد، ‌اثر بد و منفی خود را خواهد داشت. و این همان محاسبۀ خداوند است.

 از امام معصوم سؤال شد که خداوند چگونه در قیامت همه انسان ها را از روز ازل تا ابد، یک جا مورد محاسبه قرار می‌دهد؟ امام در پاسخ فرمودند: «همان طور که خداوند در این نشئه در آنِ  واحد به همۀ مخلوقاتش روزی می‌دهد، بدون این‌که هیچ ‌مزاحمتی بین روزی‌ دادن این شخص و آن شخص پدید آید». از این بیان چنین برداشت می‌شود که این محاسبه غیر از آن چیزی است که در تصورات ابتداییِ ما وجود دارد. این‌که در گمان ما دفتری و قلمی در دست فرشته ای قرار دارد و امور ما را حساب و کتاب می‌کند، نادرست است. این نظام، یک نظام حیّ، آگاه و هشیار است و به محض این‌ که از شما چیزی چه در بُعد جسم و چه در بُعد روح صادر یا وارد بشود، در دفتر وجود شما که بخشی از عالم تکوین است، ‌ثبت خواهد شد.

آری ! همه ‌چیز دقیق و حساب ‌شده در کتاب و دفتر وجودی ما ـ چه ورودی ها و چه خروجی ها ـ ثبت می‌شود و هیچ ‌امری ـ چه نیک و چه زشت ـ مورد غفلت قرار نمی‌گیرد؛ و نیز به گونۀ بر خط (آنلاین) و زنده تاثیر و تاثر و نیز تعدیل صورت می‌گیرد و حاصل کار هر چه باشد،حساب شده و دقیق همواره و همیشه همراه ماست و هرگز از ما جدایی ندارد؛ لذا اگر یک نفر ولیّ صاحب نظر، بخواهد همین الان و در همین نشئه، حاصل کار و نتیجۀ افکار و عقاید ما را ببیند، با یک نگاه و فی الفور خواهد توانست به این مقصود دست یابد و نیز می‌تواند آن را به خود ما نشان دهد؛ ولی فعلا مصلحت اقتضا می‌کند پرده ها  همان گونه که افکنده است، افکنده بمانند و آن ها  کنار نرود و اسرار و سرائر مردم فاش نگردد.

به ‌عنوان مثال، آن چه که انسان از خوردنی ها و نوشیدنی ها ـ اعم از چربی ها، قند ها، پروتئین ها، ویتامین ها و. . . ـ بخورد، بنوشد و مصرف کند، حاصل تعدیل شده و میانگین آن پس از دفع فضولات در بدن او جای گرفته و جزء وجودی وی می‌گردد؛ لذا زمانی‌که او برای چکاب و آزمایش به آزمایشگاه می‌رود، متخصّصین امر، با گرفتن خون و ادرار او به تمام  امراض ظاهر و پنهان او پی می‌برند و اگر مثلا غذای ممنوعی را مخفیانه و بدون آن ‌که دیگری بفهمد، مصرف کرده باشد، در همان آزمایش خون و ادرار آن را مشخص می‌کنند، هر چند آن چیز، یک ‌حبه قند باشد.

اعمال ما نیز به طور کامل در دفتر و کتاب وجودمان ثبت می شود و در آن اثر می‌گذارد و همین ثبت شدن و تاثیر و تاثر تکوینی، یعنی: محاسبه؛ چه انسان آن را بخواهد  و از آن مطلع شود و یا نخواهد و از آن خبری نداشته باشد؛ و فرقی هم نمی‌کند؛ چه سخنی بگوییم و عملی مرتکب شویم و چه نیت خیر یا شرّی را در سر داشته باشیم، همه دارای اثر تکوینی و متعلق محاسبه تکوینی الهی اند.

اگر افزون بر نیت خیر، آن خیر را نیز انجام دهیم، نتیجۀ مثبت آن مضاعف خواهد بود.

 و همچنین اگر افزون بر نیت شر، آن را انجام دهیم، نتیجۀ منفی آن نیز مضاعف است؛ لیکن از آن‌جایی که رحمت خداوند بر غضبش سبقت دارد، آثارِ عقوبتی نیت بد را به قلم نمی‌آورد و عقوبت کار شر را نیز متوقف بر انجامِ آن فرموده است.

طبق این بیان، بخشش و به قلم نیاوردن اثر نیت بد، فقط در بُعدِ عقوبت است؛ اما اثر تکوینیِ نیّت بد  به صورت اتوماتیک ـ چه بخواهیم و چه نخواهیم ـ مورد محاسبه تکوینی الهی قرار می‌گیرد؛ از این رو مشایخ و بزرگانِ سیر و سلوک و معرفت می‌فرمایند: شما باید مواظب نیت‌ها و افکارتان و این‌که چه به ذهن شما خطور می‌کند، نیز باشید! گمان نکنید به دلیل این که تا زمانی‌که نیت، به مرحلۀ عمل نرسیده است عقوبتی در کار نیست، هیچ کدورت و تاثیری  نیز در وجود شما ایجاد نمی شود!  قطعاً میان این‌که فکر و نیت انسان پاک باشد و این ‌که او آلوده بیاندیشد و نیّت ناپاک داشته باشد، تفاوت بسیار است.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8133 توسط حمیدرضا عالی و در روز دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۱۲:۳۸
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8130
۱۸ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۲۰:۵۵

انتشار کتاب ترجمه و نقد فلسفه عرفان نوشته ریچارد جونز

فلسفه عرفان کتابی نسبتاً جامع در حوزه مباحث فلسفی در قلمرو عرفان است که نویسنده آن را ادامه و تکمیل کننده عرفان و فلسفه، اثر ولتر استیس می‌‌داند. این کتاب، دربردارنده مباحث مهمی همچون معرفت‌شناسی عرفان، رابطه علم و عرفان، متافیزیک و عرفان، عقلانیت و عرفان، زبان و عرفان و اخلاق و عرفان است.

فلسفه عرفان کتابی نسبتاً جامع در حوزه مباحث فلسفی در قلمرو عرفان است که نویسنده آن را ادامه و تکمیل کننده عرفان و فلسفه، اثر ولتر استیس می‌‌داند. این کتاب، دربردارنده مباحث مهمی همچون معرفت‌شناسی عرفان، رابطه علم و عرفان، متافیزیک و عرفان، عقلانیت و عرفان، زبان و عرفان و اخلاق و عرفان است.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8130 توسط حمیدرضا عالی و در روز یکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۵۵:۵۶
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8127
۱۸ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۱۷:۲۵

اهمیت و تأثیر موسیقی در ایجاد تمرکز و کنترل وهم و خیال(استاد رمضانی)

میان موسیقی و غنای مُحرَّم شرعی، نسبت عموم و خصوص من وجه است؛ چون گاهی یک نغمه، هم موسیقی است و هم غنا. از این جهت که وزن دارد و موزون است، موسیقی است و از این جهت که انسان را از ارزش‌های الهی دور می‌کند و ارزش‌های حیوانی را در او زنده می‌کند، غنا ست.؛

جناب شیخ در عبارت فوق برای تمرکز حواس و جلوگیری از پرش‌های مزاحمِ قوۀ خیال و وهم، استفاده از موسیقی را پیشنهاد می‌کند. چون موسیقی در برخی موارد خاص و ویژه، آدمی را میخ‌کوب می‌کند و باعث ایجاد تمرکز می‌شود. تا جایی که گاهی چنان انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد که اشکش جاری می‌شود. مخصوصاً اگر در کنار نغمه‌های مناسب موسیقی از ابیات عارفانهِ یک انسان پاک‌ بهره برده شود. البته ممکن است بسیاری از افراد بدون توجه به این راهکارها تمرکز مطلوب  برایشان حاصل شود؛ اما اگر کسی نیاز به آمادگی برای تمرکز و توحّدبخشیدن به خود دارد، این راهکار مفید است.

در این جا لازم است اشاره و تاکید شود: موسیقی مورد نظر با غنای مُحرَّم شرعی تفاوت دارد. ” غنا”  آن لحن و صوت یا اشعار و ابیات و سخنی است که حیوانیت انسان را تقویت و انسانیت او را تضعیف می کند. امور پست دنیایی را در دید انسان زیبا جلوه می‌دهد و از سوی دیگر امور ماورائی و ملکوتی و الهی را از یادش می‌برد. این همان غنای مُحرَّم شرعی است که مادۀ أصلی آن  ” غَنِیَ‌ یَغنی”  است. که به باب تفصیل رفته است؛ و به معنای لحن و صوت و محتوایی است که انسان را از ملکوت، دور کرده و احساس نیاز به ملکوت را در او می میراند و در نتیجه شخص خود را از خدا و ارزش های الهی بی نیاز می پندارد.

قطعاً چنین لحن و صوت و محتوایی توجّه آدمی را از ارزش های انسانی منصرف و  به امور حیوانی جلب و جذب خواهد کرد. کسانی که به دنبال چنین مسائلی هستند، گویا در حال اعلام این مطلب غلط اند که ما از ‌خدا و معاد پروایی نداریم؛ نه خدا را می‌خواهیم و نه فردا را؛ نه انسان هستیم و نه ارزش‌های انسانی را قبول داریم؛ بلکه ما همین لحظه را که خوشیم و مشغول خوشگذرانی هستیم غنیمت می‌شماریم و همین هم برای ما کافی است.

این حاصل معنای غنای محرّم شرعی است؛ ولی ” موسیقی”  یعنی صوت و آواز موزون، چه از انسان و حنجرۀ او صادر بشود و چه از آلات موسیقی. و آن‌چه که مناسب با مجلس لهو و لعب است بخشی از مطلق موسیقی است که نزد اهل فن تحت عنوان موسیقیِ شش و هشت از آن یاد می شود؛ یعنی صوت و لحنی که  ‌بین نغمه‌های آن ها نسبت‌ عددی شش و هشت وجود دارد. ‌چون نسبت کشش و امتداد یک نغمه  به نغمۀ دیگر، مانند نسبت های مثلاً دو به دو، یا چهار به چهار، یا شش به هشت و یا. . . است. و آن نغمه‌هایی که باعث رقص و طرب  در انسان می‌شود، همان‌ موسیقی و نغمه هایی هستد که نسبت بین آن‌ها مانند نسبت، شش به هشت است و  این نوع از موسیقی است که مناسب مجالس رقص و لهو و لعب است.

خلاصۀ کلام این است که میان موسیقی و غنای مُحرَّم شرعی، نسبت عموم و خصوص من وجه است؛ چون گاهی یک نغمه، هم موسیقی است و هم غنا. از این جهت که وزن دارد و موزون است، موسیقی است و از این جهت که انسان را از ارزش‌های الهی دور می‌کند و ارزش‌های حیوانی را در او زنده می‌کند، غنا ست.

 گاهی نیز یک کلام نه موسیقی است و نه غنا. مانند همین صحبت‌های معمولی که میان افراد انجام می‌شود. چون لحنی و صوتیِ موزون ندارد و از سوی دیگر حرفی نیست که ارزش‌های الهی را در دید انسان کم‌رنگ کند.

گاهی هم صوت و لحن و کلام موسیقیِ هست ولی غنا نیست؛ مثل بسیاری از همین کنسرت‌های عرفانی که توسط هنرمندان با  معرفت و صاحب ذوق که جان مایه های عرفانی و معنوی دارند اجرا می‌شود.

و البته گاهی هم مورد، مصداق غناست، نه موسیقی؛ مانند رمان‌های جنایی یا سکسی که در انسان تأثیرات سوء می‌گذارند و  شهوت یا غضب او را تقویت کرده و متقابلاً ارزش‌های الهی را در نگاه او پایین می‌آورند. این گونه نگاشته ها هر چند صوت و لحن موزون ندارند ولی از آن جهت که ارزش های الهی را تضعیف و امور حیوانی را تقویت می کنند مصداق غنای محرّم شرعی اند.

 گاهی در برخی اظهارات غیر فنی، دو مقولۀ موسیقی و غنا با هم خلط می‌شوند. و هر دو را به یک چوب می رانند که به نظر ما درست نیست؛ بلکه باید میان این دو فرق گذاشت.  بهترین فرمایشات در این زمینه از مقام معظم رهبری نقل شده است. ایشان در بارۀ موسیقی و غنا جملۀ بسیار زیبایی دارند و می‌فرماید: «می‌دانید که من شیفتۀ غرب نیستم؛ اما واقعاً سرنوشت موسیقی در غرب با سرنوشت موسیقی در شرق خیلی متفاوت است. در شرق موسیقی به ابتذال کشانده شد. اما در غرب این‌گونه نیست. گاهی در همین غرب کنسرت‌هایی اجراء می‌شود که ارزش خرید بلیت و شرکت در آن را دارد». [۱]

 این فرمایش ایشان از این جهت زیبا و متین است که موسیقی را یک ابزار و هنری می‌داند که قابلیت آن را دارد که از آن برای ایجاد ارزش‌های مثبت انسانی استفاده شود؛ خصوصاً اگر  توسط هنرمندان اصیل و ارزشی اجراء شود. اما از آن‌جایی که اکنون بیش‌تر این سرمایه به سمتی برده شده که حالت غنا دارد و از ارزش‌های انسانی دور است،  دیدگاه بسیاری از بزرگان نسبت به آن منفی شده است. تا آن‌جا که برخی از مراجع،  می‌فرمایند: مطلقاً به‌کار بردنِ آلات موسیقی هرچه باشد و به هرصورتی، حرام است. از این بابت مقلدان آن‌ها نیز بسیار در زحمت هستند.

 اما نظر مقام معظم رهبری (دام ظلّه) همان بود که بیان شد. یعنی: موسیقی یک هنر است و از آن جهت که هنر است، ارزش دارد؛ ولی باید ببینیم که ما این هنر را به چه وادی می‌کشانیم و در چه فضایی به‌کار می‌بریم. درست مثل نقاشی، خطاطی، پیکرتراشی، شعرسرایی. مثلاً در همین فن شعر، کسی مانند حافظ شیرازی، آن را به اوج می‌رساند و به وسیلۀ آن، مسائل ناب عرفانی را به ذهن و دل مخاطب القا و سرازیر می‌کند. از سوی دیگر عده‌ای  هم که اسیر شهوت و غضب هستند، اشعاری مبتذل می‌سرایند و انسان را به همان وادی کثیف شهوانی و حیوانی که خود در آن گرفتارند می‌برند. هنر نقاشی نیز به همین صورت است؛ گاهی با آن فن، عصر عاشورا را ترسیم می‌کنند که خود در حکم یک مقتلِ مصور است؛ گاهی نیز از این هنر سوء استفاده می‌شود و صحنه‌های مبتذل خلق می‌کنند که ارزش های اخلاقی را به قربانگاه شهوت می‌برند.

موسیقی نیز  همین حکم را دارد. گاهی با آن  در دل انسان یک حالت عرفانی و الهی را ایجاد می‌کنند و متاسفانه گاهی هم با آن  انسان را به وادیِ شهوت و غضب می‌برند.

به هر حال بر می گردیم به فرمایش ابوعلی سینا؛آنجا که الحان و نغمه هایی که قوای نفس را  به خدمت می‌گیرند مورد توجه ایشان قرار می گیرد، تا این پایه که آن ها را یکی از اسباب ایجاد تمرکز و کنترل وهم و خیال می داند. ایشان سپس می فرماید:

«ثُمّ نَفسُ الکَلام الواعِظ مِن قائِلٍ زَکِیٍّ بِعبارَهٍ بَلیغَهٍ وَ نَغمَهٍ رَخیمهٍ وَ سَمتٍ رَشیدٍ؛ شیخ در این عبارت به سومین امر از اموری که سالک را در رسیدن به هدف دوم ریاضت کمک می کند می پردازد؛ و آن عبارت از خود کلام و سخن است، صرف نظر از لحن و نغمه و کیفیت آن. خود کلام و سخن در نفس انسان و قانع ساختن او تاثیری به سزا دارد، خصوصاً اگر دارای چهار ویژگی ذیل باشد.

نخست: آن ‌که گویندۀ سخن و کلام ” پاک”  باشد. آن کسانی که تعهد و تقوا ندارند، عدم طهارتشان در آن‌چه که اجراء می‌کنند منعکس و جاری خواهد شد. از این رو  از شنیدن آن، نتیجۀ مطلوب به دست نمی‌آید. به‌عنوان مثال آب و بول، هردو زلال هستند و هردو صورت انسان را در خود انعکاس می‌دهند. اما تفاوت این دو بسیار است.  در وادی کلام و سخن  نیز به همین نحو، پاکیِ عواطف، احساسات و عقاید گوینده و مجری در کلام و سخن او نمایان خواهد شد. لذا اگر توجه کنیم خواهیم دریافت آن موسیقی‌هایی که با دستگاه نواخته می‌شود، تأثیر این موسیقی‌های سنتی که یک نوازندۀ زنده و پاک، آن ها را اجرا می‌کند ندارد. این امر روشن است، زیرا دستگاه، فقط یک ابزار است که نه عاطفه دارد و نه احساس و فهم و شعور؛ لذا فقط یک صوت خشک و بی‌روح را تحویل شنونده می دهد و دیگر هیچ؛ اما این موسیقی های مورد نظر حاصل کار انسانی است پاک، که دارای روح،  عقاید، احساسات و عواطف انسانی و الهی  است. لذا خصوصیات و ویژگی های اخلاقیِ و فکری او در آن‌چه که ارائه می‌کند، جاری است.

از این رو شیخ می‌فرماید: «مِن قائلٍ زَکیّ». منظور از ” قائل”، می‌تواند هم سراینده و هم خواننده و هم نوازنده، هر سه باشند و لذا در حصول نتیجۀ مطلوب، طهارت همۀ آن‌ها لازم است.

 گاهی شنیده می‌شود، برخی از خوانندگان و نوازندگان پیش از نواختن و خواندن، وضو می‌گیرند و درحال خواندن  و نواختن، نیز اشک از چشمانشان جاری می‌شود. چون عواطف و احساساتشان به‌جوش می‌آید و تمام این ها در صوت و لحن و نغمه هایی که از  آنها صادر می‌شود، سریان پیدا می‌کند. و این همانی است که انسان شنونده و مستمع را از تفرق و حواس‌پرتی می‌رهاند و قوۀ خیال و قوۀ وهم او را از پرش های غیر متعارف دور می سازد.

ویژگی دوم: این است که عبارات سخن، بلیغ باشند و در رساندن معنای مقصود به مخاطب و شنونده مشکلی نداشته باشند؛ بلکه رسا و وافی به مقصود باشند.

ویژگی سوم: این است ‌که نغمۀ سخن آرام بخش باشد. بعضی از نغمات، آرام‌بخش هستند و برخی موجب جنب و جوش و حرکت و حماسی‌اند. نغمه ها و اشعار حماسی در جنگ به‌کار می‌روند و روح شجاعت و شهامت را در انسان های مبارز بیدار می‌کند. اما برخی از موسیقی‌ها آرام‌بخش هستند و در دل ایجاد نرمی و ملایمت می‌کنند. تأثیر این‌چنینی است که مناسب با بحث ماست.

 و ویژگی چهارم: هم به محتوا بر می گردد. یعنی: محتوا نیز باید معانی بلند و بالایی را در بر بگیرد. نه امور و معانی بی فایده یا کم فایده و پیشِ پا افتاده را.


[۱]. ر. ک: هنر از دیدگاه مقام معظم رهبری، چاپ و نشر: دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، چاپ ششم، ۱۳۷۷.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8127 توسط حمیدرضا عالی و در روز یکشنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۷:۲۵:۴۴
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8122
۱۷ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۱۹:۱۳

بررسی مرکز تصمیم گیری -در دولت- از منظر فلسفه سیاسی اسلامی+خلاصه بحث

نقطه عطف برای دولت اینکه باید مشورت باشد و مشورت خوب است، اما این مشورت نباید به وحدت تصمیم گیری خللی وارد کند.؛

یکصد و بیست و چهارمین جلسه گروه علمی فلسفه سیاسی با موضوع “بررسی مرکز تصمیم گیری -در دولت- از منظر فلسفه سیاسی اسلامی”(جلسه سوم) سه شنبه ۱۶ شهریور ۱۴۰۰ ساعت ۲۱ به صورت مجازی برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده به شرح زیر است:

حجت الاسلام والمسلمین دکتر نجف لک زایی:

در خصوص مرکز تصمیم گیری در دولت چند رویکرد وجود دارد: در نظام ها و رویکردهای لیبرالیستی مرکز تصمیم گیری را مردم می‌دانند. در رویکرد اسلامی رهبر را مرکز تصمیم تصمیم گیری می دانند. در رویکردی دیگر آنچه به بحث هدایت مربوط می‌شود، مرکز تصمیم گیری را رهبر و امام جامعه می دانند و آنچه به امور دنیوی بر می گردد مردم را مرکز تصمیم گیری می دانند. در قرآن کریم با بررسی داستان های مروبط به بنی اسراییل همچون داستان‌ هارون، موسی و یا داستان طالوت هم می‌توان نسبت به بحث مرکز تصمیم گیری استفاده کرد که افرادی که از دستور طالوت که نقش فرمانده را بر عهده داشتند، پیروی کردند، پیروز شدند. (آیه ۲۴۷ بقره) در قرآن کریم به جاهایی که بحث تصمیم گیری مطرح بوده و حتی نسبت به امور دنیوی، رأی رهبر را فصل الخطاب می داند.

حجت الاسلام والمسلمین دکتر داوود مهدوی زادگان:

محوری‌ترین آیه در خصوص تصمیم گیری، آیه مشورت (وشاورهم فی الامر؛ آل عمران ۱۵۹) این آیه در کانون آیات مربوط به تصمیم گیری می‌تواند قرار گیرد که برای تصمیم گیری اول یک مشورتی باید انجام شود و وقتی پیامبر به اصلی رسیدند و تصمیمی را گرفتند، با توکل به خدا انجام دهند. لذا طبق این آیه، برای تصمیم دیگری یک امر مقدماتی لازم است که همان مشورت است و اینکه با چه کسانی باید مشورت شود، این را می‌شود از سیره پیامبر اسلام (ص) استفاده کرد.

مشورت جنبه همگانی دارد، چرا که مرکز حکومت پیامبر مسجد بود و در مسجد همه افراد حضور داشتند، لذا مشورت جنبه همگانی دارد.

نکته دیگر اینکه باید بین مرکز تصمیم گیری و مرجع تصمیم گیری تمایز قائل شد. مرکز یعنی به کدام سمت التفات داشته باشد و مرجع اینکه چه هیئت و یا ترکیبی تصمیم می‌گیرد. هیئت تصمیم گیری که همان مرکز است و کسانی که مشورت می‌دهند ولی شخص پیامبر مرجع تصمیم گیری است و این تفاوت را بین مرکز و مرجع تصمیم گیری باید داشته باشیم.

آقای دکتر علیرضا صدرا:

اهل سنت (اندیشه سیاسی اهل سنت) معتقد است رهبر فقط شأن هدایت دارد و شأن دیگری ندارد، لذا برای رهبر شان تصمیم گیری قائل نیستند.

شیعه براساس اندیشه سیاسی معتقد است رهبری و امامت سه شأن دارد. ۱. نقش مربی؛   ۲. نقش معلم؛  ۳. شأن مدیر بودن. برای مدیر بودن باید دو شأن اول حتما باشد.

در رابطه با شأن سوم یعنی شان مدیریت جامعه، ۵ عنصر لازم است و باید وجود داشته باشد:

  1. حقانیت؛ ۲. عقلانیت؛ ۳. شرعیت؛   ۴. مقبولیت؛   ۵. کارآمدی که محور پنجم یعنی کارآمدی را حضرت امام خمینی حمت الله علیه می‌فرمایند. لذا دولت هر چه می‌خواهد داشته باشد، باید کارآمدی داشته باشد. همه این عناصر باید با همدیگر وجود داشته باشند.

با توجه نقش های سه گانه که در بالا ذکر شد و همچنین عماصر پنج گانه، پیامبر سه بیعت از افراد گرفته است:

  1. بیعت در مکه برای تشکیل امت؛
  2. بیعت در مدینه برای دولت سازی؛
  3. بیعت در مدینه برای اخوت و شکل گیری حاکمیت. و این به دلیل شکل گیری حکومت و حاکمیت اسلامی است. در نظام های سیاسی امروزی فقط بیعت و لایه سوم است که برای تعیین حاکم و کارگزاران انتخابات صورت می گیرد ولی دو لایه قبلی هم وجود باید وجود داشته باشد.

حجت الاسلام والمسلمین دکتر علی رضائیان:

در مورد آیه شریفه مشورت(وشاورهم فی الامر؛ آل عمران ۱۵۹)، جمعی بین چند آیه دیگر است. در جنبه ثبوتی برای تصمیم گیری که جنبه تشریعی است باید مشورت گرفت. باید برای جنبه تشریعی از نخبگان مشورت گرفت ولی در جنبه تکوینی و اجرایی باید یک وحدتی در تصمیم گیری باشد که این وحدت در تصمیم گیری بر اساس کلمه «عَزَمْتَ» در آیه است که اقتضای تصمیم گیری نیاز به یک اراده و قوت و اقتداری است. و نقطه عطف برای دولت اینکه باید مشورت باشد و مشورت خوب است، اما این مشورت نباید به وحدت تصمیم گیری خللی وارد کند.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8122 توسط حمیدرضا عالی و در روز شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۹:۱۳:۵۹
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8112
۱۷ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۱۷:۱۷

حصول حضور قلب در نماز(استاد رمضانی)

در مجموع شيخ الرئیس یکی از راه‌های تربیت قوۀ خیال و واهمه را عبادت همراه با فکر و با حضور قلب می‌داند.؛

قوۀ واهمه و متخیله رهزنی می‌کنند. از این شاخه به آن شاخه می‌پرند. و اگر کسی به این پرش‌ها توجه کند، می‌بیند گاهی تا چهل‌پرش انجام می‌شود. دلیل این همان است که گفته شد؛ یعنی: قوۀ خیال و وهم، تربیت نشده اند و ریاضت ندیده اند.

 اما شرع مقدس برای این مسئله، ریاضتی را معین کرده است. در آغاز راه کنترل کردن قوۀ باصره، مدنظر است. مثلاً می‌فرماید: مستحب است نمازگزار در زمان قرائت حمد و سوره فقط به موضع سجده نگاه کند. در رکوع، بین‌القدمین را نگاه کند. در سجده، به نوک بینی؛ در تشهد، به ران ها و در قنوت، به کف دست نگاه کند.

در صورت رعایت این نکات ـ که خود نوعی ریاضت است ـ  برای نماز گزار توجه و یژه ای حاصل می‌شود. نمازگزاری که با این کیفیت نماز می‌خواند، قطعاً در دست یابی به حضور قلب و توجه به خدا موفق تر خواهد بود.

لذا برای دستیابی به این توجه و حضور باید اسباب پرت‌شدن حواس را از محل نماز دور کرد. از این رو در روایات تأکید شده است که نماز را در جاهایی که اسباب حواس پرتی فراوان است بجا نیاورید؛ مثلا گفته شده رو به پنجرۀ باز نماز نخوانید.

وقتی که ‌وهم و خیال، هنوز تربیت‌ نشده اند و  منتظر بهانه‌ای هستند تا پرشی را صورت دهند، دور نساختن خود از عوامل حواس پرتی مزید بر علّت است.

بلی! وقتی که نفس و قوّۀ وهم و خیال، تربیت و قوی شدند، وضع فرق می‌کند و حکم قضیّه نیز عوض می‌شود.

در برخی روایات نقل شده: امام موسی کاظم ؟ع؟ در سنین کودکی، مقابل پنجره، ‌مشغول خواندن نماز بودند و ابوحنیفه که همان وقت مهمان امام صادق؟ع؟ بود، به امام صادق ؟ع؟ عرض می‌کند: حضرت آقا! به آقا زاده بفرمایید: رو به پنجره نماز خواندن مکروه است! امام ؟ع؟ به ابوحنیفه می‌فرمایند: خود شما این مطلب را به ایشان بگویید! لذا ابوحنیفه بعد از آن که حضرت از نماز فارغ شد، خطاب به ایشان عرض کرد: آقا زاده! نمازخواندن رو به پنجره، مکروه است. ایشان در همان سن کودکی، در جواب ابوحنیفه فرمودند: «آن کسی که من در برابر او به نماز ایستاده بودم  از پنجره به من نزدیک‌تر بود»[۱].

 منظور امام این بود که مکروه بودن نماز رو به پنجره، برای تو و امثال توست که با اندک سببی حواستان پرت می‌شود  و حضور قلبتان را از دست می‌دهید؛  نه برای من و امثال من که در ملکوت و توجه به خدا غرق هستیم و به این امور که حواس شما را پرت می‌کند اصلا توجهی نداریم.

  بنابر این،  باز بودن پنجره، برای افراد معمولی باعثِ حواس‌پرتی است. اما اگر شخصی ریاضت دیده است و قدرت دارد که خودش را حفظ کند و توجهش به چیزی جلب نشود، از این قانون مستثناست.

در مجموع شیخ الرئیس یکی از راه‌های تربیت قوۀ خیال و واهمه را عبادت همراه با فکر و با حضور قلب می‌داند.

 دومین امری که شیخ آن را برای رسیدن به هدف دوم ریاضت مطرح کرده الحان و نواهایی است که قوای نفس را به خود جذب می کنند و آن ها را در راستای محتوا و مفاد پاک و ملکوتی خود به خدمت می گیرند؛چنانکه شیخ در این باره می گوید: «ثُمّ الألحان المُستَخدِمه لِقُوَی النّفسِ المُوقِعَه لِما لُحِنَ بِه مِنَ الکلامِ مَوقِع القَبول مِن الاوهامِ. . . . ».


[۱] . کافی، ج۳، ص ۲۹۷.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8112 توسط حمیدرضا عالی و در روز شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۷:۱۷:۵۶
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8108
۱۴ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۱۷:۳۶

حقیقت کمال

کمال نیز همین است که انسان به آن رفعت مقام و جایگاهی که شایستۀ مقام انسانیِ اوست، برسد. کسب این کمال منوط به پذیرش فیض از جانب حق است که این مورد نیز به سهم خود وابسته به میزان استعداد است. خود استعداد نیز یک مُعد می‌خواهد که همان ‌ریاضت است. ریاضت ما را  آماده می‌کند تا استعداد پذیرش فیض را از ناحیۀ حق داشته باشیم.؛

کمال نیز همین است که انسان به آن رفعت مقام و جایگاهی که شایستۀ مقام انسانیِ اوست، برسد. کسب این کمال منوط به پذیرش فیض از جانب حق است که این مورد نیز به سهم خود وابسته به میزان استعداد است. خود استعداد نیز یک مُعد می‌خواهد که همان ‌ریاضت است. ریاضت ما را  آماده می‌کند تا استعداد پذیرش فیض را از ناحیۀ حق داشته باشیم.

ابوعلی سینا پس از بیان سه‌هدف یاد شدۀ ریاضت، برای رسیدن به هرکدام از این اهداف، اسبابی را برمی‌شمارد.

همان طور که پیشتر نیز گفتیم  شیخ برای رسیدن به هدف اول،  زهد حقیقی را مطرح کرده و فرموده است: «فالأوّل یُعین علیه الزهد الحقیقی»

و امّا اسباب رسیدن به هدف دوم ریاضت ! ـ که عبارت از این بود که:  نفس امّاره تابع نفس مطمئنه بشود و به تعبیر بهتر از امّاره بودنش، دست بردارد و کم‌کم لوّامه و سپس مطمئنه بشود ـ شیخ دربارۀ آنها چنین می فرماید: ” والثّانی یُعینُ علیه عدّه‌ أشیاء» یعنی: چند چیز است که ما را به این هدف می رساند؛ نخست می فرماید: «العباده ‌المشفوعه بالفکره» یعنی: عبادت‌هایی که همراه با فکر و با حضور قلب صورت بگیرند.

این نوع عبادت، خود نوعی ریاضت است. خود عبادت هم،‌ یک نوع ریاضت است که انسان تمرین می‌کند به ملکوت توجه کند. سالک در این مسیر به حق التفات خواهد داشت و سعی می‌کند جلوی قوۀ خیال و قوۀ واهمه را بگیرد. از پرش‌های قوۀ واهمه ممانعت می‌کند. قوۀ خیال او را به بازی نمی‌گیرد. گاهی انسان برای خواندن یک نماز با حضور قلب، بسیار در زحمت می‌افتد. ابتدای نماز در حال حضور و توجهات قلبی است؛ اما ناگهان در اواسط سوره می‌بیند که حضور قلبش از دست رفته است. این روند تا سلام نماز ادامه دارد. چنین نماز گزاری مدام  هی ملتفت می‌گردد و باز دوباره  دچار غفلت می‌شود. گاهی این حالت غفلت و توجه پنج یا شش بار در یک‌نماز به‌ انسان دست می‌دهد. دلیل این عدم التفات این است که شخص قوۀ خیالش را تربیت نکرده است. لذا او به ریاضت نیاز دارد تا به کمک آن به حضور قلب ‌دست یابد.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8108 توسط حمیدرضا عالی و در روز چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۷:۳۶:۴۰
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8071
۸ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۱۸:۳۷

هدف از ریاضت نفس

نفس در آغاز  همین گونه است؛ تا این‌ که کم کم  اندکی با حقایق و تعاليم ادیان آشنا  می‌شود و عرف و رسوم جامعه را می‌شناسد. پس از این، قدری از آن حالت افسارگسیختگی كه بر او حاكم بود  خارج و اندک ‌اندک سر به راه می‌شود و در ادامه از افراط‌هایی که در جذب منافع یا دفع ضرر ها از خود بروز داده است، عذرخواهی می‌کند. گاهی خودش را نیز به خاطر آن‌چه کرده است، سرزنش می‌کند. يعني: همان نفس که پیشتر " امّارۀ بالسوء"  بود،  به " نفس لوّامه"  تبديل می‌‌شود.؛

هدف از ریاضت نفس از دیدگاه خواجه‌نصیرالدین

عبارت خواجه: «و غرض از ریاضت سه‌چیز است: یکی رفع موانع از وصول به حق، از  شواغل ظاهره و باطنه. دوم مطیع‌گردانیدن نفس حیوانی مر عقل عملی را که باعث باشد بر طلب کمال و سوم. . . ».

خواجه در این جا به بیان اهدافی پرداخته است که ما در ریاضت، باید به دنبال آن ها باشیم.

 به نظر می‌رسد ایشان در این عبارات، از شیخ الرئیس ابوعلی سینا در نمطِ ” مقامات‌العارفین”  اشارات تأثیر پذیرفته است. چون شیخ در نمط یاد شده در قسمتی که بحث ” ریاضت”  و اهداف آن مطرح شده است، عباراتی دارد که عبارات خواجه شبیه آنهاست.

هدف نخست از ریاضت نفس در نگاه شیخ ابوعلی سینا

ابن سینا در مقامات العارفین اشارات می‌فرماید: «الریاضه مُوجّهه‌ إلی ثَلاثَه ‌أغراض، الأول: تَنحیهُ ما دونَ الحقّ من مُستَنّ الإیثار».

شرح عبارات منقول از ابن سینا: ایشان در ریاضت سه ‌جهت را مورد توجه قرار داده است: نخست این است که سالک با کمک ریاضت هر چیزی را که بخواهد بر سر راه سیر و سلوک الی الله ایجادِ مزاحمت ‌کند و سیر و سلوک او را تحت شعاع قرار ‌دهد، از سر راه بر می‌دارد و آن را  دور می‌کند.

” تنحیه” ؛ یعنی: دور ساختن.

” تَنَحّی” ؛‌یعنی: فاصله گرفت و دور شد.

” تَنَحَّ” ‌؛یعنی: فاصله بگیر و دور شو.

”  مُستَنِّ ”  یعنی: راه و رسم.

”  الایثار”  ؛ یعنی: مقدّم داشتن.

بنابراین روی هم رفته «تنحیه ما دون الحق عن مستنّ الایثار» یعنی: سالک با ریاضت هر چه جز‌ خداوند تبارک و تعالی را از سر راه و مسلک خود ـ که ایثار و مقدّم داشتن حق بر هر چیزی است ـ دور می کند.

خواجه نیز دربارۀ غرض نخست از ریاضت می‌فرماید: یکی: رفع موانع از وصول به حق، از شواغل ظاهره و باطنه» مفاد این عبارت، بعینه مفاد عبارت شیخ است؛ یعنی: یکی از اهداف ریاضت این است که سالک با ریاضت آن‌چه را که می‌خواهد در مسیر رسیدن به حق مانع ایجاد کند ـ چه از امور ظاهری باشد و چه باطنی ـ از میان برداشته و آن را برطرف می کند.

شیخ الرئیس در بعد، راهی را که به این هدف منتهی می شود این گونه معرفی کرده و  می‌فرماید: «و الأول،‌ یُعینُ عَلیه الزُّهدَ الحَقیقی».

یعنی: آن‌چه ما را در این راستا کمک می‌کند، و ما را به دور سازی آن چه غیر حق است می رساند زهد حقیقی است و با زهد است که می‌توان به این هدف رسید؛  چون با زهد انسان به آن‌چه غیر از حق است، بی‌میل می‌شود. و در نتیجه از آن فاصله گرفته و آن را از سر راه خود بر میدارد.

هدف دوم از ریاضت نفس در نگاه شیخ ابوعلی سینا

عبارت ابوعلی سینا: «و الثانی تَطویعُ النّفسُ الأمّارَه لِلنّفسِ المُطمَئنَه لینجذب قوی التخیّل و الوهم إلی التوهمات المناسبه للامر القدسی منصرفه عن التوهمات المناسبه للأمر السِفلی».

شرح عبارت ابوعلی سینا: یعنی: دومین هدفی که ریاضت در پی آن است این است که ‌نفس امّاره را مطیع نفس مطمئنه قرار دهند.

 پیش از این به تنوع و مراتب نفوس اشاره شد. نکته ای که در اینجا نباید از آن غفلت کرد این است که ما سه نفس جدا از هم نداریم،  بلکه آن ها سه ‌مرتبه از مراتب یک حقیقت اند. بدین معنی که نفس انسان در آغاز، امّارۀ بالسّوء‌ است. چون چیزی جز منافع خود یا مضراتی که به او برمی‌گردد، در نظر ندارد. لذا می‌خواهد با قوّۀ شهوت خود هر چه را که باب میلش هست،  به چنگ آورد و نیز می‌خواهد با قوۀ غضب خود هرچه را که به او ضرر می‌زند، از میان بردارد و  هیچ ضابطه و قاعده‌ای هم بر او حاکم نباشد.

نفس در آغاز  همین گونه است؛ تا این‌ که کم کم  اندکی با حقایق و تعالیم ادیان آشنا  می‌شود و عرف و رسوم جامعه را می‌شناسد. پس از این، قدری از آن حالت افسارگسیختگی که بر او حاکم بود  خارج و اندک ‌اندک سر به راه می‌شود و در ادامه از افراط‌هایی که در جذب منافع یا دفع ضرر ها از خود بروز داده است، عذرخواهی می‌کند. گاهی خودش را نیز به خاطر آن‌چه کرده است، سرزنش می‌کند. یعنی: همان نفس که پیشتر ” امّارۀ بالسوء”  بود،  به ” نفس لوّامه”  تبدیل می‌‌شود.

 و لذا گاهی که دچار غفلت می‌شود به همان روش پیشین برمی‌گردد و بد عمل می‌کند؛ ولی در بعد متوجه سوء رفتار خود شده و  پشیمان می‌گردد و خود را سرزنش می کند؛ مثلاً زمانی‌که دچار غضب می‌شود، متوجه وخامتِ کارش نیست؛ ولی در بعد که به خود می‌آید، ملتفت زشتیِ کار خود می‌شود و خود را سرزنش می‌کند؛ یا وقتی که شهوت بر او حاکم می‌شود، ممکن است در خوردن، صحبت‌کردن و. . . بی‌پروا عمل کند، اما پس از این‌که به خودش می‌آید و ملتفت زشتی کار خود می‌شود، از کار خود پشیمان گشته و خودش را سرزنش می‌کند و می‌گوید: ای کاش این حرف را نگفته بودم، یا آن کار را نکرده بودم!

در ادامۀ مسیر پس از این‌که این ”  نفس لوّامه”  قوی‌تر و فهمیده‌تر شد، دیگر آن غفلت‌های آنی که احیانا از او سر می‌زد و بر اساس آن ها بد عمل می‌کرد، نیز از او گرفته می‌شود؛ یعنی: از زیاده‌روی‌ها دور می‌شود، کم‌کم قوۀ غضب و شهوت او تحت کنترل در می‌آید و دیگر حرص و طمعی بر او حاکم نیست. این‌جاست که او آرام و مطمئن شده و ” نفس لوّامه”  به ” نفس مطمئنّه”  تبدیل می گردد.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8071 توسط حمیدرضا عالی و در روز پنجشنبه ۸ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۸:۳۷:۲۳
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8030
۷ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۲۰:۰۱

فلسفه ملاصدرا از نظر مقام معظم رهبری

مکتب فلسفی صدرالمتالهین همچون شخصیت و زندگی خود او، مجموعه‌ی در هم تنیده و به وحدت رسیده‌ی چند عنصر گرانبها است. در فلسفه‌ی او از فاخرترین عناصر معرفت یعنی عقل منطقی، و شهود عرفانی، و وحی قرآنی، در کنار هم بهره گرفته شده، و در ترکیب شخصیت او تحقیق و تأمل برهانی، و ذوق و مکاشفه‌ی عرفانی، و تعبد و تدین و زهد و انس با کتاب و سنت، همه با هم دخیل گشته است.؛

فلسفه‌ی اسلامی بویژه در اسلوب و محتوای حکمت صدرایی ، جای خالی خویش را در اندیشه‌ی انسان این روزگار میجوید و سر انجام آن را خواهد یافت و در آن پابرجا خواهد گشت.

مکتب فلسفی صدرالمتالهین همچون شخصیت و زندگی خود او، مجموعه‌ی در هم تنیده و به وحدت رسیده‌ی چند عنصر گرانبها است. در فلسفه‌ی او از فاخرترین عناصر معرفت یعنی عقل منطقی، و شهود عرفانی، و وحی قرآنی، در کنار هم بهره گرفته شده، و در ترکیب شخصیت او تحقیق و تأمل برهانی، و ذوق و مکاشفه‌ی عرفانی، و تعبد و تدین و زهد و انس با کتاب و سنت، همه با هم دخیل گشته است.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8030 توسط حمیدرضا عالی و در روز چهارشنبه ۷ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۰۱:۱۶
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 7934
۴ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۱۷:۰۳

علامه حسن زاده ره به لقاءالله شتافتند…

الهی , موج از دریا برخیزد و با وی آمیزد و در وی گریزد و در وی ناگزیر است . انا لله و انا الیه راجعون.؛

الهی , موج از دریا برخیزد و با وی آمیزد و در وی گریزد و در وی ناگزیر است . انا لله و انا الیه راجعون.

🌑با کمال تاسف فراوان خبر ارتحال ملکوتی علامه ذوفنون حضرت ابوالفضائل جامع معقول و منقول انسان کامل واصل آیت الله العظمی حاج حسن حسن زاده آملی( قدسه الله نفسه الزکیه) را دریافت کردیم.

◾️موسسه علمی تربیتی آوای توحید گرچه خود سوگوار و صاحب عزاست لکن این مصیبت عظمی را به محضر ولی الله الاعظم عج الله تعالی فرجه الشریف ، مقام عظمای ولایت حضرت امام خامنه ای ، مراجع عظام ، حوزه های علمیه ، بیت معظم له و شاگردان ایشان بویژه اساتید موسسه آوای توحید تسلیت گفته .

▪️این غم تا ابد با موسسه علمی تربیتی آوای توحید می ماند و جای خالی این انسان کامل به سهولت و آسانی پر نخواهد شد.
سوم مهر۱۴۰۰_موسسه علمی تربیتی آوای توحید

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 7934 توسط حمیدرضا عالی و در روز یکشنبه ۴ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۷:۰۳:۰۰
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 7909
۳ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۱۷:۲۰

انتشار کتاب توحید و سبک زندگی متعالیه

اعتقاد به ربوبيت الهی اين امکان را فراهم می‌آورد که از منظری شناخت‌شناسانه بسياری از مفاهيم، تحليل‌ها و روابط مفهومی را بازکاوی و دگرگون کنيم.؛

نوشته جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای دکتر احمد محمدی ‌پیرو، دکتری حکمت متعالیه و عضو هیئت علمی گروه دائره‌المعارف مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)

اعتقاد به ربوبیت الهی این امکان را فراهم می‌آورد که از منظری شناخت‌شناسانه بسیاری از مفاهیم، تحلیل‌ها و روابط مفهومی را بازکاوی و دگرگون کنیم.

این اعتقاد در فرایند شکل‌گیری سبک زندگی، هم از لحاظ شکلی و هم از نظر محتوایی، از نقطه آغاز تا دستیابی به مقاصد تأثیری شگرف دارد.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 7909 توسط حمیدرضا عالی و در روز شنبه ۳ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۷:۲۰:۰۱
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 7906
۳ / ۷ / ۱۴۰۰ - ۱۶:۵۹

دیدار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با حضرت آیت‌الله رجبی

عضو شورای عالی حوزه‌های علمیه، جایگاه رایزن فرهنگی در نشر ارزش‌های فرهنگی و اسلامی در کشورهای دیگر را بسیار مهم و سازنده ارزیابی کرد و اظهار داشت: باید با برگزاری دوره‌های بنیانی  برای کارکنان و مدیران این وزارتخانه، آنها را برای پیشبرد اهداف متعالی نظام آماده کرد.؛

حضرت آیت‌الله رجبی در دیدار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی:

«در صدد کادرسازی و تربیت نیروهای فرهنگی در طراز نظام اسلامی باشید»

رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) در دیدار وزیر جدید فرهنگ و ارشاد اسلامی گفت: فضای مجازی وقتی وارد کشور شد که در سیطره و نفوذ فرهنگی دشمن قرار داشت. اگر برای  اصلاح آن برنامه‌ریزی درست و کار کارشناسی شده و حکیمانه‌ای انجام شود، می‌توان تحول خوب و مثبتی در جامعه ایجاد کرد.

به گزارش روابط عمومی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، آیت‌الله رجبی در ادامه افزود: دومین نکته‌ای که خوب است این وزارتخانه مورد توجه قرار دهد، کادرسازی است. تمام زیرمجموعه‌های این وزارتخانه که متولی فرهنگ، باورها و ارزش‌ها در جامعه است، باید از بن دندان معتقد به نظام و انقلاب و ارزش‌های اسلامی باشند.

عضو شورای عالی حوزه‌های علمیه، جایگاه رایزن فرهنگی در نشر ارزش‌های فرهنگی و اسلامی در کشورهای دیگر را بسیار مهم و سازنده ارزیابی کرد و اظهار داشت: باید با برگزاری دوره‌های بنیانی  برای کارکنان و مدیران این وزارتخانه، آنها را برای پیشبرد اهداف متعالی نظام آماده کرد.

آیت‌الله رجبی افزود: علامه مصباح (رحمه الله علیه) برای شروع هر برنامه‌ای، ابتدا به آموزش و تربیت نیروهای متناسب آن تأکید می‌کردند.

رئیس مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ضمن اعلام آمادگی برای همکاری در زمینه تمامی برنامه‌ها و پیوست‌های فرهنگی، گفت: وظیفه خود می‌دانیم، نهادهایی که در تقویت آرمان‌های نظام و انقلاب اسلامی قدم برمی‌دارند را یاری کنیم.

 در ابتدای این دیدار دکتر محمدمهدی اسماعیلی وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی ضمن اظهار خرسندی از حضور در مؤسسه امام خمینی(ره)، یاد و خاطره علامه مصباح یزدی(ره) را گرامی داشت.

وی با اشاره به برنامه‌ها و دوره‌های آموزشی مؤسسه امام خمینی(ره)، تصریح کرد: مصمّم هستیم برای پیشبرد برنامه‌های فرهنگی از نظرات و دستاوردهای مؤسساتی همچون مؤسسه امام خمینی(ره) بهره‌مند شویم.

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با اشاره به مطالبات مقام معظم رهبری(دام ظله) در دیدار دولت جدید تأکید کرد: ما در برابر خود، سیاهه‌ای از تکالیف بر زمین مانده می‌بینیم و این بار را نمی‌توانیم برداریم مگر با پشتیبانی علمی و عملی مؤسساتی همچون مؤسسه امام خمینی(ره) و امید داریم در پایان این دوره خدمت بزرگی به کشور و مردم عزیز کرده باشیم.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 7906 توسط حمیدرضا عالی و در روز شنبه ۳ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۶:۵۹:۰۳
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 7881
۳۱ / ۶ / ۱۴۰۰ - ۱۷:۰۵

نظر رهبر معظم انقلاب در مورد عرفان و فلسفه

کار دیگری هم که به نظر من جایش خالی است، نوشته‌هائی درباره‌ی فلسفه‌ی تطبیقی است؛ شبیه آن کاری که ویل دورانت در «لذات فلسفه» کرده، که لابد ملاحظه کرده‌اید. «لذات فلسفه» یک کتابی است که با ادبیات خیلی شیوا و شیرینی نوشته شده و مرحوم دکتر عباس زریاب هم ترجمه‌ی خیلی خوبی کرده؛ انصافاً خیلی خوش‌قلم ترجمه کرده. این کتاب، مباحثه و مناظره‌ی بین فلاسفه‌ی قدیم و جدید غرب است در یک مسئله‌ی خاصی؛ مثل اینکه اینها یک جلسه‌ای تشکیل داده‌اند و دارند با هم بحث میکنند؛ هگل یک چیزی میگوید، بعد کانت جواب او را میدهد، بعد دکارت حرف خودش را میزند؛ همین طور دانه دانه اینها شروع میکنند با همدیگر بحث کردن. اگر یک چنین کار شیرین و شیوائی انجام بگیرد، چقدر خوب است. فرض کنید این کار درباره‌ی موضوع «اصالةالوجود» انجام بگیرد؛ ملاصدرا یک حرف دارد، همین مرحوم آقا علی حکیم یک حرف دارد، مرحوم جلوه یک حرف دارد؛ بعد، از قدما، شیخ اشراق یک حرف دارد - که منکر این معناست - میرداماد یک حرف دارد. اگر فرضاً اینها با همدیگر بحث کنند، چقدر چیز قشنگی از آب در می‌آید. اینها حکمت را ترویج میکند، و ما امروز به این ترویج احتیاج داریم.؛

ما کسانی را دیدیم که گفته میشد در عرفان نظری از همه بهترند، اما در عرفان عملی یک قدم برنداشته بودند. ما افراد اینجوری را دیدیم و درک کردیم که اصلاً مسائل سلوکی و اینها را مس نکرده بودند. آنچه که من به آن تکیه دارم، این است که واقعاً یک حرکت عملی دیده شود؛ که این در مورد اهل معقول، به طور عام مطلوب است. آن کسانی هم که به عنوان اهل حکمت و اهل معقول شناخته شدند، غالباً کسانی‌اند که این جنبه‌ی معنوی در آنها وجود داشته.

بنده هیچ ورودی در عرفان نظری ندارم، اما هیچ عداوتی هم ندارم؛ منتها اعتقادم این است که ما نباید عرفان را به معنای الفاظ و تعبیرات و فرمولهای ذهنی مثل بقیه‌ی علوم ببینیم. عرفان، همان مرحوم قاضی است؛ مرحوم ملا حسینقلی همدانی است؛ مرحوم سید احمد کربلائی است؛ عرفان واقعی اینهاست. مرحوم آقای طباطبائی خودش فیلسوف بود، اهل فلسفه بود، بلاشک در عرفان هم وارد بود؛ منتها آنچه که در عرفان از ایشان معهود است، عرفان عملی است؛ یعنی سلوک، دستور، تربیت شاگرد؛ شاگرد به معنای سالک. عرفان نظری باید به سلوک بینجامد.

در عین حال بنده معتقدم که ما یک پایگاه اساسی در قم لازم داریم؛ که اگر چنانچه یک کسی وارد قم شد، گفت مرکز فلسفه‌ی اینجا کجاست، ما او را به آنجا ببریم. به نظر من، ما یک جای آبرومند خوبی، یک مدرسه‌ی خوبی در قم برای این کار لازم داریم. حالا چگونه میشود این را فراهم کرد و با ملاحظاتی که بعضی از بزرگان و آقایان دارند، آن را ایجاد کرد، باید روی آن فکر شود.

خوشبختانه کارها و نهادهای حوزوی برخلاف نهادهای امروزی و دانشگاهی و دولتی و اینها، کم‌توقع و کم‌خرجند. یعنی واقعاً این کاری که شماها دارید میکنید، اگر بنا بود همین کار را در دانشگاه انجام دهند، فهرست آلاف و الوف و فهرستِ خرج میدادند. یکی از محسّنات بزرگ حوزه همین است که دنبال خرج درست کردن و دنبال زیاده‌روی نیست.

اگر چنانچه فلسفه حساب خودش را از حوزه جدا نکند – یعنی همان دعوای قدیمی و سنتىِ علوم عقلی و علوم نقلی تشخص پیدا نکند – بهتر است. مثلاً امام (رضوان الله تعالی علیه) صبح و عصر به مسجد سلماسی می‌آمد و درس میگفت – صبح فقه میگفت، عصر هم اصول میگفت – مرحوم آقای طباطبائی هم پیش از ظهر در همان مسجد فلسفه میگفت؛ فقط تفاوتش این بود که امام آنجا می‌نشست، آقای طباطبائی اینجا می‌نشست؛ جایشان فرق داشت. هر دو، روی زمین می‌نشستند – هم امام روی زمین می‌نشست، هم آقای طباطبائی – و درس میگفتند؛ آن هم در «مسجد». واقعاً چه اشکالی دارد که ما درس فلسفه را در مسجد آقای بروجردی بگوئیم؟ بزرگان فلسفه‌ی ما – آقای جوادی، آقای مصباح، آقایان دیگر – آنجا فلسفه بگویند؟ فلسفه را باید به عنوان یک علم دینىِ محض به حساب آورد. خب، جایش کجاست؟ جایش در مسجد است.

دو سه سال قبل از این، یک کتابی برای من آوردند، من مبالغی نگاه کردم. خب، از همان اوّلی که شروع میکند، واقعاً فلسفه است؛ لیکن باب کودکان است. این کتاب، یک کتاب خیلی قشنگی است در باب فلسفه – حالا اسمش یادم نیست؛ توی کتابهایم هست – به نظرم یک آمریکائی این را نوشته. ما به اینجور کتابی احتیاج داریم. بچه‌های ما ذهنشان دارد فلسفی میشود. خوشبختانه حرکت جامعه و نظام موجب شده که ذهنها عقلانیت پیدا کند. جوانهای ما واقعاً سؤال میکنند. این سؤالهائی که زیاد شده، این را باید مبارک دانست؛ منتها ما باید جوابگوئی داشته باشیم. حس سؤال کنندگی دارد زیاد میشود، و این همین‌طور دارد به نسلهای پائین‌تر منتقل میشود.

کار دیگری هم که به نظر من جایش خالی است، نوشته‌هائی درباره‌ی فلسفه‌ی تطبیقی است؛ شبیه آن کاری که ویل دورانت در «لذات فلسفه» کرده، که لابد ملاحظه کرده‌اید. «لذات فلسفه» یک کتابی است که با ادبیات خیلی شیوا و شیرینی نوشته شده و مرحوم دکتر عباس زریاب هم ترجمه‌ی خیلی خوبی کرده؛ انصافاً خیلی خوش‌قلم ترجمه کرده. این کتاب، مباحثه و مناظره‌ی بین فلاسفه‌ی قدیم و جدید غرب است در یک مسئله‌ی خاصی؛ مثل اینکه اینها یک جلسه‌ای تشکیل داده‌اند و دارند با هم بحث میکنند؛ هگل یک چیزی میگوید، بعد کانت جواب او را میدهد، بعد دکارت حرف خودش را میزند؛ همین طور دانه دانه اینها شروع میکنند با همدیگر بحث کردن. اگر یک چنین کار شیرین و شیوائی انجام بگیرد، چقدر خوب است. فرض کنید این کار درباره‌ی موضوع «اصالهالوجود» انجام بگیرد؛ ملاصدرا یک حرف دارد، همین مرحوم آقا علی حکیم یک حرف دارد، مرحوم جلوه یک حرف دارد؛ بعد، از قدما، شیخ اشراق یک حرف دارد – که منکر این معناست – میرداماد یک حرف دارد. اگر فرضاً اینها با همدیگر بحث کنند، چقدر چیز قشنگی از آب در می‌آید. اینها حکمت را ترویج میکند، و ما امروز به این ترویج احتیاج داریم.

درباره‌ی یک مسئله‌ی خاصی از مسائل فلسفه، کتاب مینوشتند. خود ملاصدرا در کنار کتاب عظیم «اسفار»، شما می‌بینید مثلاً «مشاعر» را دارد، تقریباً مخصوص مسائل وجود؛ یا مثلاً «مبدأ و معاد» را دارد، درباره‌ی مسائل مبدأ و معاد. همین مرحوم آقا علی زنوزی که شما اسم آوردید، ایشان درباره‌ی «وجود رابطی» رساله‌ای نوشته است…….حالا تعیین این که کدام مسئله اولویت دارد که انسان آن را مورد توجه قرار دهد، یک بحث دیگر است؛ اینکه واقعاً وجود رابطی اینقدر اهمیت دارد که انسان درباره‌اش رساله‌ای بنویسد یا نه؛ اما خب، خیلی مهم است که انسان مسائل گوناگونی را انتخاب کند و ذکر کند.

در خود فلسفه‌ی ملاصدرا، در بخشهای مختلف میتواند یک منظومه‌سازی‌هائی بشود. عین همین قضیه، در مورد فلسفه‌ی اشراق است؛ عین همین قضیه، در مورد فلسفه‌ی مشّاء است. ما باید منظومه‌سازی کنیم. بالاخره مجموعه‌ی تفکرات فلسفی و عرفانی ابن‌سینا با همدیگر همراه است، غیر قابل انفکاک است. اینها چیست؟ کسی بخواهد اینها را بداند، حتماً لازم نباشد که برود بنشیند مثلاً «شفاء» را بخواند؛ این خیلی لازم نیست. گاهی اوقات خواندن کتابی که در هزار سال پیش نوشته شده است، با ادبیات آن روز، با مشکلاتی که فهم این کلمات دارد، اصلاً خودش تضییع وقت محسوب میشود؛ ممکن است افرادی را از فلسفه دور کند؛ در حالی که اگر شما بنشینید مثلاً یک کتابی درباره‌ی آراء فلسفی ابن‌سینا تبیین کنید، از آراء او منظومه‌سازی کنید، این مسلّماً جاذبه‌ی زیادی خواهد داشت.

مثلاً آقایان فرمودند که ما میخواهیم فلسفه‌ی مشّاء یا فلسفه‌ی اشراق را برای طلبه‌ها تبیین کنیم. طلبه‌های ما از فلسفه‌ی مشّاء خبری ندارند. خب، چگونه تبیین میکنید؟ حتماً «شرح اشارات» بخوانیم؟ یا فرض کنید که «شفاء» بخوانیم؟ باید حتماً این متن طولانىِ مفصلِ محتاج به تبیین کان یکون را خواند؟ راهش این است؟ یا نه، راه دیگری هم وجود دارد. امروز خواندن تفکراتِ مثلاً فرض کنید مارکسیستی حتماً متوقف به این نیست که انسان بردارد کتاب «سرمایه» را تدریس کند، یا بردارد متن کتابهای کانت یا هگل را بخواند. چه لزومی دارد که حتماً متن مطرح شود؟ متن باید در اختیار باشد؛ هر کس میخواهد، مراجعه کند.

واقعاً برویم ببینیم بر اساس فلسفه‌ی ما، شکل جامعه، بنیان سیاسی جامعه، حکومت در جامعه، به چه شکلی خواهد بود؛ یعنی ما برای مسئله‌ی حکومت، در فلسفه چه پاسخی داریم. نمیشود بگوئیم آقا فلسفه ذهنیات محض است و به مسائل زندگی و جامعه ارتباطی ندارد؛ این معنی ندارد. به نظر من بخش عمده‌ای از جاذبه‌ی فلسفه‌ی غرب، مربوط به این است. همچنین مسئله‌ی اقتصاد. بنابراین به طور کلی جهان‌بینی اسلام تبیین شود. مواد اصلی جهان‌بینی اسلام را مشخص کنید – مسئله‌ی انسان، مسئله‌ی خدا، مسئله‌ی ارتباط انسان و خدا، مسئله‌ی تکلیف – در فلسفه‌ی اسلامی روی اینها کار شود. البته اینها پاسخهای روشنی هم دارد، در فلسفه‌ی ما خیلی از اینها مسائل مبهمی نیست؛ اما باید این پاسخها منعکس شود، گفته شود.

نتها تکیه‌ی اساسی را باید بگذارید روی مسائل کلان جامعه‌ی اسلامی؛ مثل حکومت. ما وقتی به فلسفه‌های غرب نگاه میکنیم، می‌بینیم مسائلی مثل حکومت، اقتصاد، شأن مردم، شأن انسان، طبق نظرات آنها، حل میشود. اینها مسائل بنیادی شاخه‌های اصلی زندگی و جامعه است؛ اینها باید در فلسفه پاسخ پیدا کند.

((به نظر من ارتباطات بین‌المللی شما با مجامع علمی باید زیاد باشد. امروز هم زمینه‌ی دنیای اسلام آماده است.))  مثلاً فرض کنید مصر حالا یک مقداری درش باز شده است. خب، این «احمد طیب» خودش جزء علاقه‌مندان به فلسفه‌ی ملاصدرا است؛ با اینکه میدانید در مجموعه‌ی علمای اهل سنت، گرایش عقلی و فلسفی خیلی ضعیف است. آنجا کسانی هستند که با مسائل فلسفی و حِکمی ما تا حدودی ارتباط ذهنی و علمی برقرار کرده‌اند؛ خب از همین میشود استفاده کرد، ارتباطات را زیاد کنید، دعوتشان کنید، شما بروید؛ فقط برای مسائل حِکمی و عقلی و عرفانی و کلامی. این هم یک نکته است که به نظر من خیلی باید به آن توجه شود.

(خیلی خوب است که شما به فکر چشم‌انداز ده ساله و بیست ساله و پنجاه ساله باشید. به نظر من آن چشم‌انداز بلند مدت – حالا چه فرض کنیم که این بلند مدت، به قول شما پنجاه سال است، یا سی سال است، یا بیست سال است – باید گسترش گفتمان فلسفه‌ی اسلامی در دنیا باشد؛ این را هدف قرار دهید.)) امروز مطلقاً اینجور نیست، بلکه بعکس است. یعنی امروز در ایران مثلاً در محیطهای دانشگاهی و علمی ما فلسفه‌ی کانت بمراتب رائج‌تر و شناخته شده‌تر است از فلسفه‌ی بوعلی سینا. یعنی ابن‌سینای با این عظمت که همه‌ی تاریخ بشر، از هزار سال پیش به این طرف، با اسم او درگیر است، در مجامع دانشگاهی ما حکمت و فکر فلسفی‌اش شناخته شده نیست به آن اندازه‌ای که کتاب فکر فلسفىِ مثلاً کانت شناخته شده است. این یک مسئله‌ی مهمی است. ما باید عکس این را عمل کنیم. یعنی باید هدف را این قرار بدهیم که تفکر فلسفه‌ی اسلامی – حالا با همان مشخصاتی که دارد؛ که خود این، جای بحث و گفتگو دارد که فلسفه‌ی اسلامی چیست – ((در دنیا به عنوان گفتمان فلسفی شناخته شود، در دانشگاه‌ها رواج پیدا کند، متفکرین عالم از آنها مطلع باشند، روی آنها بحث کنند، نقد و انتقاد کنند، در مجلات علمی‌شان منعکس شود. خب، این کار طبعاً متوقف به این است که شما کارهای بین‌المللی داشته باشید؛ که حالا یکی از آقایان گفتند که ما این قضیه را نداریم.))

به نظر من هنر بزرگ مرحوم علامه‌ی طباطبائی (رضوان الله تعالی علیه) این بود که پافشاری کرد و کار خود را در شرائط مختلف ادامه داد. حتّی طبق آن نقلهائی که ما شنیدیم – گرچه آن وقت هم بنده به ذهنم بود، منتها دقیق یادم نیست – هنگامی که ایشان «اسفار» را تعطیل کردند، همان جا در همان مسجد سلماسی «شفاء» را شروع کردند. خب، این یعنی استقامت. پس کار اول شما این است.

بیانات در دیدار اعضای مجمع عالی حکمت

۹۱/۱۱/۲۳

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 7881 توسط حمیدرضا عالی و در روز چهارشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۰ ساعت ۱۷:۰۵:۱۹
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 7865
۳۰ / ۶ / ۱۴۰۰ - ۱۹:۵۷

حکیم، حکمت در رفتار او، در گفتار او، در نوشتار او موج میزد.؛

اجتهاد مخصوص فقه هم نیست

پرچم فلسفه‌ی اسلامی دست حوزه‌های علمیه بوده است و باید باشد و بماند. اگر شما این پرچم را زمین بگذارید، دیگرانی که احیاناً صلاحیت لازم را ندارند، این پرچم را برمیدارند؛ تدریس فلسفه و دانش فلسفه میافتد دست کسانی که شاید صلاحیتهای لازم را برایش نداشته باشند. امروز اگر نظام و جامعه‌ی ما از فلسفه محروم بماند، در مقابل این شبهات گوناگون، این فلسفه‌های وارداتی مختلف، لخت و بیدفاع خواهد ماند. آن چیزی که میتواند جواب شماها را بدهد، غالباً فقه نیست؛ علوم عقلی است؛

مواظب باشید اختلاف ‌نظرها به درگیری و تشنّج و ناخن زدن به چهره‌ی یکدیگر نینجامد! ما در گذشته در سنّت حوزه‌های خودمان داشته‌ایم که حالا من آخرین موردش را که بخواهم عرض بکنم، مرحوم حاج شیخ مجتبیٰ قزوینی (رضوان ‌الله علیه) [است که] ملّای برجسته‌ی بزرگی در مشهد بود، ضدّ فلسفه و عرفان. بنده خودم جزو ارادتمندان ایشان بودم و هستم؛ مرد واقعاً بزرگی بود امّا سلیقه‌ی علمی ایشان این بود: درست ضدّ فلسفه و ضدّ عرفان که کتاب هم در این زمینه نوشته بود، تدریس هم میکرد؛ جزو برجسته‌ترین شاگردهای مرحوم آمیرزا مهدی اصفهانی بود؛ و امام بزرگوار، مغز فلسفه و عرفان بود، لُبّ فلسفه و عرفان بود؛ خب اینها خیلی با هم فاصله دارند، یعنی درست بکلّی در دو قطب یک طیف قرار دارند. وقتی که مبارزات شروع شد و امام نشان داد که رهبر این مبارزه است -امام از روزهای اوّلِ مبارزه این را اثبات کرد- این آقای حاج شیخ مجتبیٰ قزوینی با همه‌ی این اختلافاتی که داشت، بلند شد از مشهد و یک جماعتی را هم با خودش برداشت، آمدند دیدن امام در قم؛ آمدند اظهار ارادت به امام کردند. تا وقتی هم ایشان زنده بود -سال ۱۳۴۶ ایشان از دنیا رفت- پای انقلاب بود، یعنی واقعاً امید ما طلبه‌های مبارزِ آن روز در مشهد به مرحوم حاج شیخ مجتبیٰ بود، با اینکه اختلاف سلیقه‌اش با امام این جوری بود.

حکیم فقط آن کسی نیست که فلسفه بلد است- حکمت در رفتار او، در گفتار او، در نوشتار او موج میزد.

پرچم فلسفه‌ی اسلامی دست حوزه‌های علمیه بوده است و باید باشد و بماند. اگر شما این پرچم را زمین بگذارید، دیگرانی که احیاناً صلاحیت لازم را ندارند، این پرچم را برمیدارند؛ تدریس فلسفه و دانش فلسفه میافتد دست کسانی که شاید صلاحیتهای لازم را برایش نداشته باشند. امروز اگر نظام و جامعه‌ی ما از فلسفه محروم بماند، در مقابل این شبهات گوناگون، این فلسفه‌های وارداتی مختلف، لخت و بیدفاع خواهد ماند. آن چیزی که میتواند جواب شماها را بدهد، غالباً فقه نیست؛ علوم عقلی است

امروز حوزه نباید در صحنه‌های متعدد فلسفی و فقهی و کلامی در دنیا غائب باشد. این همه سؤال در دنیا و در مسائل گوناگون مطرح است؛ پاسخ حوزه چیست؟ نه باید غائب باشد، نه باید منفعل باشد؛ هر دو ضرر دارد. فکر نو لازم است، پاسخ به نیازهای نوبه‌نو لازم است که دارد مثل سیل در دنیا مطرح میشود؛ باید شما برایش جواب فراهم کنید. جواب شما باید ناظر باشد به این نیاز، و نیز ناظر باشد به پاسخهائی که مکاتب و فرقه‌های گوناگون میدهند. اگر از جوابهای آنها غافل باشید، پاسخ شما نمیتواند کار خودش را انجام دهد. باید پاسخ قوی، منطقی و قانع کننده بیاورید وسط. باید پاسخها در دنیا مطرح شود.

اجتهاد مخصوص فقه هم نیست؛ در علوم عقلی، در فلسفه، در کلام، اجتهاد کسانی که فنان این فنون هستند، امر لازمی است. اگر این اجتهاد نباشد، خواهیم شد آب راکد.

اگر تحرک گرایشهای چپ و مارکسیستی و حزب توده در دهه‌ی ۲۰ و اوائل دهه‌ی ۳۰ نمیبود، کتاب ماندگاری مثل «اصول فلسفه و روش رئالیسم» تولید نمیشد و به وجود نمیآمد. بنابراین، این دشمنیها به ضرر ما تمام نشده است. هر جا خصومت‌ورزی انجام گرفت، موجود بیدار و آگاه – یعنی حوزه‌ی علمیه – از خود واکنشی نشان داد و فرصتی آفرید. دشمنیها فرصت‌آفرینند؛ آن وقتی که ما بیدار باشیم، آن وقتی که ما زنده باشیم، آن وقتی که ما غافل نباشیم

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 7865 توسط حمیدرضا عالی و در روز سه شنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۰ ساعت ۱۹:۵۷:۰۸
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 7844
۲۸ / ۶ / ۱۴۰۰ - ۱۸:۱۷

فلسفه اسلامی بدون امتداد اجتماعی و حکومتی و سیاسی ابتر است

غربی‌ها با امتداد فلسفه‌های خودشان، مسائل سیاسی، مسائل حکومتی، مسائل اجتماعی را حل کرده‌اند. من دیروز در نمایشگاه کتاب کتابهایی را دیدم که غربی‌ها نوشته‌اند، [در] تأثیر فلسفه در فوتبال؛ یعنی امتداد فلسفه حتّی به فوتبال! ببینید این امتداد دادنِ مسائل فکریِ خودشان به تمام عرصه‌های زندگی و میدانهای زندگی [است]؛ ما این کار را

غربی‌ها با امتداد فلسفه‌های خودشان، مسائل سیاسی، مسائل حکومتی، مسائل اجتماعی را حل کرده‌اند. من دیروز در نمایشگاه کتاب کتابهایی را دیدم که غربی‌ها نوشته‌اند، [در] تأثیر فلسفه در فوتبال؛ یعنی امتداد فلسفه حتّی به فوتبال! ببینید این امتداد دادنِ مسائل فکریِ خودشان به تمام عرصه‌های زندگی و میدانهای زندگی [است]؛ ما این کار را بایستی انجام بدهیم. ما ازلحاظ فلسفه قوی هستیم؛ فلسفه‌ی اسلامی از فلسفه‌ی غربی، قوی‌تر و ریشه‌دارتر و دارای استحکام بیشتر است، ولی بایستی امتداد آن در زندگی، محسوس باشد؛ قضاوت فلسفه‌ی ما در مورد حکومت، در مورد مسائل اجتماعی، در مورد اقتصاد، در مورد عموم مسائل تمدّن‌ساز بایستی معلوم باشد، روشن باشد؛ اینها کارهایی است که باید انجام بگیرد. اینها در زمینه‌ی علومِ خاصِّ اسلامی است، در زمینه‌ی علوم طبیعی هم همین‌جور است.

بیانات در دیدار شرکت‌کنندگان در کنگره «نقش شیعه در پیدایش و گسترش

۹۷/۰۲/۲۲

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 7844 توسط حمیدرضا عالی و در روز یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۰ ساعت ۱۸:۱۷:۵۶
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 7931
۲۷ / ۶ / ۱۴۰۰ - ۱۲:۲۳

علامه حسن زاده آملی ؛

عرض تسلیت موسسه علمی تربیتی آوای توحید به خانواده بزرگوار حضرت علامه حسن زاده آملی، رحمه الله علیه

الهی , موج از دریا برخیزد و با وی آمیزد و در وی گریزد و در وی ناگزیر است . انا لله و انا الیه راجعون. 🌑با کمال تاسف فراوان خبر ارتحال ملکوتی علامه ذوفنون حضرت ابوالفضائل جامع معقول و منقول انسان کامل واصل آیت الله العظمی حاج حسن حسن زاده آملی( قدسه الله نفسه

الهی , موج از دریا برخیزد و با وی آمیزد و در وی گریزد و در وی ناگزیر است . انا لله و انا الیه راجعون.

🌑با کمال تاسف فراوان خبر ارتحال ملکوتی علامه ذوفنون حضرت ابوالفضائل جامع معقول و منقول انسان کامل واصل آیت الله العظمی حاج حسن حسن زاده آملی( قدسه الله نفسه الزکیه) را دریافت کردیم.

◾️موسسه علمی تربیتی آوای توحید گرچه خود سوگوار و صاحب عزاست لکن این مصیبت عظمی را به محضر ولی الله الاعظم عج الله تعالی فرجه الشریف ، مقام عظمای ولایت حضرت امام خامنه ای ، مراجع عظام ، حوزه های علمیه ، بیت معظم له و شاگردان ایشان بویژه اساتید موسسه آوای توحید تسلیت گفته .

▪️این غم تا ابد با موسسه علمی تربیتی آوای توحید می ماند و جای خالی این انسان کامل به سهولت و آسانی پر نخواهد شد.

سوم مهر۱۴۰۰
موسسه علمی تربیتی آوای توحید

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 7931 توسط milad و در روز شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۲۳:۳۷
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 7530
۱۴ / ۵ / ۱۴۰۰ - ۱۳:۳۵

بیانات در دیدار شاعران در ماه مبارک رمضان۱۴ رمضان ۱۴۲۹

۱۳۸۷/۰۶/۲۵بیانات در دیدار شاعران در ماه مبارک رمضان۱۴ رمضان ۱۴۲۹ بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ اولاً خیلی متشکریم از همه‌ی برادران، خواهران؛ چه آن‌ها‌ی که شعر خواندند و حقیقتاً من بهره‌مند شدم و لذت بردم؛ چه آن‌هایی که نخواندند و شوق ما را به شعر خودشان افزودند – آقای دکتر حداد پیشنهاد میکنند که این جلسه را سالی دو

۱۳۸۷/۰۶/۲۵بیانات در دیدار شاعران در ماه مبارک رمضان۱۴ رمضان ۱۴۲۹

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

اولاً خیلی متشکریم از همه‌ی برادران، خواهران؛ چه آن‌ها‌ی که شعر خواندند و حقیقتاً من بهره‌مند شدم و لذت بردم؛ چه آن‌هایی که نخواندند و شوق ما را به شعر خودشان افزودند – آقای دکتر حداد پیشنهاد میکنند که این جلسه را سالی دو بار قرار بدهید. به ایشان عرض کردم، باز هم جواب نمیدهد – و همچنین از جناب آقای باقری که جلسه را به این خوبی اداره کردند و همچنین برادران عزیزی که ترتیب این مقدمات را از مدتی قبل دادند؛ دعوت کردند، انتخاب کردند، تعیین کردند، که همه، به فضل و فیض زحمت و کوشش این عزیزان حاصل شد؛ آقای قزوه، آقای مؤمنی، بقیه‌ی برادران.

شکی نیست که شعر یک ثروت ملی است. اگر کسی در این تردید بکند، در یکی از بدیهیترین مسائل تردید کرده. شعر یک ثروت برای هر کشور است؛ یک ثروت بزرگ و پرثمری است. اولاً باید این ثروت را ایجاد کرد، ثانیاً باید این را روز به روز افزایش داد که دچار خسران و کم آمدن و کاهش نشود. ثالثاً باید از آن برای نیازهای کشور استفاده‌ی بهتر و برتر کرد. نمیتوانم ادعا کنم و بگویم که عامل رشد و گسترش دامنه‌ی شعر در کشور ما – که این گسترش امروز نسبت به گذشته بسیار آشکار و بیّن است – دقیقاً چه هست. شکی نیست که یکی از مهمترین عواملش، باز بودن فضای جولان در عرصه‌های مختلف فکری و علمی و ذهنی است که این هدیه‌ی انقلاب است به ما، بلاشک. ما دوران قبل از انقلاب را دیدیم، شعرای آن وقت را دیدیم، میشناسیم، با خیلیشان نشست و برخاست داشتیم. بهترین‌هایشان هرگز این مجال را پیدا نمیکردند که در یک منظر عمومی، در یک محضر عمومی بیایند خودشان و شعرشان را ارائه بدهند. یک شاعری مثل مرحوم امیری فیروزکوهی که حقاً در قله‌ی غزل زمان خودش قرار داشت، بیشترین تجلی و نمایشی که از او میشد مشاهده کرد، در یک جلسه‌ی خصوصی بود که در گوشه‌ی انزوای خودش، چهار تا، پنج تا دوست و رفیقش باشند و او غزل خودش را بخواند. یا حالا در عرصه‌ی شعر نو، مرحوم اخوان که قطعاً بهترین شاعر نیمایىِ زمان خودش بود و به نظر من از همه‌ی اقرانش قویتر، مسلطتر و لفظ و معنای شسته رفته و بهتری داشت، در یک گوشه‌ای زندگی میکرد؛ کسی از او خبری نداشت، کسی او را نمیشناخت، جز یک عده خواص؛ در حال عزلت و انزوا. یعنی وضع عرضه‌ی شعر این بود. طبیعی بود که وقتی بزرگان شعر این جور منزوی و در عزلت و در خمول زندگی کنند، جوان‌ها خیلی رشد پیدا نمیکنند؛ این چیز قهری است.

البته مسئله‌ی کیفیت یک مسئله‌ی دیگر است. من حالا بحث تعداد و کمیت و گسترش را دارم میگویم. بحث کیفیت یک بحث دیگری است؛ باید یک سنجش واقعی و علمی انجام بگیرد، ببینیم چه جوری میشود کیفیت‌ها را بالا برد. البته کیفیت شعر در آن دوره، به تناسب آن مقطع، در شعر همان‌هایی که بودند، کیفیت خیلی خوب بود. مثلاً در غزل شخصیت‌هایی مثل امیری، مثل رهی یا مرحوم شهریار و شاید در سایر انواع، کسان بزرگ دیگری که بودند – که حالا جای تفسیر آن تو این جلسه نیست. بنده هم چیزهایی در این زمینه‌ها در ذهنم هست که حالا آن را نمیخواهیم متعرض بشویم – لیکن از لحاظ گسترش، باز بودن میدان جولان، اینکه افراد بتوانند خودشان را عرضه بکنند، که خود این یک مشوق خیلی بزرگی است، این آن وقت وجود نداشت. انقلاب این میدان را باز کرد؛ نه فقط در عالم شعر و در عالم ادب، در عالم علوم مختلف، در تحقیقات، در مدیریت‌های گوناگون؛ مدیریت‌های کلان، مثل مدیریت میدان جنگ و دفاع مقدس که به طور قهری پیش آمد و آزمونی برای همه شد. الحمدللَّه این هست؛ شعر گسترش خیلی زیادی پیدا کرده.

علاوه‌ی بر این، این شعری که امشب من شنیدم و پارسال تو همین جلسه از جوان‌ها شنیدم، با شعری که چهارده، پانزده سال پیش از جوان‌ها میشنیدم، خیلی تفاوت کرده، خیلی جلو رفته، خیلی خوب شده، خیلی صیقل یافته شده. علاوه بر اینکه مضامین خوبی در شعرها انسان مشاهده میکند. شعر حقاً در این کشور پیش رفته. بنابراین، ما امروز این ثروت ملی را داریم؛ منتها باید این را افزایش بدهید. افزایشش هم بر عهده‌ی دستگاه‌های مسئول است، هم بر عهده‌ی خود شاعران و کسانی است که قریحه دارند. یعنی واقعاً شما برادرها و خواهرهایی که این قریحه را دارید، باید احساس مسئولیت بکنید؛ چون این نعمتی است که به شما داده شده و شما باید به خاطر این نعمت شکرگزاری کنید. شکرگزاریاش هم به همین است که این را ضایع نکنید؛ نگذارید از بین برود؛ نگه‌اش دارید، افزایشش بدهید، این چشمه را هر چه جوشنده‌تر کنید. و آن وقت بخش سوم و بحث سوم پیش می‌آید که از این ثروت کجا استفاده کنید.

من به نظرم میرسد شعر با اینکه مثل بقیه‌ی انواع هنر قابل تو قاب گرفتن و محدود کردن نیست – این را کاملاً میدانیم و قبول داریم. انضباط به معنای آنچه که در امور متداول زندگی مطرح است، در عالم هنر به این شکل امکان‌پذیر نیست. نه توقع میشود داشت، نه اصلاً لازم است. من گمان میکنم اگر آنچنان انضباطی بخواهد اعمال بشود، به آن شکلی که در مسائل گوناگون زندگی اعمال میشود و باید بشود، هنر ضایع خواهد شد. بنابراین آن انضباط، مورد نظر من نیست – اما بالاخره خود شاعر مسئولیت دارد؛ آن کسانی که میتوانند زمینه‌های گرایش شاعر به عرصه‌های مورد نیاز کشور را فراهم بکنند، آن‌ها هم مسئولیت دارند. ما امروز مردممان به چیزهایی نیاز دارند که این نیازها با زبان هنر که از جمله زبان شعر هست، قابل برطرف شدن، قابل تأمین شدن است. امروز اخلاقیات زیادی در کشورمان مورد نیاز است که به صورت اخلاق ملی در بیاید. ما فراموش نکردیم که چند قرن در زیر چکمه‌ی استبداد زندگی کردیم. بهترین پادشاهان ما در طول تاریخ که ممکن است به نام این‌ها افتخار هم بکنیم، جزو ظالم‌ترین و قسیالقلب‌ترین مردم زمان خودشان و حکام دوران خودشان بودند. نادرشاه از لحاظ قهرمانی و به عنوان یک قهرمان ملی یک اسطوره است؛ اما برای مردم خودش، در آن زمانی که زندگی میکرده، یک دیو مهیبی است. شاه عباس هم همین‌جور است. ما به این‌ها افتخار میکنیم، به خاطر اینکه این‌ها کارهای بزرگی کردند. اما شما ببینید با مردم کشور، این‌ها چه جوری رفتار کردند. خوب‌هایشان – آن‌هایی که به اصطلاح خوب بودند و اهل تقوای نسبی بودند – چه جور عمل کردند، آن‌هایی هم که اهل تقوا نبودند، چه جور عمل کردند.

ما قرن‌ها اینجور زندگی کردیم و خلقیاتی در ما به وجود آمده؛ این خلقیات بایستی اصلاح و اسلامی بشود. ما احتیاج داریم به صفا، احتیاج داریم به یکرنگی، احتیاج داریم به روح اخوت و برادری، احتیاج داریم به اینکه هر انسانی در جامعه‌مان نسبت به همسایگان خودش در خانه، در محل کسب، در خیابان احساس امنیت کند و خود را در امان بداند؛ احساس ناامنی نکند. این‌ها الان فراهم نیست. ما قدرت ابتکار، شجاعتِ نوآوری را به عنوان یک خصلت ملی لازم داریم. خطرپذیری را برای کارهای بزرگ به عنوان یک خصلت ملی نیاز داریم. این‌ها جزو خصال ملی ما الان نیست. ممکن است کسانی در این خصلت‌ها درجه‌ی بالایی هم داشته باشند که ما حاضریم دست این‌ها را هم ببوسیم، اما این کافی نیست. این‌ها باید به صورت خصال ملی دربیاید. ترحم کردن به یکدیگر، امید به آینده، تزریق امید به دیگران؛ این‌ها خصوصیاتی است که اگر در یک ملت باشد، آن ملت راه تکامل را خوب میپیماید. ما به این‌ها نیاز داریم. این‌ها به چه وسیله تأمین میشود؟ این‌ها دستوری که نیست؛ نصیحتی هم نیست. این‌ها با زبان هنر میتواند القاء شود؛ آنچنان که فضا را پر کند. بنابراین یکی از نیازهای امروز ما، شعر اخلاقی است.

شعر اخلاقی ممکن است در عالیترین حد خوبی هم باشد. شما به تاریخ ادبیات ما نگاه کنید. سعدی از جهت شعر اخلاقی و شعر نصیحت و پند در قله است. فردوسی همین جور است، نظامی همین جور است، سنایی همین جور است، ناصرخسرو همین جور است؛ خیلی از شعرای بزرگ ما همین جورند. بعد جامی همین جور است. و در این اواخر، در دوره ی سبک هندی، واعظ قزوینی همین جور است. واعظ قزوینی یک واعظ بوده؛ منبر میرفته و وعظ میکرده و شعرش از لحاظ هنری در قله‌ی شعر است؛ در سبک هندی و بسیار خوب، پرمضمون و قوی. و خود صائب. شما تو این چندین ده هزار شعر صائب که نگاه کنید، اگر فقط غزلیات نصیحت‌آمیز و اخلاقی او را جمع کنید، یک دیوان قطوری خواهد شد.

حالا شماها شعری در باب مسائل مذهبی میگویید که اسمش را – به قول آقایان – شعر آئینی میگذارند. این شعر آئینی صرفاً متوجه به مسائل مربوط به ائمه (علیهم‌السّلام) و خاندان پیغمبر است که خیلی هم خوب است؛ یعنی آنجا مرکز بسیار خوبی است؛ مرکز عاطفه است. یکی از خصوصیات شیعه همین است که در کنار آن جنبه‌ی برهانی و عقلی مستحکمی که در عقاید ما وجود دارد – هیچ کدام از مذاهب اسلامی، استحکام عقاید کلامی شیعه را ندارد؛ چه در اصول درجه‌ی یک، چه در اصول درجه‌ی دو – اختصاصش به جنبه‌ی عاطفی است؛ عواطف جوشان، عشق؛ همین‌هایی که حالا توی این شعرهای شما جوان‌ها هست که انسان واقعاً لذت می‌برد وقتی این‌ها را میبیند. این شعر آئینی خوب است.این الگو ساختن و نشان دادن الگوهای واقعی زندگی از ائمه (علیهم‌السّلام) یا از چهره‌های معصومین به جای این الگوهای مصنوعی و تقلبی و بدلی که امروز با انواع و اقسام وسائل دارد به همه‌ی ملت‌ها، نه فقط به ملت ما – فلان هنرپیشه، فلان آدم عوضی به عنوان الگو، زن و مرد دارند معرفی میشوند؛ مانکن‌ها و رقاص‌ها – تلقین میشود، خوب است و من کمترین تردیدی ندارم در این که این کاری که شماها در زمینه‌ی مسائل ائمه و توسلات و اظهار عشق و محبت و مرثیه میکنید – که همه جورش الحمدللَّه هست – خوب است، لیکن کافی نیست.

یک بخش مهمی از شعر آئینی ما میتواند متوجه مسائل عرفانی و معنوی بشود. و این هم یک دریای عظیمی است. شعر مولوی را شما ببینید. اگر فرض کنید کسی به دیوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسی نداشته باشد که خیلی از ماها دسترسی نداریم و اگر آن را کسی یک قدری دوردست بداند، مثنوی، مثنوی؛ که خودش میگوید: و هو اصول اصول اصول الدین. واقعاً اعتقاد من هم همین است. یک وقتی مرحوم آقای مطهری از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوی چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوی همین است که خودش گفته: و هو اصول … . ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیده‌ام همین است. البته در مورد حافظ یک مقدار با هم اختلاف عقیده داشتیم. یا در همین اواخر، این بیدل. آن دیوان عظیم، دریای عمیقی که بیدل دارد و چقدر عرفان تو این مفاهیم توحیدی و عرفانی هست – که آقای کاظمی کار خوبی روی گزیده غزلیات بیدل کردند که من مقداری از آن را تورق کردم. البته ایشان انتخاب کرده‌اند که شاید یک دهم غزلیات بیدل هم نباشد؛ لیکن به هر حال کار خوبی شده – بالاخره شعر بیدل که از لحاظ شعری در سبک هندی یکی از آن کارهای هنری پیچیده‌ی قدرتمندانه است و نشان‌دهنده‌ی مهارت اوست – حالا ممکن است خواننده از یک جاهایی به خاطر همین هنرمندیها خیلی لذت نبرد؛ اما واقعاً هنرمندانه است و استحکام شاعرىِ این مرد غیر ایرانی را نشان میدهد که ظاهراً زبان مادریاش فارسی نیست – نمیدانم بیدل زبان مادریاش هم فارسی بوده؟ در دهلی فارسی حرف میزدند؟… بله دیگر، حالا این‌ها را بعداً شما جواب‌هایش را بدهید – ولی خوب، اینجور فارسی را خوب حرف میزند – دریای عرفان است. خوب، جای این تو این شعر امروز جوان‌های ما خالی است. این‌ها هم چیزهای تقلیدی نیست؛ یعنی واقعاً اگر انسان بخواهد از همان تعبیرات حافظ یا تعبیرات مولوی یا تعبیرات بیدل عیناً تقلید بکند، همان مفاهیم را با همان الفاظ تقلیدی بگوید، بدون اینکه به عمق او رسیده باشد، شعر مزه نخواهد داشت، لذتی نخواهد داد، فایده هم نخواهد کرد. باید یک چیزی را فهمید، او را در ذهن پخته کرد، آن وقت آن را با زبان هنری و قریحه‌ی خدادادی که بحمداللَّه دارید، بیان کرد. بنابراین، این هم یک مقوله‌ی مهم شعر هست که لازم است.

در زمینه‌های مسائل سیاسی و انقلابی هم به نظر من خیلی کار باید بشود؛ کارهای نشده ما داریم. حالا مسئله‌ی شهید و شهادت که تمام‌شدنی نیست و واقعاً هیچ‌وقت تمام نمیشود و بحمداللَّه ادامه هم دارد. شعرهای خوبی هم هر دفعه که ما با برادرها و خواهرها مینشستیم، بحمداللَّه میبینیم که گفته شده، در جاهای دیگر هم که من میخوانم، میبینم؛ لیکن فقط مسائل انقلاب منحصر در مسئله‌ی شهید نیست. ما اینقدر مفاهیم عالی انقلاب داریم. انقلاب حرف نو در دنیا آورده؛ شوخی نیست. حالا جنجال و هوچیبازی و گرد و غبار کردن تبلیغات دشمنان علیه انقلاب هست، غیر از این هم توقعی نیست؛ اما حقیقت قضیه این است: انقلاب حرف نوی را آورده، آن هم حرف نوی که تا امروز نشان داده که نامیرا است. هر کار کردند این را از بین ببرند، نتوانستند. روز به روز توسعه پیدا کرده، روز به روز نفوذ بیشتر پیدا کرده و قدرت‌های بزرگ را به چالش گرفته و فشارهای این‌ها را خنثی کرده. شما امروز ببینید کدام ملت در دنیا هستند، کدام کشور، کدام دولت در دنیا وجود دارد که بتواند صریح در مقابل شعارها و اهداف متجاوزانه و زیاده‌طلبانه‌ی استکبار بایستد، جز ملت ایران؟ هیچ ملت دیگری وجود ندارد، هیچ دولت دیگری وجود ندارد. این به برکت همین پیام است. این استحکامی را که ساخت این نظام به برکت این پیام نو پیدا کرده، نمیشود دست کم گرفت؛ این چیز خیلی مهمی است. این پیام باید داده بشود. این پیام، پیام عدالت است؛ این پیام، پیام معنویت است؛ این پیام، پیام تکریم به معنای حقیقی انسان است، نه تکریم آمریکائی که سر تا پای آن دروغ و دغل است. این‌ها پیام‌های خیلی مهمی است؛ این‌ها را باید درست منتقل کرد و همان طور که گفتم، هیچ‌کدام از این‌ها را هم نمیتوان کپیبرداری کرد و طوطیوار گفتن آن‌ها هم فایده ندارد. یعنی باید این‌هارا فهمید، در ذهن حل کرد، حلاجی کرد و داد. این ثروت عظیم شعر که یک ثروت ملی و یک ثروت عظیم ماندگار هست، در این راه‌ها باید مصرف بشود. من البته هیچ وقت به هیچ شاعری توصیه نمیکنم که شما شعر عاشقانه نگو. معلوم هم هست که نمیشود. بالاخره هر شاعری به طور طبیعی یک گرایش ذوقی دارد. منتها میتوانم سفارش کنم که مراقبت کنند در این زمینه افراط نشود، فضای ذهنی شعر را بکلی پر نکند؛ از آن هاله‌ی حجب و حیای ایرانی – اسلامىِ ما خارج نشود و آن‌جوری که همیشه خواسته‌اند شعرِ عریان را ترویج کنند، پیش نیاید. شعر عاشقانه هم گفته بشود؛ ما نه آنقدر خشکیم که دوست نداریم، نه آن قدر منجمدیم که نفهمیم؛ میفهمیم، خوشمان هم می‌آید، منتها آن، تنها مصرفِ این ثروت ملی قرار نگیرد. این ثروت خیلی باعظمت است. ولی در گذشته همین جور بوده و کسان زیادی بودند که همین جور عمل کردند که دیگر حالا تفاسیرش وقت را میگیرد.

ای کاش همین قدری که ما صحبت کردیم، دو سه تا از دوستان شعر میخواندند، بیشتر از شعرشان استفاده میکردیم. به هر حال من مجدداً از همه‌تان تشکر میکنم. یاد مرحوم قیصر امین‌پور که حقیقتاً درگذشت امین‌پور ما را داغدار کرد، گرامی میداریم. واقعاً به معنای حقیقی کلمه بعد از مرحوم حسینی، ما دلمان به امین‌پور خوش بود که متاسفانه رفت؛ حالا باید قدر شماها را بدانیم که خدای نکرده شماها ما را تنها نگذارید.

خبرنگار جوانی به نویسنده‌ی پیرمرد فرانسوی که روی ویلچر میآوردنش – معروف است – گفته بود که ان‌شاءاللَّه سال آینده هم شما را توی همین جلسه ببینیم. یعنی مثلاً شما پیرید، نبادا بمیرید! او نگاه کرده بود و گفته بود: بله، شما که هنوز خیلی جوانی! بالاخره ان‌شاءاللَّه جوان باشید، شما را همیشه توی این جلسه ببینیم.

والسّلام علیکم و رحمهاللَّه‌
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) – مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 7530 توسط 100010010 و در روز پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۳:۳۵:۱۵
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 7523
۱۴ / ۵ / ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۴

۱۳۹۱/۰۴/۲۶بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت حضرت آیت‌الله سید علی قاضی (قدّس سرّه)

۱۳۹۱/۰۴/۲۶بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت حضرت آیت‌الله سید علی قاضی (قدّس سرّه)بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌ خب، کار بسیار شایسته‌ای است؛ تجلیل از مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی، ان‌شاءالله یکی از کارهای بسیار مفید و کار بزرگی است. مرحوم آقای قاضی – میرزا علی آقای قاضی – یکی از حسنات دهر است؛ یعنی واقعاً

۱۳۹۱/۰۴/۲۶بیانات در دیدار اعضای ستاد برگزاری کنگره بزرگداشت حضرت آیت‌الله سید علی قاضی (قدّس سرّه)
بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم‌

خب، کار بسیار شایسته‌ای است؛ تجلیل از مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی، ان‌شاءالله یکی از کارهای بسیار مفید و کار بزرگی است. مرحوم آقای قاضی – میرزا علی آقای قاضی – یکی از حسنات دهر است؛ یعنی واقعاً شخصیت برجسته‌ی علمی و عملی مرحوم آقای قاضی، حالا اگر نگوییم بی‌نظیر، حقّاً در بین بزرگان کم‌نظیر است.

خب، ایشان علاوه بر مقامات معنوی و عرفانی خودشان، شاگردان زیادی را هم تربیت کردند که این خیلی با ارزش است؛ شخصیتهای بزرگی که ما بعضی از اینها را ملاقات کردیم، زیارت کردیم: مرحوم آقای طباطبائی، مرحوم آقای آسید محمدحسن الهی – اخوی ایشان – مرحوم آقای آمیرزا ابراهیم شریفی – که داماد مرحوم آقای قاضی بودند، در زابل بودند و جزو شاگردان برجسته‌ی آقای قاضی بودند – مرحوم آقای حاج شیخ عباس قوچانی، و در این اواخر هم مرحوم آقای بهجت؛ بزرگان دیگری هم بودند، مثل مرحوم آقای حاج شیخ محمدتقی آملی، مرحوم آقای حاج شیخ علیمحمد بروجردی و شخصیتهای متعدد دیگری.

مهمترین مسئله در این باب، این است که ما در بین سلسله‌ی علمی فقهی و حِکمی خودمان در حوزه‌های علمیه – در این صراط مستقیم – یک گذرگاه و جریان خاص‌الخاص داریم که میتواند برای همه الگو باشد، هم برای علما الگو باشد – علمای بزرگ و کوچک – هم برای آحاد مردم و هم برای جوانها؛ میتوانند واقعاً الگو باشند. اینها کسانی هستند که به پایبندی به ظواهر اکتفاء نکردند، در طریق معرفت و طریق سلوک و طریق توحید تلاش کردند مجاهدت کردند کار کردند، و به مقامات عالیه رسیدند. و مهم این است که این حرکت عظیم سلوکی و ریاضتی را نه با طرق من‌درآوردی و تخیّلی – مثل بعضی از سلسله‌ها و دکانهای تصوّف و عرفان و مانند اینها – بلکه صرفاً از طریق شرع مقدّس آن هم با خبرویت بالا، به دست آوردند.

همین سلسله‌ی مرحوم آقای قاضی – مجموعه‌ی این بزرگواران که از مرحوم حاج سید علی شوشتری شروع میشود – همه‌شان مجتهدین طراز اول بودند. یعنی مرحوم آسید علی شوشتری که شاگرد شیخ بود و استاد اخلاقی و سلوکی شیخ بود – در فقه و اصول شاگرد شیخ بود، در سلوک و اخلاق استاد شیخ بود [و] شیخ میآمد از ایشان استفاده میکرد – بعد از فوت مرحوم شیخ که یک مدت خیلی کوتاهی هم [ایشان بعد از شیخ‌] زنده بودند، درس شیخ را از همان جایی که بود شروع کردند؛ شاگردانی که در درس مرحوم حاج سید علی شوشتری شرکت کردند، میگفتند ما فرقی ندیدیم بین شیخ و بین او؛ یعنی مقام او از لحاظ علمی و فقهی در این مرحله است. شاگرد برجسته‌ی ایشان، مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی است که از لحاظ عرفانی و معنوی و سلوکی حقیقتاً در عرش است، یعنی عظمت مقام مرحوم آخوند ملا حسینقلی همدانی قابل توصیف نیست؛ ایشان از لحاظ ملائی و علمی – که ایشان جزو شاگردان شیخ بودند – جزو شاگردان درجه‌ی یک شیخ در علم فقه و اصول بودند؛ ولی معنای سلوکی و عرفانی و توحیدی بر زندگی ایشان غلبه کرد، چون در این طریق مشی میکرد. شاگردان ایشان – که اساتید مرحوم آقای قاضی باشند – مثل مرحوم حاج سید احمد کربلائی، مرحوم حاج شیخ محمد بهاری و افرادی از این قبیل، اینها همه افرادی بودند که از لحاظ فقهی در رتبه‌ی بالا بودند؛ یعنی مرحوم حاج سید احمد کربلائی جوری بود که مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی احتیاطات خودش را به ایشان مراجعه میکرد و قطعاً [ایشان‌] در معرض مرجعیت بود؛ امّا خود ایشان امتناع کردند – گله کردند که چرا احتیاطات را به من مراجعه میکنید، اجتناب کردند – و در همین عالم معنویت بودند. مرحوم جدّ ما – مرحوم آقای آسید هاشم نجف‌آبادی – دیده بود، درک کرده بود مرحوم آسید احمد را؛ میگفت ما وقتی سحر یا شب میرفتیم طرف سهله یا از سهله برمیگشتیم، صدای گریه‌ی این مرد – آسید احمد – از داخل خانه‌اش که سر راه بود شنیده میشد. اینها یک حالات اینجوریای داشتند.

خب، مرحوم آقای قاضی هم شاگرد اینها است. ایشان البته هم شاگرد پدرشان مرحوم آقای آسید حسین هستند، هم – بعد که میآیند نجف – شاگرد مرحوم آسید احمد بودند، ده سال یا دوازده سال هم شاگرد مرحوم سید مرتضای کشمیری بودند؛ البته در این کتابی که آقازاده‌ی مرحوم آقای قاضی – مرحوم آسید محمدحسن – نوشتند، میگویند ایشان پیش مرحوم آسید مرتضای کشمیری تلمذ نمیکرده، از مصاحبت او استفاده میکرده؛ لکن در همان کتاب یا در نوشته‌های مرحوم آقای آسید محمدحسین طهرانی دیدم – یادم نیست الان کجا خواندم – مرحوم آقای قاضی میگوید من نماز خواندن را از آسید مرتضای کشمیری یاد گرفتم. شما ببینید معانی این کلمات چقدر عمیق است. ماها هم نماز میخوانیم و خیال هم میکنیم که نمازِ خوب میخوانیم. این مردِ عارفِ بزرگی که سالها پیشِ پدرش در تبریز تربیت شده بود و پیش رفته بود، وقتی می‌آید نجف [و] ده سال پیش مرحوم آسید مرتضای کشمیری میماند، میگوید من نماز خواندن را از او یاد گرفتم. آن وقت شاگردهای مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی نقل میکنند که ایشان با همه‌ی [گرفتاری] – خیلی گرفتار بوده در زندگی، عائله‌ی سنگین و فقر و مشکلات – وقتی وارد نماز میشد، از همه‌ی دنیا غافل میشد؛ یعنی آنچنان غرق در ذکر و خشوع و توسّلْ در حال نماز بود که از همه‌ی عالم فارغ میشد. خب، این یک گذرگاه فوق‌العاده‌ای است؛ گذرگاه خاص‌الخاص است. برای ماها از این جهت حجّت است که ما بفهمیم این هم هست؛ این مقامات، این حرکت، این سلوک، این خلوص در راه خدا هست.

هیچ اهل بُروز مکاشفات و مانند اینها هم نبودند؛ خب خیلی چیزها از آنها نقل شده – نقلیات موثقی که در مورد عجایب زندگی مرحوم آقای قاضی که به نظر ماها عجایب است نقل شده، یکی دو تا نیست؛ موثق هم هست، آدم یقین پیدا میکند از صحّت طُرقی که دارد – لکن اصلاً اینها در زندگی این بزرگوارها اهمیتی ندارد، نقشی ندارد. خود ایشان هم به شاگردهایشان میگفتند؛ میگفتند اگر چنانچه یک حالت مکاشفه‌ای برایتان دست داد اعتناء نکنید، کارتان را بکنید، ذکرتان را بگویید، آن حالت خشوع را حفظ بکنید؛ یعنی مقامات اینها این است. بالاخره خیلی مهم است که شخصیتهای اینجوری احیاء بشوند، شناخته بشوند، معرفی بشوند؛ منتها در معرفی اینها از آدمهای خبره استفاده کنید؛ یعنی کسانی بیایند درباره‌ی اینها حرف بزنند که بتوانند مقامات اینها را – لااقل در لفظ، در زبان – برای ماها بیان کنند که ما یک استفاده‌ای ببریم، بهره‌ای ببریم؛ والّا صِرف [بیان‌] مقامات علمی و فقهی – که در حد اعلی اینها داشتند – کافی نیست برای معرفی امثال شخصیتی مثل مرحوم آقای حاج میرزا علی آقای قاضی.

خب، ایشان عمر طولانی هم الحمدلله داشتند، و توفیقات زیادی هم داشتند، شاگردهای زیادی هم تربیت کردند، از لحاظ معانی سلوک و عرفان و مانند اینها هم از افرادی است که عرض کردم حداقل این است که بگوییم کم‌نظیر [است‌]، یعنی واقعاً شخصیت ایشان برجسته است. در این کتابی که آقازاده‌ی ایشان – مرحوم آقای آسید محمدحسن – نوشتند که من چند سال پیش دستم رسید و مکرر نگاه کردم، چند تا نامه از ایشان هست [ولی] در این کتاب جوری حاشیه زده شده که آدم نمیفهمد کدام قسمت جزو متن است کدام قسمت جزو حاشیه است. اگر بتوانید متن این نوشته‌ها را که حتماً در اختیار بقیه‌ی بازماندگان آن مرحومین است به دست بیاورید – چهار پنج نامه است که یکیاش به احتمال قوی خطاب به آقای طباطبائی است، البته عنوان ندارد امّا آدم از متنش حدس میزند که خطاب به آقای طباطبائی است؛ یکیاش احتمالاً خطاب به مرحوم آقای آسید محمدحسن الهی است؛ یکی دو نامه خطاب به مرحوم آشیخ ابراهیم شریفی زابلی است که داماد ایشان بوده است؛ یکی خطاب به عموم شاگردانشان است به مناسبت حلول ماه رجب یا حلول ماه ذیقعده که میگویند ماه حرام شروع شد و درباره‌ی اهمیت ماه‌های حرام چیزهایی آنجا مینویسند؛ و شاید بعضی هم خطاب به دیگرها – و اگر خود این نامه‌ها را جداگانه منتشر کنید، به نظر من یک یادگار خیلی خوبی است. به هر حال از آقایان متشکر هستیم و امیدواریم ان‌شاءالله کار به بهترین وجهی پیش برود.
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) – مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 7523 توسط 100010010 و در روز پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۰۴:۵۱
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 7519
۱۴ / ۵ / ۱۴۰۰ - ۱۱:۵۹

۱۳۸۳/۰۴/۱۵بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان همدان‌

۱۳۸۳/۰۴/۱۵بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان همدان‌بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ خدای متعال را از صمیم قلب سپاسگزارم که میبینم بحمداللَّه مجموعه‌ی علما و فضلا و طلاب جوان استان همدان در یک فضای معنوی و مالامال از صفا و خلوص گرد هم آمده‌اند؛ و از این‌که خودم را در جمع شما میبینم، خوشحالم. حقاً لازم است از شخصیت

۱۳۸۳/۰۴/۱۵بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان همدان‌
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

خدای متعال را از صمیم قلب سپاسگزارم که میبینم بحمداللَّه مجموعه‌ی علما و فضلا و طلاب جوان استان همدان در یک فضای معنوی و مالامال از صفا و خلوص گرد هم آمده‌اند؛ و از این‌که خودم را در جمع شما میبینم، خوشحالم. حقاً لازم است از شخصیت عزیزِ جناب آقای موسوی همدانی – که واقعاً زحمات ایشان در طول مدت قریب به بیست سال در همدان، بسیار ذیقیمت است – تشکر کنیم و از خدای متعال متضرعانه بخواهیم که به ایشان شفای عاجل عنایت کند. بنده خیلی خوشحال شدم وقتی امروز ایشان را در بدو ورود زیارت کردم و دیدم بحمداللَّه حالشان از قبل بهتر است؛ ان‌شاءاللَّه روزبه‌روز حالشان بهتر باشد. لازم است از جناب آقای محمدی هم که زحمت امامت جمعه را در همدان قبول کردند و به تلاش حوزوىِ خودشان با جدیت مشغول شدند، تشکر کنیم. ایشان در فامنین هم منشأ خدمات علمی و اجتماعىِ بسیاری بودند؛ ان‌شاءاللَّه در این‌جا هم توفیقات الهی شامل حال ایشان خواهد شد. هم مردم شهر همدان، هم مردم استان همدان، هم حوزه‌ی علمیه‌ی کهن و باارزش همدان، از وجود ایشان استفاده خواهد کرد. همچنین وظیفه‌ی قطعی خودم میدانم که از جناب آقای موسوی اصفهانی تشکر کنم؛ به‌خاطر صفا و خلوص و تلاش و مجاهدتی که ایشان در این مدت در همدان از خود نشان دادند.

بله – همان‌طور که فرمودند – خدای متعال به خلوص و ایثار و خدمت و نیت مخلصانه پاسخ میدهد و من میبینم آینده‌ی حوزه‌ی همدان را که ان‌شاءاللَّه همان شکوه و عظمت دوران مرحوم آقای آخوند ملاعلی معصومی (رضوان‌اللَّه‌علیه) و دورانهای قبل از ایشان را به فضل الهی باز خواهد یافت.

یک جمله در خصوص سابقه‌ی علمی همدان – به معنای شامل و عام آن، که استان همدان است – عرض کنیم. حقیقتاً در بین مناطق گوناگون کشور، همدان یک نمونه‌ی کم‌نظیر است. تعداد علما و فضلا و بزرگان و متبحرین در فنون مختلف و علوم گوناگون در این استان بسیار شگفت‌آور است. از خصوصیات این استان یکی هم این است که صادرکننده‌ی علماست؛ چقدر بزرگان همدانی، ملایری، نهاوندی و سایر شهرهای این استان و این منطقه در مناطق مختلف کشور منشأ خدمات علمی و عملی بودند. ما در مشهد از اوان کودکی با دو چهره‌ی علمىِ معروفِ نهاوندی آشنا شدیم؛ یکی مرحوم شیخ محمد نهاوندی بود؛ پسر شیخ عبدالرحیم نهاوندی، که او هم از ملاهای بزرگ تهران بود. مرحوم شیخ محمد نهاوندی از اَعلام و اساتین مشهد بود، که پدر من پیش ایشان درس خوانده بود؛ صاحب تفسیر نهاوندی، که چهار جلد است. ایشان شاعر خوبی هم بوده است. بنده ایشان را دیده بودم و با پدرم به منزل ایشان رفته بودیم؛ بسیار مرد فاضل، عالم، روشنفکر، مجتهد و متفننی بود. دیگری، مرحوم آقا شیخ علیاکبر نهاوندی که در بین عامه‌ی مردم مشهد تقریباً شخص اولِ روحانی محسوب میشد؛ الان هم شبستان نهاوندىِ مسجد گوهرشاد به اسم ایشان است. این اولین آشنایی ما با این منطقه از لحاظ علمی بود. بعد هم بتدریج با نام علمای بزرگ این خطه آشنا شدیم؛ فقها و اصولیین بزرگی که در این خطه پرورش پیدا کرده‌اند؛ مرحوم آخوند ملاعلی نهاوندىِ صاحب «تشریع الاصول»، مرحوم آخوند ملاحسینقلی که علاوه‌ی بر مقام عرفانی و سلوکی و معنوی، فقیه بزرگواری هم بوده است؛ شاگرد شیخ و شاگرد میرزای شیرازی بوده است؛ مرحوم آقا شیخ محمد بهاری، مرحوم حاج آقا رضا همدانی واعظ؛ شخصیتهای برجسته‌ی علمىِ نزدیک به زمان ما. شاید قبل از اینها، مرحوم آخوند ملاحسین همدانی بوده؛ مؤسس همین مدرسه‌ی آخوند همدان، که بعد مرحوم آقای آخوند ملاعلی (رضوان اللَّه علیه) آن را تجدید بنا کردند و در واقع از نو احیاء کردند. بنابراین همدان پُر از چهره‌های علمی است. در قم هم که ما بودیم، فضلای همدانی را میشناختیم. همین آقای صابری همدانی – که این‌جا تشریف دارند – اوایل ورود ما در قم، ایشان و دیگران حضور داشتند و از فضلا بودند. امروز بحمداللَّه در عداد مراجع، آقای نوری همدانی را در قم داریم، و بقیه‌ی آقایان علمای همدان. بنابراین، این منطقه از لحاظ علمی بابرکت است. اینها تصادفی هم نیست؛ یقیناً خصوصیات و شرایط اقلیمی و جغرافیایی و تاریخی در این پرورش علمی تأثیر گذاشته است. همین رجل همدانىِ معروف – که مرحوم ابن‌سینا، هم در شفا و هم در مکاتبه‌ی خود با علمای بغداد از رجل همدانی اسم میآورد – هزار سال قبل در همدان کسی بوده است که ابن‌سینا در حق او شهادت میدهد و میگوید او در فنون مختلف متبحر و وارد است. ایشان در شفا میگوید: «کبیر السن، غزیر المحاسن». غزیر المحاسن، یعنی محسّناتش فراوان بوده. بعضی خیال میکنند غزیرالمحاسن، یعنی محاسنش زیاد بوده! غزیر اللحیه که نگفته‌اند؛ غزیر المحاسن گفته‌اند. البته در باب کلىِ طبیعی نظری دارد که آن را قبول نکرده‌اند؛ لیکن این شخصیت خیلی مهم است. هزار سال قبل، ابن‌سینا – که فرید اعصار و دهور است، نه فرید عصر خود – درباره‌ی این مرد شهادت میدهد که محاسنش زیاد است، و بعد در آن مکتوبات میگوید این مرد در علوم مختلف متبحر بوده؛ که بعد از بیان او معلوم میشود هم در فلسفه، هم در منطق و هم در هندسه متبحر بوده است. اینها چیزهای مهم و عظیمی است. حالا روات و بزرگانی که همدانی بودند، به جای خود محفوظ؛ این متبحرین در فنون مختلف و کسانی که مغزها و ذهنهایشان با علم بارور شده بود، وقتی حساب میکنیم، میبینیم یکی پس از دیگری در ادبیات و در فنون مختلف، سرآمد بوده‌اند. رشیدالدین فضل‌اللَّه همدانی – صاحب رَبع رشیدىِ تبریز و صاحب کتاب «مجمل التواریخ» – یک شخصیت علمی است؛ از کار او در رَبع رشیدی میشود فهمید که او مرد علمی است. شما ببینید این مرد هفتصد سال قبل در تبریز دانشگاهی ساخته که شش هزار دانشجو داشته و اینها در فنون مختلف درس میخواندند. پنجاه یا صد نفر پزشک فقط در رَبع رشیدی جمع شده بودند و علم پزشکی را تدریس میکردند. این سلسله‌ی نسب علمی حوزه‌ی همدان را باید به یاد داشت؛ اینها را نباید فراموش کرد؛ این سلسله‌ی نسب علمی چیز خیلی مهمی است. شما فاضل و طلبه‌ی جوان که در حوزه‌ی علمیه‌ی همدان یا کفایه میخوانید، یا مکاسب میخوانید، یا درس خارج میروید و اسفار میخوانید، توجه داشته باشید که امتداد آن سلسله‌ی علمی هستید. من مرحوم آقای آخوند ملاعلی را از نزدیک زیارت نکرده بودم؛ لیکن صیت علمی ایشان در قم و مشهد به ماها رسیده بود؛ میدانستیم شخصیت باعظمتی است و از لحاظ علمی جزو شاگردهای مبرز مرحوم حاج شیخ است. همچنین مرحوم آقای آقا شیخ محمد ثابتی و دیگران، که در زمره‌ی علما و شخصیتهای بزرگ همدانی بوده‌اند. این قبال کهن علمىِ همدان را فراموش نکنید و از دست ندهید؛ این چیز خیلی بزرگی است. شما دنباله‌ی آنها هستید. چشمه‌ی نورانی و گوارای علم در این بلاد جاری شده و به همه جا رسیده است. نجف از این بزرگوارها استفاده کرده، قم استفاده کرده، مشهد استفاده کرده، تهران استفاده کرده.

حاج‌آقا رضا همدانىِ واعظ در حضور میرزای شیرازی منبر رفت، که این منبر بعد کتاب شد؛ «هدیه النمله الی رئیس المله». این یک منبرِ حاج‌آقا رضا همدانی واعظ است؛ غیر از حاج آقا رضا همدانىِ فقیهِ صاحب «مصباح الفقیه». من «هدیه النمله» را دارم و خوانده‌ام؛ رد شیخیه است. این کتاب، متقن و دقیق و عمیق است. البته مرحوم حاج‌آقا رضا واعظ فقیه هم بوده، اما اهل طلاقت بیان و اهل منبر هم بوده و در حضور میرزای شیرازی منبر رفته و میرزا او را تحسین کرده است. گفته این منبر را بنویس، او نوشته است؛ بعد با عنوان «هدیه النمله الی رئیس المله» چاپ شده است. البته من چاپ قدیم آن را دارم – چاپهای چهل، پنجاه سال قبل را – نمیدانم اخیراً چاپ شده یا نه. این کتاب به نجف استفاده رسانده است.

مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی کسی بوده است که جریان سلوکىِ عرفان متشرعىِ خالصِ ناب از آن بزرگوار جوشیده. مرحوم آقا سیدعلی شوشترىِ معروف که استادِ میرزا و استاد خیلی از بزرگان بود و خودش فقیه بزرگواری بود، توانست یک نفر را تربیت کند و او آخوند ملاحسینقلی همدانی است که این سلسله را به راه انداخته است. مرحوم آقاشیخ محمد بهاری، مرحوم آقا سیداحمد کربلایی، مرحوم آقا میرزا جواد آقای تبریزی – پدر مرحوم آقا میرزا علی آقای قاضی – و بزرگان دیگر، هر کدام در این عرصه، تلاش فراوانی کردند.

چندین سال پیش، زمان ریاست‌جمهوری به این‌جا آمدم؛ مرحوم آقای آقانجفی هم حیات داشتند؛ ایشان هم جزو شخصیتهای برجسته بودند. شما شخصیتهای علمىِ زیادی دارید، که هم همدان، هم سرتاسر کشور و هم حوزه‌ی نجف از این بذر سالم و این مزرع پُرمحصول و پُرنماء استفاده کرده است. شما که میخواهید در حوزه‌ی همدان درس بخوانید، دنباله‌ی آن سلسله هستید. قدر خودتان را بدانید، قدر این حوزه را بدانید و روزبه‌روز به این حوزه بپردازید و آن را تقویت کنید و عمق بدهید.

عزیزان من! درس را هم خوب و عمیق بخوانید؛ این را من به جوانها عرض میکنم. همه‌ی آنچه برای یک روحانی از شؤون مختلف لازم است، متوقف است بر این مایه‌ی علمی. در دوران مبارزات در مشهد بنده درس میگفتم – سطوح درس میدادم؛ مکاسب و کفایه میگفتم – در کارهای مبارزه هم بودم. طلبه‌هایی که با بنده معاشر بودند، خیلی از آنها داخل مسائل مبارزه بودند. حضور در میدانهای سیاسی و اجتماعی، بعضی از آنها را دچار تردید کرده بود که خواندن این درسها و دقت در متون درسی چه فایده‌یی دارد؛ برویم مشغول کار سیاسی شویم. آنها در همان میدان سیاسی هم با بنده مرتبط بودند و از بنده چیزهایی میآموختند. وقتی متوجه این تردید شدم، به آنها گفتم هر کاری بخواهید بکنید، بیمایه فطیر است؛ باید مایه داشته باشید تا بتوانید منشأ اثر باشید. و به شما عرض میکنم: برادران عزیز! مایه‌ی علمی را مستحکم کنید.

نکته‌ی دوم: امروز روحانیت ما با دو گونه چالش مواجه است. شاید در بعضی از ادوار تاریخی هم همین‌طور بوده است؛ لیکن در اکثر ادوار تاریخی، روحانیت با یک چالش مواجه بود؛ آن چالش امروز هست، یک چالش دیگر هم وجود دارد. اشتغال و چالش اصلی روحانیت – که در ادوار مختلف، حوزه‌های علمیه و علمای ما با آن مواجه بودند – تبیین و تعلیم دین به معنای واسع کلمه بوده است؛ تعلیم فقه‌اللَّه، فقه‌الدین. فقه فقط فروع نیست؛ فقه اکبر، توحید و معارف است؛ چیزهایی است که با غور در مسائل عقلی باید آنها را به دست آورد و فهمید و با تهذیب نفس آنها را صیقل داد. میخواستند دین را فرابگیرند و آن را به مخاطبان خودشان تعلیم بدهند. تعلیم دین هم ابعادی دارد؛ یکی از ابعاد، رشد دادن فکر و عقل مردم است – که «و یثیروا لهم دفائن العقول» – یکی دیگر از آن ابعاد، رفع شبهات است. شبهات همیشه بوده، اما نوع شبهات متفاوت بوده است. در دوره‌های مختلف، علمای بزرگ ما را ملاحظه کنید؛ یکی از مسؤولیتهای خودشان را این میدانستند که با شبهات مقابله کنند. مقابله هم یا به نحو پیشگیری است یا به نحو درمان. پیشگیری، بهتر از درمان است. این‌که کلام را تعلیم میدادند، فلسفه را تعلیم میدادند و شخصیتی مثل علامه‌ی حلی – که فقیه عالیقدری است – هم در کلام کتاب دارد، هم در فلسفه کتاب دارد، به‌خاطر این بود که با بارور کردن عقلیت مخاطبانِ خودشان بتوانند از ورود یا جایگیر شدن شبهه‌ها در ذهن پیشگیری کنند. مخاطب آنها – چه انسان معمولی یا طالب علم، یا شخص فرزانه و تحصیلکرده – در مقابل شبهه‌یی که به ذهن او میرسید یا دیگری به ذهن او وارد میکرد، درنمی‌ماند. کار دیگر هم این بود که شبهه را درمان کنند؛ اگر شبهه‌یی پیش میآمد، مجالس کلامی و بحث و پاسخ به سؤالات تشکیل دهند و کتاب بنویسند تا شبهه‌ها را برطرف کنند. برای این کار، فقه و فلسفه و کلام و تفسیر و علوم مقدماتی میخواندند؛ از تاریخ مطلع میشدند و بسیاری از علوم عصر خود را فرا میگرفتند تا بتوانند دین را تبلیغ کنند؛ «لقد منّ اللَّه علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ایاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب والحکمه». یکی هم تزکیه است. تعلیم با تزکیه متفاوت است. اگرچه تعلیم چنانچه به شیوه‌ی صحیح و با متد درست انجام بگیرد، تزکیه را هم در خود دارد؛ اما تزکیه جریان مستقلی است.

شما امروز با این چالش مواجه‌اید و مسأله‌ی شما مهمتر و دشوارتر است از مسأله‌ی علامه‌ی حلی یا مسأله‌ی علامه‌ی مجلسی یا مسائل علمای بزرگی که در طول تاریخ بوده‌اند؛ با آنها قابل مقایسه نیست. امروز نشر افکار باطل نه فقط به وسیله‌ی ابزارهای ارتباط جمعىِ فراوان – مثل رادیو، تلویزیون، اینترنت و انواع و اقسام روشهای الکترونیکی – انجام میگیرد، بلکه از شیوه‌های هنری هم استفاده میشود. امروز در دنیا پول خرج میکنند و فیلمهای گران‌قیمت میسازند، برای این‌که غیرمستقیم فکری را وارد ذهنها کنند یا فکری را از ذهنها بیرون بیاورند. یکی از مهمترین نقاط آماج این کارها، افکار دینی و بخصوص افکار اسلامی است. البته بعد از برپا شدن جمهوری اسلامی، بخصوص افکار شیعه هم آماج همین چیزها قرار گرفته است. شما شاید شنیده باشید که در سرزمین فلسطین به وسیله‌ی صهیونیست‌ها یا در امریکا کنفرانس‌های شیعه‌شناسی تشکیل میشود و کسانی روی آراء و لایه‌های فکری و شکل اجتماعی شیعیان تحقیق میکنند؛ این برای این است که بتوانند با شیعه مبارزه کنند. باید شیعه را بشناسند تا بتوانند با او مبارزه کنند.

شبهات زیاد است. شما اگر در میان جوانان بروید، میبینید جوان خوبِ ما هم گاهی در ذهنش شبهه وجود دارد. ایرادی هم ندارد؛ شبهه به ذهن همه می‌آید؛ نباید به جوان ایراد گرفت که تو چرا شبهه داری. وقتی ذهن فعال و کارگر شد، شبهه به ذهن می‌آید. بر عهده‌ی ما طلبه‌هاست که این شبهه‌ها را با پیشگیری یا با درمان برطرف کنیم. چالش عمده‌ی امروز شما این است؛ چه‌کار میخواهید بکنید؟ خطاب من، هم به بزرگان حوزه‌هاست، هم به طلاب و فضلای جوان حوزه‌ها: چه کار میخواهید بکنید؟ درس را باید خواند. یقیناً مطوّل و شرح لمعه و رسائل و مکاسب و کفایه و درسهای خارجِ معمول سنتىِ ما لازم است. من قبلاً گفتم بیمایه فطیر است. علوم عقلی کلام و فلسفه حتماً لازم است؛ اما آیا اینها کافی هم هست؟ من به شما عرض میکنم: نه، کافی نیست. ما در برنامه‌های کارىِ خود باید جریان خلّاق فکرییی را که در حوزه‌های ما بحمداللَّه از دوره‌ی قبل از ما شروع شده و تا حدودی اتساع هم پیدا کرده است، وسعت و عمق بیشتری بدهیم. کسی مثل مرحوم علامه‌ی طباطبایی (رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه) در حوزه‌ی علمیه‌ی قم پیدا شد؛ ایشان، هم فقیه بود و هم اصولی؛ هم میتوانست درس خارج فقهِ مفصلی بدهد؛ هم میتوانست درس خارجِ اصول مفصلی ترتیب دهد و فضلا را جمع کند؛ اما او به کاری پرداخت که آن روز آن را لازم میدانست. بعد هم حوادث و وقایع شهادت داد بر این‌که اینها لازم است. او گفت من میبینم که دارند تفکرات و فلسفه‌ی کاذب مارکسیستی را در ذهنها جا میدهند؛ نمیشود با توضیح‌المسائل اینها را پاسخ دهیم؛ توضیح‌المسائل جای خودش را دارد؛ جواب این شبهه‌ها را با چیز دیگری باید داد. ایشان «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را نوشت. یکی از تربیت‌شده‌های او مرحوم شهید مطهری (رضوان‌اللَّه‌علیه) است. کاری که شهید مطهری کرد، امروز باید همه‌ی فضلای جوان در صدد باشند خود را برای آن آماده کنند؛ و اگر آماده هستند، اقدام کنند. شهید مطهری به عرصه‌ی ذهنیت جامعه نگاه کرد و عمده‌ترین سؤالات ذهنیت جامعه‌ی جوان و تحصیلکرده و روشنفکر کشور را بیرون کشید و آنها را با تفکر اسلامی و فلسفه‌ی اسلامی و منطق قرآنی منطبق کرد و پاسخ آنها را در سطوح مختلف در مقابل افراد گذاشت؛ از مسأله‌ی عدل الهی و قضا و قدر و علل گرایش به مادیگری بگیرید – که مسائل، بیشتر ذهنی و عقلی است – تا مسائل مربوط به زنان، تا مسائل مربوط به خدمات متقابل ایران و اسلام، که این هم تلاشی بود برای روشن کردن ذهنها. آن روز عده‌یی با گرایشِ ایران‌مداری میخواستند با اسلام مبارزه کنند؛ ایشان گفت نه، اسلام به ایران خدمت کرده؛ ایران هم به اسلام خدمت کرده. «خدمات متقابل ایران و اسلام» همانقدر ارزش دارد که کتاب «عدل الهی» شهید مطهری. مرحوم شهید مطهری نمونه‌ی یک شخصیت روحانىِ متناسب با زمان است که میتواند در چالش اول، کارِ درست بکند و اقدام بجا انجام دهد. البته شبیه ایشان باز هم داشتیم و بحمداللَّه امروز هم داریم. امروز در قم فضلای جوانی به این کارها مشغول هستند؛ خوب هم مشغول هستند؛ من با بعضی از آنها و آثارشان آشنایم؛ اما این در حوزه‌های ما باید به صورت یک جریان اصیل دربیاید. همه باید خود را با این حرکت و این جریان آشنا کنند.

من لازم میدانم و بارها هم این نکته را گفته‌ام که همه‌ی طلاب و همه‌ی اهل منبر، یک دور آثار آقای مطهری را بخوانند. مرحوم شهید مطهری (رضوان‌اللَّه‌علیه) گرایش سلوکی و معنوی هم داشت؛ یک مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردی امام، یک مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردی مرحوم علامه‌ی طباطبایی، یک مقدار هم بعدها با بعضی از اهل دل و اهل حال مأنوس و آشنا شده بود. ایشان اهل گریه و تضرع و دعای نیمه‌شب بود؛ بنده از نزدیک اطلاع داشتم. در آثار ایشان این رشحه‌ی معنوی، توحیدی و سلوک کاملاً مشهود است. یکی از کارهای لازم در حوزه‌ها مطالعه‌ی آثار ایشان است. جوانان عزیز ما باید با آثار شهید مطهری آشنا شوند. اگر بنده میخواستم برنامه‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی قم را بنویسم، بلاشک یکی از مواد برنامه را این میگذاشتم که کتابهای آقای مطهری خوانده شود، خلاصه‌نویسی شود و امتحان داده شود. البته در این آثار هم نباید متوقف شد. من به دست‌اندرکاران برگزاری همایش «حکمت مطهر» که در تهران با من ملاقات داشتند، همین نکته را یادآوری کردم؛ گفتم در آقای مطهری متوقف نشوید. این، نهایت کار نیست؛ مرحله‌یی از کار است که گردونه‌ها و گیتیهاست ملک آن جهانی را. گفت:

یک عمر میتوان سخن از زلف یار گفت‌

در بند آن نباش که مضمون نمانده است‌

اینقدر حرف هست برای گفتن. دریای آب شیرینِ بینهایت قرآن و حکمت قرآنی اینقدر مطلب دارد که هرچه شما بنوشید، هرچه ذخیره کنید و هرچه بردارید، کم نمیشود و تکراری هم نمیشود. مبنا را تفکرات شهید مطهری بگذارید و کارهای بعدی را روی آن بنا کنید؛ «العلی محظوره الّا علی / من بنا فوق بناء السلف».

سال ۵۶ به اتفاق جمعی از دوستان بنا بود جهان‌بینی اسلام را بنویسیم. بعد با تبعید بنده و بعضی دیگر از دوستان به ایرانشهر، جمع تقریباً متلاشی شد؛ لیکن بنا گذاشتیم کار را انجام دهیم. از جمله‌ی افراد این مجموعه، مرحوم شهید باهنر بود؛ به ایرانشهر آمد و گفت شما که این‌جا کاری ندارید، این تحقیق را انجام دهید. دیدیم حرف خوبی است. بعد ایشان نکته‌یی گفت که بسیار مهم بود. کتاب تعلیمات دینىِ سال سوم و چهارم دبیرستان را – که به‌وسیله‌ی خود ایشان و یک جمع دیگر و با برنامه‌ریزىِ مرحوم شهید بهشتی تنظیم میشد – آورد و به من داد؛ گفت این را شما بخوانید، ببینید پایه‌ی معرفت دینىِ جوان دانش‌آموز ما چقدر است؛ فراتر از این، چشم‌اندازی را در مسائل دینی تعریف کنید. کتاب را خواندیم، دیدیم مطالب خیلی خوب و باارزشی است. بنابراین، بر اساس آنچه امثال شهید بهشتی و شهید مطهری و دیگر بزرگان فکر و اندیشه‌ی اسلامی کار کرده‌اند، باید نوشت و گفت. این، چالش اول است. وظیفه‌ی حوزه‌ها و وظیفه‌ی بزرگان حوزه‌ها و وظیفه‌ی مدرسین است که در این چالش، فعالانه عمل کنند.

چالش دوم – که خیلی هم حرف دارد – مسأله‌ی سیاسی است. شما طلبه‌ی جوانی هستید در مدرسه‌ی آقای آخوند، یا مدرسه‌ی زنگنه، یا مدرسه‌ی مرحوم آقای آقاشیخ علی دامغانی، و دارید در همدان، در ملایر، در فامنین و هر جای دیگر درس میخوانید. اگر بحث سیاستهای جهانی و استکبار جهانی و امریکای با آن عظمتِ ظاهری بشود و بگویند اینها با شما مخالفند، شما نباید بگویید مگر من چه کسی هستم که با من مخالفند؛ من یک طلبه‌ی گوشه‌ی مدرسه‌ی آقای آخوند در همدان هستم. من میخواهم بگویم این فکر اشتباه است. اینها با یکیک شما نه تنها مخالفند، بلکه دشمن‌اند. به هر کدام از شماها به چشم منبعی برای روشنگری و افشاگری نگاه میکنند؛ که اگر این منبع فعال شود و کار بکند و باطن و استعداد و ظرفیت خودش را بروز دهد، کار بر استکبار دشمن دشوار خواهد شد. از نظر آنها هر یک از شما بالقوه یک امام خمینی هستید. اینها با یکیک عمامه به سرها و طلبه‌ها و روحانیون دشمن‌اند؛ چرا؟ چون بنای کار آنها بر ظلمات، بر چشم‌بندی و بر کتمان حقیقت و پرده روی کار کشیدن است. الان شما نگاه کنید؛ در امریکا اسم دمکراسی و حقوق بشر برده میشود. امریکاییها یکی از ارزشهایی که فکر میکنند یا ادعا میکنند که باید در دنیا برایش بجنگند، حقوق بشر است؛ ملت امریکا هم این را باور کرده است. یک وقت مسأله‌یی مثل زندان ابوغریب به‌وجود می‌آید و گوشه‌یی از آن برملا میشود، که آن را هم ماستمالی میکنند؛ کما این‌که کردند و به گردنِ هم انداختند و مسأله را تمام کردند. اینها توانسته‌اند با کمک ابزارهای پیشرفته‌ی تبلیغاتی و ارتباطاتی – با همین تلویزیون، با همین هنر، با همین هالیوود، با همین بازیهای اینترنتی و رایانه‌یی، با همین ارتباطات سریع در دنیا – سر بشریت را کلاه بگذارند. ادعای تمدن میکنند، اما تمدن ندارند؛ واقعاً وحشىِ محض هستند. قبلاً گفتم؛ خانم جوانِ مرتبِ منظمی وقتی در خیابان راه برود، میگویند آزار او به مورچه هم نمیرسد؛ اما شما ناگهان این خانم جوان را در زندان ابوغریب پیدا میکنید؛ با دستِ خودش مرد عراقی را شکنجه میکند و قهقهه سر میدهد و با خونسردی آدم میکُشد! یک وقت کسی عصبانی میشود و آدم میکُشد؛ نه، اینها با خونسردی و در حال قهقهه آدم میکُشند و ادعای دمکراسی هم میکنند! اینها با جبارترین حکومتها، حکومتهای کودتایی، حکومتهای نظامی و حکومتهایی مثل حکومت محمد رضا پهلوی، در عین استبداد، چون در خدمت آنها و منافع آنها هستند، نه تنها مخالفت نمیکنند، اصلاً از آنها حمایت هم میکنند. اواخر سال ۵۶ یا اوایل سال ۵۷ که طلیعه‌های انقلاب آشکار شده بود، کارتر – رئیس‌جمهور وقت امریکا – به ایران آمد و در یک جلسه، نطقی را که برایش فراهم کرده بودند، نخواند؛ ارتجالاً بنا کرد نطقی سرتا پا ستایش از محمدرضا ایراد کردن. امروز هم همین کار را در خیلی از جاهای دنیا دارند میکنند؛ قبلاً هم کرده‌اند، بعد از این هم خواهند کرد؛ درعین‌حال ادعای دمکراسی هم میکنند! دنیا هم این ادعاها را باور کرده؛ ما هم وقتی به جامعه‌ی خودمان نگاه میکنیم، میبینیم یک عده آدمهای درس‌خوانده و تحصیلکرده و مدعی روشنفکری وقتی اسم دمکراسی و یا مردم‌سالاری و احترام به رأی مردم می‌آید، فوراً ذهنشان به طرف امریکا میرود! آنها دروغ میگویند و مطلقاً به دمکراسی و آزادی و آراء مردم احترام نمیگذارند؛ نمونه‌اش ممنوعیت حجاب در مدارس برخی کشورهای اروپایی است. اجازه نمیدهند دختر محصل با روسری به کلاس برود و درس بخواند. پس امروز مشی اساسی استکبار عبارت است از کلاه سر دنیا گذاشتن، کلاه سر بشریت گذاشتن؛ به قول عربها: «التعتیم الاعلامی»؛ یعنی غبارآلود کردن فضا، یا به تعبیر قدیمىِ خود ما «گل‌آلود کردن آب». اگر در این فضا که همه‌جا را تاریک کرده‌اند، یک نفر پیدا شود که نورافکنی بیندازد، اینها چه حالی دارند و نسبت به او چه موضعی میگیرند؟ شما همان کسی هستید که نورافکن میاندازید. لذا با روحانیت اسلام و بخصوص با روحانیت شیعه مخالفند؛ علتش هم این است که روحانیت شیعه مستقل است.

رابطه‌ی من و شما خیلی خوب است. بنده به اصطلاح جزو دستگاه حاکم کشورم، شما هم طلبه و روحانی و مدرّس‌اید؛ با یکدیگر هم خیلی رفیقیم؛ من شما را خیلی دوست دارم، شما هم به من لطف دارید؛ اما این به‌خاطر ارتباط طلبگی و روحانی و به‌خاطر مسأله‌ی معنوی ماست. روحانیت شیعه زیر بار هیچ زور و قدرتی نمیرود و مرعوب نمیشود. روحانیت شیعه اگر احساس تکلیفی کرد، ملاحظه‌ی کسی را نمیکند. نه این‌که استثناء ندارد؛ چرا، استثناء هست. آدم بد همه‌جا هست؛ در میان اولاد پیغمبران و ائمه هم آدم بد داشتیم؛ اما طبع روحانیت شیعه این است. روحانیت شیعه برای نماز جمعه‌اش، از اداره به او کاغذنوشته نمیدهند. آقای محمدىِ امام‌جمعه اگر بخواهد در مصر و عربستان سعودی و کشورهای دیگر نمازجمعه بخواند، باید یک کاغذنوشته از اداره بیاورند به او بدهند و بگویند این را بخوان؛ اما این‌جا آقای محمدىِ ما هرچه بخواهد، بیان میکند؛ این درست است. این را فهمیده‌اند و اطلاع دارند؛ لذا از امثال آقای محمدی میترسند. آنها از زبان گویا میترسند. اگر این زبان گویا پشتوانه‌ی فکر و اندیشه‌ی عمیق و غزیر اسلامی هم داشته باشد، آنهابمراتب بیشتر میترسند؛ آن وقت مثل مطهری را شهید میکنند.

پروردگارا! ما را در راه این بزرگان ثابت‌قدم بدار؛ ما را در راه اسلام ثابت‌قدم بدار؛ ما را به معنای واقعی کلمه سربازان امام زمان قرار بده؛ ما را در تحصیل و تعلیم علم، آن‌چنان که تو را خشنود میکند، موفق بگردان. پروردگارا! آقای موسوی همدانىِ عزیز ما را شفای عاجل عنایت کن؛ علمای همدان، گذشتگان همدان، بزرگان استان همدان، شخصیتهایی که از آنها اسم بردیم و بسیاری که از آنها اسم نبردیم، همه‌ی آنها را با اولیایت محشور بفرما؛ شهدای عزیزِ برخاسته‌ی از روحانیت همدان – که امروز در سخنرانی پیش از ظهر، اسم بعضی از آنها را بردم – و بقیه‌ی شهدای عزیز ما را با پیغمبر محشور کن. پروردگارا! روح مطهر و مقدس امام بزرگوار ما را – که هرچه هست، از همت والا و شخصیت برجسته‌ی اوست و اگر نبود، این اوضاع نمیبود – با برترین و مقرب‌ترین اولیایت محشور بگردان.

والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته‌
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) – مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 7519 توسط 100010010 و در روز پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۵۹:۲۴
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 7515
۱۴ / ۵ / ۱۴۰۰ - ۱۱:۴۵

۱۳۷۶/۰۹/۱۳بیانات در دیدار جمعی از پاسداران

۱۳۷۶/۰۹/۱۳بیانات در دیدار جمعی از پاسدارانبسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌ من هم این روز شریف و عید سعید را به همه ملت ایران، به همه آزادگان عالم، بخصوص به عزیزان پاسدار که رسماً و صریحاً در راه حسین‌بن علی علیه‌السّلام قدم گذاشته‌اند و با جان خود با خدای بزرگ پیمان بسته‌اند و در طول سالهای دشوارِ انقلاب بر سر

۱۳۷۶/۰۹/۱۳بیانات در دیدار جمعی از پاسداران
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

من هم این روز شریف و عید سعید را به همه ملت ایران، به همه آزادگان عالم، بخصوص به عزیزان پاسدار که رسماً و صریحاً در راه حسین‌بن علی علیه‌السّلام قدم گذاشته‌اند و با جان خود با خدای بزرگ پیمان بسته‌اند و در طول سالهای دشوارِ انقلاب بر سر این پیمان ایستاده‌اند، صمیمانه تبریک عرض میکنم.

این روز پاسدار – که روز ولادت امام حسین علیه‌السّلام است – و این انتخاب بسیار پُرمضمون و پُرمعنا، برای یکایک پاسداران قابل تدبّر و تعمّق و درسگیری است. هم پاسداران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و هم پاسداران کمیته‌ها – که امروز در مجموعه نیروی انتظامی حضور دارند – همچنین کسانی که جزو پاسداران این دو سازمان بودند و امروز هم در نقاط مختلفی مشغول خدمتند، ولی افتخار پاسداری را در دل خودشان برای خود حفظ کرده‌اند، همه روی این نکته باید تأمّل و دقّت کنند. این، یک درس مستمرّ است.

شخصیت درخشان و بزرگوار امام حسین علیه‌السّلام دو وجهه دارد: یک وجهه، همان وجهه جهاد و شهادت و توفانی است که در تاریخ به راه انداخته و همچنان هم این توفان با همه برکاتی که دارد، برپا خواهد بود؛ که شما با آن آشنا هستید. یک بعد دیگر، بعد معنوی و عرفانی است که بخصوص در دعای عرفه به شکل عجیبی نمایان است. ما مثل دعای عرفه کمتر دعایی را داریم که سوز و گداز و نظم عجیب و توسّل به ذیل عنایت حضرت حق متعال بر فانی دیدن خود در مقابل ذات مقدّس ربوبی در آن باشد؛ دعای خیلی عجیبی است.

دعای دیگری(۱) مربوط به روز عرفه در صحیفه سجادیه هست، که از فرزند این بزرگوار است. من یک وقت این دو دعا را با هم مقایسه میکردم؛ اوّل دعای امام حسین را میخواندم، بعد دعای صحیفه سجّادیه را. مکرّر به نظر من این طور رسیده است که دعای حضرت سجّاد، مثل شرح دعای عرفه است. آن، متن است؛ این، شرح است. آن، اصل است؛ این، فرع است. دعای عرفه، دعای عجیبی است. شما عین همین روحیه را در خطابی که حضرت در مجمع بزرگان زمان خود – بزرگان اسلام و بازماندگان تابعین و امثال اینها – در منی ایراد کردند، مشاهده میکنید. ظاهراً هم متعلّق به همان سال آخر یا سال دیگری است – من الان درست در ذهنم نیست – که آن هم در تاریخ و در کتب حدیث ثبت است.

به قضیه عاشورا و کربلا برمیگردیم. میبینیم این‌جا هم با این‌که میدان حماسه و جنگ است، اما از لحظه اوّل تا لحظه آخری که نقل شده است که حضرت صورت مبارکش را روی خاکهای گرم کربلا گذاشت و عرض کرد: «الهی رضاً بقضائک و تسلیماً لأمرک(۲)»، با ذکر و تضرع و یاد و توسّل همراه است. از وقت خروج از مکه که فرمود: «من کان فینا باذلاً مهجته موطناً علی لقاءاللَّه نفسه فلیرحل معنا(۳)»، با دعا و توسل و وعده لقای الهی و همان روحیه دعای عرفه شروع میشود، تا گودال قتلگاه و «رضاً بقضائکِ» لحظه آخر. یعنی خود ماجرای عاشورا هم یک ماجرای عرفانی است. جنگ است، کشتن و کشته شدن است، حماسه است – و حماسه‌های عاشورا، فصل فوق‌العاده درخشانی است – اما وقتی شما به بافت اصلی این حادثه حماسی نگاه میکنید، میبینید که عرفان هست، معنویّت هست، تضرّع و روح دعای عرفه هست. پس، آن وجه دیگر شخصیت امام حسین علیه‌السّلام هم باید به عظمت این وجه جهاد و شهادت و با همان اوج و عروج، مورد توجه قرار گیرد.

حال نکته‌ای که میخواهم عرض کنم، این جاست. شاید بشود قاطعاً گفت که همین معنویّت و عرفان و توسّل و فناء فیاللَّه و محو در معشوق و ندیدن خود در مقابل اراده ذات مقدّس ربوبی است که ماجرای عاشورا را هم این طور باعظمت و پُرشکوه و ماندگار کرده است. به عبارت دیگر، این جانبِ اوّل – یعنی جانب جهاد و شهادت – آفریده و مخلوق آن جانبِ دوم است؛ یعنی همان روح عرفانی و معنوی. خیلیها مؤمنند و میروند مجاهدت میکنند، به شهادت هم میرسند – شهادت است، هیچ چیزی کم ندارد – اما یک شهادت هم هست که بیش از روح ایمان، از یک دل سوزان، از یک روح مشتعل و بیتاب در راه خدا و در محبّت پروردگار و غرقه در ذات و صفات الهی، سرچشمه میگیرد. این‌گونه مجاهدتی، طعم دیگری پیدا میکند. این، حال دیگری میبخشد. این، اثر دیگری در تکوین میگذارد.

رشحاتی از این را ما در جنگ مشاهده کردیم. این که شما دیدید امام فرمودند وصیت‌نامه این جوانان را بخوانید، من حدسم این است – البته در این مورد چیزی از امام نشنیدم – که این یک توصیه خشک و خالی نبود. خود امام، آن وصیت‌نامه‌ها را خوانده بودند و آن گلوله آتشین در قلب مبارکشان اثر گذاشته بود و میخواستند که دیگران هم از آن بیبهره نمانند. کمااین‌که خود من هم در طول سالهای جنگ و بعد از آن تا امروز، بحمداللَّه با این وصیت‌نامه‌ها تا حدودی اُنس داشتم و دارم و دیده‌ام که بعضی از این وصیت‌نامه‌ها، چطور حاکی از همان روح عرفان است.

راهی را که یک عارف و یک سالک در طول سی سال، چهل سال طی میکند – ریاضت میکشد، عبادت میکند، حضور پیدا میکند، از اساتید فرا میگیرد، چقدر گریه‌ها، چقدر تضرّعها، چقدر کارهای بزرگ – این راه طولانی را یک جوان در ظرف ده روز، پانزده روز، بیست روز در جبهه پیدا کرده و طی کرده است. یعنی از آن لحظه‌ای که این جوان با هر انگیزه‌ای – طبعاً با انگیزه دینی، همراه با آن حماسه‌های جوانی – به جبهه رفته و این حالت بتدریج در جبهه به یک حالت عزم بر فداکاری و گذشت مطلق از همه هستی خود تبدیل شده و او خاطرات و یا وصیت‌نامه خود را نوشته است، تا لحظه شهادت، این حالت همین‌طور لحظه‌به‌لحظه پُرشورتر، و این قرب نزدیکتر، و این سیر سریعتر شده است؛ تا آن روزهای آخر و لحظه‌های آخر و ساعات آخر، اگر چیزی از او مانده است، مثل یک گلوله آتشین در دل انسان اثر میگذارد. این جوانانی که خاطرات نوشتند و شهید شدند، انسان در نوشته‌هایشان، چنین خصوصیتی را خیلی به‌وضوح مشاهده میکند. این، رشحه‌ای از همان روح حسینی است. پس، پشتوانه حادثه عاشورا، معنویّت است.

این توفان ماندگار در تاریخ – که همیشه کاخهای ظلم از آن ترسیده‌اند و مغلوب آن شده‌اند – همیشه در مقاطع گوناگون تاریخی، هر جا درست سر بلند کرده، کاری کرده است شبیه کاری که در آن روز انجام داد؛ مثل انقلاب ما. این حادثه بزرگ، که اثرش لحظه‌به‌لحظه در مقاطع مختلف زمانی در تاریخ دیده شده است، چقدر سلسله‌های ظالم را از بین برده است؛ چقدر انسانهای ضعیف را قوّت بخشیده است؛ چقدر به ملتهای مستضعف روحیه داده است و چقدر انسانهایی را برای مقاومت در راه خدا مجهّز کرده است! در زمان ما هم با درایت امام بزرگوار، این حادثه توانست پیش از پیروزی انقلاب، ناگهان مثل همان توفانِ اول بار در جامعه ظهور کند. این خود معلول توجّه و توسّل و ذکر و حضور و ارتباط و اتّصال با پروردگار است. امام بزرگوار ما هم خود از این نوع آدمها بود؛ خود اهل همین ذکر و حضور بود. درخشندگی کار امام هم در همین بود. تأثیر نفس او هم قاعدتاً حدّاکثر مربوط به همین قضیه بود.

من میخواهم به شما عزیزان عرض کنم که سپاه پاسداران و هر پاسدار و هر کسی در غیر کسوت پاسداری که در قبال امانت اسلام و امانت انقلاب، برای خود مسؤولیتی قائل است؛ در زندگی امروز و فردای بشر، برای ارزشهای اسلامی نقش قائل است، باید توجّه کند که با پایان یافتن جنگ، کار پایان نیافت؛ با گذشت یک دهه و دو دهه از پیروزی انقلاب، تلاش خاتمه نیافت. دلیل واضح هم این است که دشمنیها و عوامل مزاحم و معارض با این حرکتِ صلاح و فلاح، تمام نشده است.

دشمنانِ با تدبیر؛ دشمنانی که دشمنی آنها مربوط به یک شخص نیست – یعنی جبهه‌های دشمن – این را آموخته‌اند که برای مقابله با یک حرکت عظیم مثل انقلاب اسلامی، اگر نمیشود سینه به سینه شد و احساس کردند کوبندگیش زیاد است – کمااین‌که در مورد انقلابْ همین احساس را کردند – راه این است که خودشان را علی‌العجاله کنار بکشند و در پشت سنگر مخفی شوند و منتظر فرصت باشند. این کار را تقریباً با همه انقلابهای قرن بیستم انجام دادند.

میدانید که قرن بیستم میلادی، قرن انقلابها و حرکتهای مردمی بر اساس ایده‌ها و تفکّرات و آرزوهای نو است. از دهه‌های اوّل این قرن، با انقلاب سوسیالیستی شوروی شروع شد و همین‌طور ادامه پیدا کرد – بخشی چپ، بخشی هم نه چندان در چارچوب تفکّرات مارکسیستی؛ اما به‌هر حال دارای صبغه خاص – تا انقلاب ما، و بعد از انقلاب ما، بعضی از انقلابهای دیگر.

دهها انقلاب در اطراف دنیا اتّفاق افتاد؛ هر کدام هم نظامی را واژگون کرد و حکومت و تشکیلاتی به وجود آورد. با یکایک آنها همین کار را کردند. یعنی اگر توانستند، همان اوّلِ کار به سراغشان رفتند و تلاش کردند، کارشان را تمام کنند! بعضیها بودند که همان اوّل کار نتوانستند خودشان را نگهدارند و مغلوب شدند. آنهایی را که مشکل داشتند، ضمن این که مزاحمتها را رها نکردند – مرتّب مزاحمشان شدند، اذیّتشان کردند، تبلیغات کردند، محاصره کردند، خسته‌شان کردند – خودشان هم در کناری کمین گرفتند، تا در لحظه‌ای که احساس کردند اینها خسته شده‌اند، ناگهان ضربه نهایی را وارد کنند؛ تقریباً وارد هم کردند و عموماً هم موفّق بوده است. همان جریانهای ضدّانقلابی که یک روز منزوی و مغلوب بودند، بعد توانستند بیایند زمام را در دست گیرند و مسلّط شوند و کارها را انجام دهند.

در مورد انقلاب اسلامی، جبهه دشمن – نه اشخاص و افراد – از اوّل انقلاب همین طرح و همین نقشه را در صدد بود و در نظر گرفت. منتها در مورد انقلاب ما در طول این هجده سال، حتّی یک پدیده به وجود نیامد که بتواند جبهه دشمن را خرسند و امیدوار کند. من یک وقت درزمان ریاست جمهوری، با یکی از کسانی که در رأس یک مجموعه انقلابی بود و در دنیا جزو سیاسیّون معروف است – که نمیخواهم اسم بیاورم – در کشور خودش ملاقات کردم. او یک کار منافی با دعویهای انقلابی و ایده‌ها و حرفهای خودش انجام داده بود. از او پرسیدم: شما چطور و با چه منطقی این کار را انجام دادید؟ خندید و گفت: این، تاکتیک است(!) گفتم: انسان تا وقتی میتواند تاکتیک را قبول کند که خطّمشی را به‌کلّی دگرگون نکند؛ شما خطّمشیتان را عوض کرده‌اید. همین هم بود؛ خطّ مشی و جهتشان به‌کلّی عوض شده بود؛ اما آن آقا به حساب تغییر تاکتیک میگذاشت! میگفت: من مانور میکنم، من تاکتیک به خرج میدهم و عمل میکنم(!) این چطور تاکتیکی است که انسان دشمن را بر خودش مسلّط کند! آیا این اسمش تاکتیک است که حرفهای خودش را پس بگیرد و جهتش را به‌کلّی عوض کند!؟ از این طور چیزها در کارنامه آن انقلابها دیده میشد. دشمن را به طمع میانداخت، دشمن هم امیدوار میشد، کمین میکرد، موفّق هم میشد؛ کما این که تقریباً در همه‌جا موفّق شدند.

در مورد انقلاب ما، حضور امام، آن انسان بصیرِ بیناىِ بیملاحظه در رعایت احکام الهی، با ملاک قراردادن حکم خدا و حلال و حرام شرعی، مانع شد که در طول آن ده سال، اندک گرایشی به دشمن نشان داده شود. بعد از رحلت امام هم به فضل پروردگار تلاش شده است همین‌طور باشد. یک وقت ممکن بود در چیزهایی نسبت به بعضی از اشخاص، دشمن خیال کند که مثلاً توانسته است یک چهره خودی پیدا کند؛ اما دیری نگذشته که دشمن فهمیده اشتباه کرده است. تاکنون به فضل پروردگار این انقلاب از خود چهره‌ای نشان نداده است که دشمن را بتواند امیدوار کند؛ اما دشمن همچنان کمین گرفته است؛ این را باید همه بدانند.

آن چیزی که میتواند انقلاب و جهتگیری عظیم این ملت و راهی را که او به سوی صلاح و فلاح و عزّت و رضای الهی و سعادت دنیا و آخرت خود میپیماید، پایدار کند، عبارت است از هوشیاری و آمادگی و روحیه پاسداری. این روحیه پاسداری، متوقّف به آن جنبه معنوی است. این که من در ملاقات با برادران پاسدار، با مجموعه‌های انقلابی و با برادران و خواهرانی که در بخشهای مختلف مسؤولیتهای حسّاسی دارند، بر روی رعایت جنبه معنوی تکیه میکنم، به خاطر همین است. این توجّه و توسّل و ارتباط قلبی با پروردگار عالم، تضمین کننده استحکام و اقتدار نیروهایی است که میخواهند همیشه در مقابل آن جبهه بایستند و مقاومت کنند. جز این راهی وجود ندارد.

اگر این رابطه با خدا ضعیف شد، هوسها بر انسان غالب گردید و این هوسها توانستند جهتگیری را تنظیم کنند، آن‌گاه قدرت مقاومت در برابر جبهه دشمن هم ضعیف میشود. البته هر انسانی گاهی در معرض اهواءِ خود است. این چیزی نیست که بشود انسانها را به‌کلّی از آن برکنار کرد. آنچه مهم است، این است که اجازه داده نشود هواهای نفسانی و منافع مادّی و خواستهای حقیر، خطّ زندگی انسان را معیّن کنند؛ راه زندگی را جلوِ پای انسان بگذارند؛ در زندگی انسان، تعیین‌کننده شوند و راه را عوض کنند. این مهمّ است.

آنچه که آسیب‌پذیری را در این زمینه کم میکند، همان مسائل معنوی و اخلاقی و دعا و ذکر و توجّه و تهذیب نفس و خودسازی باهواهای خود و مبارزه کردن با اخلاق فاسد در خود است. این خیلی مهمّ است. ای بسا کسانی که از لحاظ توجه و ذکر و دعا، اهل این چیزها هم هستند، اما نتوانستند خُلقیّات فاسد – خودخواهی، خودپسندی، بخل، حرص، حسد، بددلی، بدبینی، بدخواهی نسبت به این و آن – را در خودشان ریشه‌کن کنند، یا از تأثیر آنها در رفتارهای خودشان جلوگیری نمایند.

درست نقطه مقابل آن، بهشت اخلاقیای است که اسلام برای انسانها تصویر کرده است. اسلام خواسته است انسانها نسبت به هم مهربان، به سرنوشت هم شدیداً علاقه‌مند و دلبند و دلبسته، به مصالح هم علاقه‌مند، از رنجها و اشتباهات یکدیگر متأثّر و متأسّف باشند، یکدیگر را دعا کنند، با یکدیگر با مرحمت رفتار کنند؛ «و تواصوا بالمرحمه» (۴). این دست دوستی، پیوند عاطفی، ارتباط محبّت‌آمیز میان برادران، میان دوستان، میان خواهران، میان آحاد ملت اسلامی، خیرخواهی، خیراندیشی، اینها صفات بسیار برجسته و ممتازی است؛ اینها را باید در خود تقویت کرد. بدترین صفات در انسان این است که انسان خود و مصالح مادّی خود را محور قرار دهد و حاضر باشد که به خاطر ارضای یک حسّ شخصی و یک خواست شخصی، انسانهای بیشماری را در معرض تلف و بدبختی قرار دهد. خدا باید این را علاج کند و این ریشه‌ها را از دلهای ما بکنَد. در خود این دعاها هم این معانی هست.

عجیب این است که اگرچه از همه ائمه علیهم‌السّلام – تا آن جایی که در ذهنم هست – تقریباً دعاهایی مأثور است و ادعیّه‌ای به ما رسیده است، اما بیشترین و معروفترین دعاها از سه امام است، که هر سه درگیر مبارزات بزرگِ مدّتِ عمر خودشان بودند: یکی امیرالمؤمنین علیه‌السّلام است که دعاهایی مثل دعای کمیل و دعاهای دیگر از آن بزرگوار رسیده است، که یک عالَم و غوغایی است. بعد ادعیه مربوط به امام حسین علیه‌السّلام است، که همین دعای عرفه مظهر آنهاست. این دعا، واقعاً دعای عجیبی است. بعد هم امام سجاد علیه‌السّلام است که فرزند و پیام‌آور عاشورا و مبارز در مقابل کاخ ستم یزید است. این سه امامی که حضورشان در صحنه‌های مبارزات از همه بارزتر است، دعایشان هم از همه بیشتر است؛ درسشان در خلال دعا هم از همه بیشتر است. آن وقت شما همین خصوصیات اخلاقی را در صحیفه سجادیّه نگاه کنید.

من به یکایکِ شما عزیزان توصیه میکنم تا آن‌جا که میتوانید، با صحیفه سجادیّه مأنوس شوید. کتاب بسیار عظیمی است. این که گفته‌اند زبور آل محمّد، واقعاً همین طور است؛ پُر از نغمه‌های معنوی است، دعا و درس است؛ هم درس اخلاق است، هم درس علم‌النّفس است، هم درس امور اجتماعی است. آن‌جا ملاحظه کنید: «الّلهم انی اعوذ بک من هیجان الحرص و سوره الغضب … والحاح الشهوه» (۵). یعنی یکییکی این خصوصیات معنوی و اخلاقی و این ریشه‌های فاسدی را که در نفس ما هست، در زبان دعا به ما معرفی میکند.

شما باید علاج اینها را هم از خدا بخواهید. وقتی که با خدا راز و نیاز میکنید، از جمله چیزهایی که میخواهید، علاج همین مشکلات درونی و نفسانی است. آن جامعه‌ای که حداقل مجموعه بزرگی از آن با این خصوصیات پرورش پیدا کند، همان جامعه‌ای است که هیچ ترفندی در آن کارگر نخواهد شد.

جامعه ما بحمداللَّه جامعه‌ای جوان است؛ چهره جامعه جوان است. جوانان در جامعه ما اکثریّتند و بعد از این هم تا چندین سال همین طور خواهد بود تا نوبت به آن رشدهای کمتر توالد برسد که متعلّق به سالهای بعد است. فعلاً تا سالهای متمادی، چهره جامعه ما، چهره جوان است و جوان مظهر تفضّلات الهی به انسانهاست؛ زیرا جوان دارای صفا و صمیمیت است. به خاطر برخی نقاط ضعف، دشمن روی جوان برنامه‌ریزی میکند؛ اما نقاط قوّت جوان به مراتب از نقاط ضعف او بیشتر است.

اگر در این جامعه، توجّه و توسّل همراه با معرفت باب شود – نه توسّلِ علیالعمیاء، نه توسّلِ بدون معرفت و بدون درک – و معنای صحیح توسّل الیاللَّه که قرآن و روایات و ادعیه و نهج‌البلاغه به ما توصیه میکنند، رواج یابد – صحیفه سجادیه هم در این مورد میتواند نقش بسیار خوبی ایفا کند – و خود شما و جوانانی که با شما معاشرند با این مراحل معنوی مأیوس شوید و فرزندان خود را که به مرور به مرحله جوانی پا میگذارند، با این مقام معنوی و با این مرحله معنویت و توجّه و حضور آشنا کنید؛ آن هم در قالب کلمات امام سجّاد علیه‌السّلام در صحیفه سجادیّه و از این قبیل چیزها – و البته نهج‌البلاغه هم همین روح معنوی را دارد – آن وقت این جامعه، جامعه‌ای است که هر گونه دشمن مستکبری باید حقیقتاً از آن بیمناک باشد؛ باید نسبت به جذب و هضم آن ناامید باشد؛ باید بداند که تا روح اسلام، تا معنویّت اسلام، تا تعبّد به اسلام و عقیده به اسلام در جامعه هست، هیچ عاملی نمیتواند این ملت و این جامعه را از صراط مستقیم انقلاب اسلامی منحرف کند.

امیدواریم که خداوند متعال ان‌شاءاللَّه به همه شما توفیق دهد. به همه جوانان ما توفیق دهد؛ که بتوانند ان‌شاءاللَّه این راه نورانی و این احکام نورانی و این تعالیم و معارف نورانی را فرا گیرند؛ این راه را طی کنند و از برکات آن، هم خودشان بهره‌مند شوند، و هم این ملت و این کشور و نسلهای آینده را تحت توجّهات ولىّ‌عصر ارواحنافداه بهره‌مند کنند.

والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته‌

۱) صحیفه سجّادیه، دعای ۴۷

۲) وقعهالطف: ص ۲۵۱

۳) بحارالانوار: ج ۴۴ ص ۳۶۶

۴) بلد: ۱۷

۵) صحیفه سجادیه، دعای ۵۶
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) – مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 7515 توسط 100010010 و در روز پنجشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۴۵:۰۳
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 7513
۱۳ / ۵ / ۱۴۰۰ - ۲۰:۳۵

۱۳۶۹/۰۵/۰۷بیانات در دیدار مسئولان صدا و سیما

۱۳۶۹/۰۵/۰۷بیانات در دیدار مسئولان صدا و سیمابسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌به نظر میرسد آنچه را که ان‌شاءاللَّه به پیشرفت کار صدا و سیما و رسیدن به همان نقطه‌یی که برادر عزیزمان (۱) مکرر در صحبتشان اشاره کردند، کمک خواهد کرد، در میان بگذاریم و بگوییم. البته این را بدانید که میل و شوق من به این بود که بتوانیم

۱۳۶۹/۰۵/۰۷بیانات در دیدار مسئولان صدا و سیما
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌به نظر میرسد آنچه را که ان‌شاءاللَّه به پیشرفت کار صدا و سیما و رسیدن به همان نقطه‌یی که برادر عزیزمان (۱) مکرر در صحبتشان اشاره کردند، کمک خواهد کرد، در میان بگذاریم و بگوییم. البته این را بدانید که میل و شوق من به این بود که بتوانیم قدری از شما بشنویم. درست است که رادیو و تلویزیون که کار شماست، دایم میگوید؛ اما مناسب است که قدری هم نظر و دیدتان را نسبت به مسایل مختلف و نسبت به پیشرفت این کار مهم، از خودتان بشنویم، که متأسفانه چنین کاری دست نداده است. حالا دیگر در این جلسه نمیشود؛ مگر باز جلسه‌ی محدودتری باشد که برادران بتوانند درآن چیزی بگویند و قضیه به صورت یک سخنرانی من برای مسؤولان، تمام نشود.رسانه‌های جمعی در همه جای دنیا، یکی از حساسترین مراکز است؛ مخصوص ایران نیست. دلیل آن هم واضح است؛ زیرا همه چیز یک دستگاه تبلیغاتی و یک وسیله‌ی عمومی مثل صدا وسیما – خوبی و بدی آن، کاری که در آن انجام گرفته باشد و تلاشی که شما انجام میدهید – هر لحظه جلوی چشم مردم است. این‌طور نیست که شما امروز کاری را در صدا و سیما انجام بدهید و اثرش مشهود نباشد. نه، هر کاری که در صدا و سیما انجام بگیرد، آثارش خیلی زود مشاهده میشود. البته برنامه‌های بلندمدت هم هست؛ مثل همین تربیت عناصر کارآمد که نتایج آن را بعدها انسان میبیند؛ لیکن آن خارج از اداره‌ی روزمره‌ی این تشکیلات است.طبیعت اداره‌ی روزمره‌ی این تشکیلات آن است که انعکاسش و تلقی و فهم مردم از آن، تقریباً بلافاصله است. شما امروز برنامه میسازید و این برنامه را حداکثر یک هفته، دو هفته، یا یک ماه دیگر اجرا خواهید کرد؛ یعنی خیلی زود دیده میشود. دستگاهی که اثرش این‌طور سریع و عمومی است، انتظارات مختلفی در قبال آن هست. این‌جا انصافاً جای خیلی حساسی است؛ گیرم که نظامی پشت سر این رسانه نباشد که مکتب و خط مشی و راهی دارد. اگراین گونه باشد – که هست – طبعاً حساسیت این تشکیلات خیلی بیشتر خواهد شد. لذا در زندگی مردم، این تشکیلات، تشکیلات فوق‌العاده حساس، مهم و تعیین‌کننده‌یی است. کار خوب و بد و خدمت و خدای نکرده سوءعمل در این تشکیلات، با جاهای دیگر فرق میکند؛ چون تأثیرش عمومی و سریع است و سطح کارش خیلی وسیع و محسوس و مشهود میباشد. لذا من این را واقعاً از صمیم قلب میگویم.اولین حرفی که باید به مسؤولان این تشکیلات زد، خداقوّتی و تشکر است. این واقعیت است که شما کار خیلی مهم و کوبنده‌ی اعصاب و پُردغدغه‌یی را انتخاب کرده‌اید. هر نمونه‌ی خوب و هر اثر مطلوبی که در کار شما مشاهده گردد، واقعاً جای آن دارد که عمیقاً و صمیمانه از شما تشکر بشود. من هم این تشکر را از شما دارم و امیدوارم که خداوند به شماها کمک کند، تا بتوانید این کار را خوب و کامل و متکامل ادامه بدهید. باید به این فکر باشید که کار را متکامل کنید؛ یعنی باید روزبه‌روز بهتر بشود.درست است، من هم این معنا را تصدیق میکنم که بین صدا و سیمای کنونی جمهوری اسلامی، و آنچه که مورد توقع است، فاصله است. این فاصله را چه کسی باید پُر کند؟ هیچ‌کس نمیتواند پُر کند، مگر شما مسؤولان و دست‌اندرکاران. بدون اطلاع و آشنایی با مشکلات، از بیرون نمیشود این کار را کرد.این کار از درون، با مدیران دلسوز، با کارگزاران علاقه‌مند، با ابتکارهایی که در کارها اعمال خواهد شد و با شدت احساس مسؤولیت عملی است، و ماباید این کار را بکنیم.نکته‌ی خوبی در صحبت برادر عزیزمان، جناب آقای هاشمی بود. ایشان گفتند بعضی جاها به ما میگویند که شما با رادیو چه کار میکنید، تا ما هم آن کار را بکنیم. این، نکته‌ی خیلی مهمی است. لزوماً به این معنا هم نیست که همه‌ی آنها آمده‌اند و رادیوی ما را دیده‌اند و چون ملاحظه کرده‌اند که خیلی سطح بالاست، گفته‌اند که شما چه‌کار میکنید. نه، آنها غالباً رادیو و تلویزیون ما را ندیده‌اند. این به معنی انتظارات آنهاست. یعنی الان در کشورهای اسلامی و انقلابی و نیز در بسیاری از کشورهایی که نه اسلامیند و نه انقلابی، و میخواهند کشورشان را خوب اداره کنند، این فکر وجود دارد که نظام جمهوری اسلامی، با این‌که اعلام میکند صدا و سیمایش دانشگاه است، چه‌کار میکند. میخواهند از تجربیات ما سر دربیاورند و استفاده کنند. من خوف این را دارم که اگر آنچه را در اختیار است، به آنان بدهیم، توقع آنها برآورده نشود. به‌هرحال، این توقع و انتظار از ما وجود دارد؛ ما باید این را بدانیم.صدا و سیما را واقعاً باید در جهت یک دانشگاه پیش ببریم. البته این‌جا حرفهای زیادی هست و میدانید که من هم اهل حرف و بحثم. در این زمینه‌های فرهنگی، خیلی حرفِ گفتنی و شنیدنی وجود دارد. من نمیخواهم وارد آن مقولات بشوم که کسی مثلاً بگوید صدا و سیما یک کانال است و اگر فقط یک فکر و ایده‌ی خاص را به مردم بدهند، آیا منافی با اصول دمکراسی است یا نه. به نظر ما، این حرفها، حرفهای تمام‌شده و حل‌شده‌یی است.یک نظام، با یک انقلاب و با یک مکتب مترقی و پیشرفته و با یک حالت بسیار ممتاز سیاسی در دنیا اداره میشود و سخن گفتنی دارد و میخواهد آن را به مخاطبان خودش – چه در داخل و چه در خارج – بگوید. این سخن، باید از رسانه‌ها گفته بشود و نه چیز دیگر. از سابق هم در میان بعضی از هنرمندان، بحث وقت پُرکن باب اوقات بیکاری، هنر موظف، هنر غیرموظف، هنر فرمایشی، این‌که آیا به هنرمند میشود گفت این کار را بکن، یا نمیشود گفت، مطرح بوده است که به نظر من اینها حرفهای خیلی کهنه‌یی است.دنیای امروز، یک دنیای سرشار از فساد و غرقه‌ی در فساد است؛ این‌که اصلاً منکر ندارد. لازم نیست که آدم آخوند و مقدس‌مآب باشد، تا بگوید این دنیا، دنیای فاسدی است. دنیا، دنیایی است که در آن، سیاست در خدمت دوشیدن و داغ کردن انسانهاست؛ دنیایی است که در آن، پول برای قشر عظیمی – که قدرت هم در دست آنهاست – معبود و مطلوب نهایی است و هیچکدام از ایده‌آلهای بشری برای آنها مطرح نیست. این کمپانیداران و این اداره‌کنندگان سیاست و اقتصاد دنیا را نگاه کنید؛ اینها چه کسانی هستند؟ آیا برای اینها، آرمانهای بشری یک ذره مطرح است؟دنیایی که در آن، سیاست و روابط بین‌المللی و حتّی روابط دولتها و مردم، بر مبنای دروغ و فریب و ریاکاری استواراست؛ دنیایی که یک دولت خجالت نمیکشد که به کشتار عظیم هزاران انسانی که با او هیچ دشمنی ندارند و نداشتند، اعتراف کند! اعتراف که نه، به حادثه‌ی هیروشیما افتخار کند! همین دو سال قبل از این، امریکا اعلام کرد که ما از حادثه‌ی هیروشیما احساس خجلت نمیکنیم! این، انحطاط دنیاست. در چنین دنیایی، یک کشور و یک ملت، بعد از چند قرن قربانی سیاستهای مداخله‌گر وسودجو شدن، حالا به خود آمده، احساس شخصیت و قدرت کرده، حرفی داشته، ایمانی داشته، ایمانش را در یک چارچوب قابل ارایه در دنیا ارایه کرده، انقلابی به وجود آورده، نظام وابسته‌ی فاسد بدبختی را بیرون کرده، خودش نظامی را ایجاد نموده و با معارضه‌طلبیها و شاخ و شانه کشیدنهای قدرتهای دنیا هم دارد مقابله میکند. چنین نظامی حرف دارد.اسلام امروز چیز کمی نیست. اسلام امروز زیباترین و پُرمعناترین و پُرفایده‌ترین پیامها را برای انسان دارد. این، یک واقعیت است. حالا در این شرایط و موقعیت که اسلامی آمده، حکومتی تشکیل داده، نظام و انقلابی را با این عظمت راه انداخته و همه‌ی گرگهای دنیا هم در مقابل این نظام دندان تیز کرده‌اند، ما بیاییم و در داخل رادیو و تلویزیون و یا خارج آن بحث کنیم که آیا حتماً رادیو و تلویزیون بایستی مفاهیم پذیرفته شده‌ی دولت یا نظام را به عنوان نظرات اصلی مطرح کند؛ یا نه، آن هم یک نظر مثل نظرات دیگر است! این، اصلاً قابل بحث و قابل طرح نیست. من از این قضیه گذشتم، نمیخواستم آن را مطرح بکنم؛ ولی پیش آمد.بنابراین، صدا و سیما را دانشگاهی برای تدریس اصول اسلام انقلابیبدانید. برداشت ما از صدا و سیما این است. امام که فرمودند «دانشگاه»، در دانشگاه چیزی تدریس میشود؛ در این دانشگاه چه چیزی میخواهد تدریس بشود؟ آنچه که در این دانشگاه تدریس میشود، عبارت از پیامها، پایه‌ها، مفاهیم و درسهای اسلام ناب و اسلام انقلابی و اسلام واقعی است. این، آن چیزی است که در صدا و سیما ایده‌آل است.ما میخواهیم به این نقطه برسیم؛ ولی فاصله داریم. شما بیش از من هم این را میدانید. من عیوب صدا و سیما را خیلی میدانم؛ اما مطمئناً هر کدام از شما در بخش خودتان، بیش از من معایب را میدانید. البته بیش از من هم تلاشها و اخلاصهایی را که در آن‌جا خرج شده و میشود، میدانید؛ در این هم بحثی نیست.من وقتی که برای این دیدار فکر میکردم، هیچ به فکراین نبودم که این دیدار به صورت یک دیدار تبلیغاتی مطرح بشود؛ فقط میخواستم با شما برادران کارگزار صحبت بکنم. البته خوشبختانه ما از این‌گونه صحبتها با مسؤولان صدا و سیما داریم؛ با آقای هاشمی مکرر و تقریباً مرتب، با بعضی از مسؤولان دیگر هم کم و بیش تبادل نظر هست؛ اما در مجموع میخواهم اینها را با شما صحبت کنم.رادیو و تلویزیون ما باید گرایشهای اصولی نظام را با تمام قوّت و قدرت و هنرش از آب در بیاورد و ارایه کند. در همه‌ی بحثها و تمام آنچه که شما از این رسانه و از این قوطی خارج میکنید و به گوش و قلب مستمعتان میرسانید، باید این نکته رعایت بشود. گرایشهای اصولی نظام را پیدا کنید و آنها را منعکس نمایید.البته قبل از این جلسه، با آقایان راجع به مسایل اسلامی و گروه معارف صحبت داشتیم و خاطره‌یی را برای آنان نقل کردم. این‌طور نباشد که به نام اسلام چیزی را بگوییم که سست باشد، یا چیزی را ببافیم که فقط شکل، شکل اسلامی باشد؛ مثل این نماهای تلویزیونی – عکس گنبد و بارگاه و مانند آن – که شماها برای فیلمها درست میکنید و چیزی را از دور نشان میدهید. ارایه‌ی چنین چیزهایی از اسلام، یک چیز پوکِ پوچِ کم‌مایه است که فقط یک زر و زیور دروغی، آن هم ظاهری و سطحی را نشان میدهد.حقیقتاً بایستی مفاهیم و معارف اسلامی پخش و منعکس بشود. علاوه‌ی بر این، صدا و سیما کوشش کند که مردم متدین بشوند. یکی از وظایفی که واقعاً باید آقایان به آن توجه کنند، متدین‌سازی است. کاری کنید که مستمعتان بر اثر صحبت شما، حقیقتاً به صورت عمیق متدین بشود.یکی دیگر از این گرایشهای اصولی، ضدیت با سلطه‌های استکباری است. امروز دیگر شاید نشود مثل سابق، خیلی «شرق و غرب» گفت. شرق وغربی به این معنا و تقسیم‌بندییی به این شکل، خیلی معنا ندارد؛ اما ضدیت با دشمنان نظام جمهوری اسلامی و مقابله با دخالت این سلطه‌هایی که هستند، باید در تمام برنامه‌های صدا و سیما محسوس باشد.در نظام جمهوری اسلامی، تکریم شأن انسان – که یکی از ویژگیهای اسلام است – ارزش دادن به انسان، رشد دادن انسان، انسان را در کار شایسته‌ی خودش به کار گرفتن و نیروهای او را در خدمت اهداف متعالی جوشاندن، یکی دیگر از گرایشهای اصولی است.طرفداری سیاسی از دولتی که امروز بر سر کار است، یک گرایش اصولی است. باید این در تمام برنامه‌های شما محسوس باشد؛ از خبرتان گرفته، تا برنامه‌های اقتصادی و سیاسی. ملاحظه کنید، در طول این ده سالی که حیات بابرکت امام ادامه داشت، هر دولتی سر کار بود، امام مقید به دفاع از آن بودند. با این‌که شما میدانید، دولتهایی سر کار بودند که بعضی از آنها وقتی کنار رفتند، مغضوب امام و امت بودند؛ اما تا وقتی که سر کار بودند، امام از آنها حمایت میکرد. حمایتهایی که ایشان از بعضی از رؤسای جمهور و نخست‌وزیران در اوایل انقلاب کردند، هنوز یادمان است. چرا؟ چون دولتی سرکار بود که مسؤول بود.این صدا و سیمایی که متعلق به این ملت است – دولت هم که متعلق به ملت و با پول جیب این ملت اداره میشود – نمیتواند بزرگترین مصلحت ملت را ندیده بگیرد و فدا کند. مثلاً در برنامه‌های معمولی، قصاید غرایی در مدح دولت و رئیس دولت بخوانند؛ اما در یک برنامه‌ی طنز، یا در یک برنامه‌ی سیاسی و اقتصادی، زیرآب همه چیز را بزنند! متأسفانه گاهی این چیزها دیده میشود.همین اواخر، برنامه‌یی بود که متأسفانه به شکلی ظالمانه یکی از سیاستهای دولت را با صورت حق‌به‌جانبی کوبید؛ آن هم رسانه‌ی متعلق به دولت و نظام! این، هیچ به مصلحت نیست. واقعاً یکی از گرایشهای اصولی ما این است.بد نیست من این را به شما بگویم که گاهی بعضیها ایراد میگیرند، و آن وقت هم به حضرت امام(رضوان‌اللَّه‌علیه) ایراد میگرفتند که چرا شما این‌قدر با مراقبت و دقت و وسواس، از دولت پشتیبانی میکنید. من واقعاً از این حرف تعجب میکنم. من گاهی برای بعضی از نزدیکان و دوستان مثال زده‌ام و گفته‌ام که اتومبیلی است که تمام دار و ندار من – فرزندان، عزیزان، ثروت و موجودیم – در آن است و راننده‌ی ماهری هم پیدا کرده‌ام که از راه بسیار خطرناکی این اتومبیل را می‌برد. من همه چیزم به این اتومبیل بسته است. اگر یک وقت چیزی هم ببینم که به نظرم ناخوشایند بیاید، کلمه‌یی که یک ذره حواس آن راننده را پرت کند و او را مشغول نماید و نتواند این راه پُرپیچ‌وخم و خطرناک را به سلامت طی کند و با عافیت به سرمنزل برساند، من مطلقاً آن کلمه را نخواهم گفت، تا خدشه‌یی به این اتومبیل وارد نشود. حالا شما میگویید که مثلاً چرا ما یک دفعه از این طرف، وزنه‌یی را محکم به این ماشین نمیکوبیم و نمیگوییم که آقای راننده! این چه نوع رانندگی است؟ یا چرا در فلان نقطه آن‌طور شد؟ یعنی به‌دست خودمان، همه چیز نظام را در خطر بیندازیم؟! این خیانت است. آن کسی که از پشت گردنه، یکدفعه جلوی اتومبیل میپرد و یک فریاد بیخود میکشد، دارد خیانت میکند؛ خیال میکند که خدمت میکند. حالا در این وضع حساس بعد از انقلاب، وقتش نیست.واقعا دوازده سال است که ما در نهایت حساسیت حرکت میکنیم. من کمتر ملتی را میشناسم – حتّی ملتهای انقلابی – که بعد از دوران انقلاب، وضعشان مثل ما حساس بوده باشد. شما به این انقلابهایی که در زمان ما اتفاق افتاده و ما از آنها خبر داریم، و نیز به آنهایی هم که قبلاً اتفاق افتاده و خوانده‌اید، نگاه کنید. مثلاً ده سال اولِ بعد از انقلاب این کشور همسایه‌ی ما – شوروی – را با ده سال اول انقلاب ما مقایسه کنید. یا مثلاً ده سال اولِ این همه انقلابهایی که در آفریقا و امریکای لاتین، در طول این چند ده ساله اتفاق افتاده است، مقایسه کنید، خواهید دید که اوضاع هیچکدامشان – هر کدام به دلیلی: اوضاع جهانی، سرگرمی قدرتها و مسایل گوناگون داخلی و خارجی – به حساسیت و خطورت و اهمیت وضع ما نبوده است.در چنین وضع حساسی، ما چه‌طور میتوانیم رها کنیم و اجازه بدهیم که کسانی همین‌طور بیمسؤولیت نقطه‌یی را بگیرند – که به نظر آنها نقطه‌ی ضعف است – و به دولت و مسؤولان حمله کنند؟ غرض، در این شرایط، من هرگونه تضعیفی که نسبت به مسؤولان نظام، بخصوص نسبت به دولت انجام بگیرد، خیانت میدانم.من میگویم که صدا و سیما باید در مقابل تبلیغات دشمن نسبت به انقلاب، سینه سپر کند. الان رسانه‌های زیادی در دنیا هستند که با تبلیغات خود، کار براندازی را به شکل سنتی انجام میدهند! این کار، خیلی هم عملی است. یعنی اگر واقعاً نظامی روی پای خود محکم نباشد، راحت میشود آن را با یک رادیوی برون مرزی از صحنه خارج نمود و نابود کرد؛ همین کاری که الان ابرقدرتها نسبت به انقلابهای گوناگون و بیش از همه نسبت به ما میکنند. منتها آنها کور خوانده‌اند؛ چون نظام ما پایه‌ی محکمی دارد و روی دوش مردم و در دل آنهاست.شما باید در مقابل این حرکت موذیانه‌ی رسانه‌ها، واقعاً سینه سپر کنید. هرجا رسانه‌ها روی نقطه‌یی تکیه میکنند، شما اگر قبلاً پادزهرش را نداده‌اید، بعداً بدهید. تبلیغات دروغی که آنها الان میکنند، رسانه‌های ما باید در مقابلش خیلی قوی بایستند. شما بایستی ابتکار هم بکنید. این ابتکار برنامه‌ی «بررسی رادیوهای بیگانه» که صبحهای جمعه پخش میشود، یک زمان خیلی خوب حرکت میکرد؛ اما حالا قدری یکنواخت و دور از انتظار شده است و به آن شکل سابق نیست؛ که باید در آن باز هم ابتکار انجام بگیرد. یعنی باید به‌طور همه جانبه، آن سخن درست و آن نکته‌ی بجا را ببینند و مطالعه کنند و در مقابل، آنچه را که دشمن میگوید، بیرون بیاورند و نقاط زیبای نظام را به چشم مردم بکشانند.گاهی چیزهایی مشاهده میشود که انصافاً سزاوار نیست. مدتی پیش، به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب، تلویزیون را نگاه میکردم. برنامه‌یی بود که از پیشرفتهای انقلاب تعریف میکرد. دیدم فیلمی که نشان داده میشود، به هیچ‌وجه پیشرفت و سازندگی را ترسیم نمیکند. مثل این است که فرض کنید سرپرست بچه‌ی یتیمی، در مقابل کسانی که اعتراض میکنند، بگوید من واقعاً به این بچه خیلی کمک میکنم؛ اما در همان حالی که این حرفها را میزند، گوش این بچه را هم همین‌طور بپیچاند! به او متذکر میشوید، درست است که میگویید من حمایت و کمک میکنم، اما عملت خلاف گفته‌ی تو را ثابت میکند؛ یعنی آنچه که در واقع وجود دارد و چشم میبیند، با زبان تطبیق نمیکند. من دیدم که این تلویزیون، همین کار را کرده است؛ یعنی از چیزهای بیربطی فیلمبرداری کرده، آنها را نشان میدهد، و درعین‌حال از پیشرفتهای انقلاب هم میگوید! آیا واقعاً پیشرفتهای انقلاب همین موارد است؟ این همه کار در طول دوران انقلاب شده است.این نکته‌یی که ایشان گفتند، خیلی مهم است. ایشان میگویند سرمایه گذاریهایی که ما بعد از انقلاب کرده‌ایم، دو برابر همه‌ی سرمایه‌گذاریهایی است که در گذشته شده است. این، یک قلم است؛ در حالی که ما در آموزش و پرورش، در کارهای جاده‌سازی، در مدرسه‌سازی، در عمران روستاها و در شهرهای مختلف، الیماشاءاللَّه از این قبیل داریم؛ اینها را نشان بدهند. به نظر من، آن‌طور کارها موذیانه است. باید نقاط زیبای نظام را، چه در رادیو و چه در تلویزیون، روشن کنند و نشان بدهند.آنچه در مورد این رسانه‌ی مهم، مطلوب و ایده‌آل است، عبارت از این است که دانشگاهی باشد که در آن، عالیترین و زیباترین مفاهیم انقلاب، به شکل هنرمندانه ارایه بشود و جاذبه داشته باشد؛ نه این‌که فقط چیزی را بگویند، بدون این‌که فکر جاذبه و تأثیر آن باشند.از هنر استفاده بشود و حرکت‌بخش باشد و تکلیف مردم و قشرهای مختلف را معلوم کند. یعنی زن انقلابی و مسلمان، جوان انقلابی و مسلمان، روستایی و شهری، باسواد و کم‌سواد، متخصص و معمولی، هر کدام وقتی پای رادیو یا تلویزیون مینشینند، در برنامه‌هایی که شما به اینها میدهید، تکلیف خودشان را بفهمند که باید چه‌کار بکنند؛ راهشان روشن بشود.فیلم خنثای بیاثرِ بیمحتوای بدون پیام، مطلقاً پخش نکنید. برنامه‌ی بی‌فایده‌ی بیمحتوایی که فقط یک وقت و یک فاصله‌ی زمانی را پُر میکند، مطلقاً پخش نکنید. بعضی از برنامه‌ها این‌گونه است. چند سال قبل از این، من یک برنامه‌ی مذهبی را از رادیو گوش میکردم. الفاظ علیالظاهر مذهبی و باطناً پوک، سجعها بیخودی، و عبارتها قدیمی بودند. یک نثر زیبای قدیمی نبود؛ بلکه عبارت من‌درآوردىِ ساختنىِ چرندی را به شکل عبارات مذهبی درآورده بودند و گوینده هم همین‌طور پشت سرهم میگفت. من که آخوند و اهل دین و اهل این فنّم، هرچه گوش کردم که ببینم در این بحث نیم ساعتی که مرتب هم حرف میزد، چه میخواهد بگوید – میخواهد توحید را ثابت کند؟ میخواهد نبوت یا قیامت را ثابت و یا رد کند؟ – دیدم که اصلاً هیچ مفهومی ندارد. این، یک بحث خنثی است.من میگویم اگر شما این برنامه را برای این آوردید که این‌جا خالی است، از شنوندگان عذرخواهی کنید و بگویید: شنوندگان! متأسفانه به قدر این یک ساعت، برنامه‌ی مناسب شما پیدا نکرده‌ایم؛ این یک ساعت تعطیل. این، خیلی بهتر و پُرجاذبه‌تر و منصفانه‌تر است.بعضی از فیلمها ساخته و نشان داده میشود که بیمحتواست. البته من چون اهل فن نیستم، متأسفانه نمیتوانم در باب ساخت و پرداخت و کارهای هنری آن نظری بدهم – ای کاش میتوانستم در آن زمینه‌ها هم نظر بدهم – اما به عنوان بیننده‌یی که پای تلویزیون مینشیند و خیلی هم از معارف زمان بیگانه نیست، میتوانم نظر بدهم: انصافاً بیجاذبه و بیمحتوا بود. میترسم به آن فیلمی که مورد نظر است، اشاره کنم و کارگردان و هنرمندش بیخود مورد طعن قرار بگیرند؛ اما واقعاً الان مواردی که بتوانم اشاره کنم و اسم فیلمها را بگویم جلوی چشم من است. اینها را پخش نکنید؛ حتّی تولید نکنید.من همین‌جا استفاده کنم و نکته‌یی را بگویم. از تولید – بخصوص در سیما – باید مراقبت بشود. آقایانی که مسؤول این کار هستند، به این اکتفا نکنند که به یک تهیه‌کننده بگویند مثلاً فیلم بیست دقیقه‌یی، یکساعتی، یا ده‌ساعتی در این موضوع تهیه کن. نه، باید در تمام طول مدت کار، ابزارها و چشمها و بینشهای سرشار از بصیرتی مراقبت داشته باشند، ببینند چه چیزی از آب درمی‌آید. اگر خدای نکرده یک تهیه‌کننده، مسؤولیتش یک ذره ضعیف باشد، کار خراب خواهد شد. اگر شما مراقبت نکردید، ممکن است در فیلمنامه چیزی گنجانده بشود که آن کارگردان و آن بازیکن بیچاره هم همان را اجرا بکند. چیز بدی از آب درمی‌آید؛ کمااین‌که گاهی چنین چیزی هم مشاهده میشود. اینهایی که مطرح میکنم، از بَر نیست؛ از روست؛ یعنی چیزهایی است که دیده و مشاهده شده است و میشود نمونه‌هایی را ذکر کرد.فرض بفرمایید نسبت به یک داستان تاریخی فیلمی بسازیم که نتیجه و مفهوم آن، چیزی خلاف واقعیت و دروغ باشد. آیا این، درست است؟ باید شما بالایسر فیلمنامه‌نویس باشید و مراقبت کنید. حالا اگر فیلمنامه خوب از آب درآمد، آن کارگردان، یا حتّی یک نفر از هنرمندان، چنانچه بخواهند یکجا حرکتی انجام بدهند، یا کلمه‌یی را اضافه بکنند – که به‌طور معمول این کار انجام میگیرد – میتوانند این کار را بکنند. در غیر این صورت، شما باید بیایید و بگویید حالا که فیلم ساخته شده است، آن را چه‌کار کنیم؟ یا باید آن را پخش کنید، یا فیلمی که این همه پول برایش خرج شده است، پاره کنید و دور بریزید.مراقبت، چیز خیلی مهمی است. مدیران بخشهای مختلف، باید به مراقبت نسبت به محوطه‌ی کارخودشان و تشویق و تنبیه، خیلی اهمیت بدهند. منظورمان از تنبیه، تنبیه قضایی و نوع کار قضایی نیست؛ بالاخره ترتیب اثر داده بشود. اگر کسی خوب و صحیح و مطابق برنامه کار میکند، باید تشویق شود. کسی هم که تخطی میکند، کار بد انجام میدهد، رعایت مصلحت نظام و مفاهیم مطلوب برای نظام را نمیکند و برخلاف اسلام و مفاهیم انقلاب چیزی را میگنجاند، باید با او برخورد شود.من برای همین برنامه‌های اول فروردین امسال، چند تذکر داده‌ام؛ ولی هنوز فرصت نکرده‌ام از آقای هاشمی بپرسم که چه شد؟ رسیدگی شد، یا نشد؟ نمیشود که یک ملت منتظر بنشینند، بعد یک نفر برخلاف میل آنها و علی‌رغم خواست یک انقلاب، بیاید و برنامه‌یی را بین برنامه‌ها بپیچد و آن‌جا بگذارد؛ این‌که نمیشود.نکته‌ی خیلی مهم دیگر، راجع به زبان فارسی است. یک بار دیگر هم چند سال قبل از این، در همان محل خودتان که آمده بودم، این بحث را کردم. از غلطگویی، واقعاً انسان خیلی جوش میخورد. وقتی که غلطی گفته میشود – بخصوص در بخشهای پُرشنونده، مثل خبر و امثال آن – واقعاً مثل این است که کسی یک سیلی به من میزند! غلطهایی که گفته میشود، ممکن است غلط عبارتی، غلط ناشی از بیتوجهی، یا ناشی از این‌که از کتاب درست منتقل نشده است، باشد. فرض کنید در برنامه‌ی خوبی که رادیو پیش از ساعت ۲ بعد از ظهر دارد و چیز پُرجاذبه‌یی هم است، یکدفعه یک غلط گفته شود. من یک روز بعدازظهر میخواستم این برنامه را گوش کنم و بعد هم اخبار را بشنوم و قدری بخوابم. گوینده چیزی را غلط خواند – غلط ادبی و عبارتی – و من هم در آن روز واقعاً چند ساعت خواب از سرم رفت! این‌که میگویم مثل آن است که یک سیلی میزنند، مبالغه نیست. تازه این کم است؛ گاهی بعضی از غلطها، مثل یک سیلی ویک مشت است! بعضی از غلطها هم مثل یک سیلی و یک مشت و یک لگد است!اتفاقاً یادم است که او میخواست راجع به «جاحظ» صحبت کند. اسم جاحظ، «عمرو بن‌بحربن محبوب» است؛ ولی او «عُمر بن بحرین محبوب» خواند! وقتی آدم جاحظ به این معروفی را این‌طوری بشنود، واقعاً خیلی جوش میخورد. ای کاش آن وقتی که غلطی گفته میشود، کسی غیر از من شنونده نباشد. ممکن است شنونده‌تان، یک ادیب، یک فاضل، یک منتقد نظام، یا یک دشمن شما باشد. من خوفم از دشمنان شماست که نگویند ببینید اینها با زبان فارسی چه میکنند. بنابراین، زبان فارسی واقعاً خیلی مهم است. باید مراقبت و دقت گردد و برای کسانی که خوبند، جایزه گذاشته بشود.مسأله‌ی موسیقی هم یک مسأله‌ی دیگر است. آقای هاشمی راست میگویند، واقعاً یکی از مشکلات، این مسأله‌ی موسیقی است. خیلی سخت است که ما بتوانیم خطی بکشیم و بگوییم این‌جا مرز است؛ اما من میخواهم بگویم که مصداقهای واضح دارد. بین آن ساز و آواز حلال و طیب و طاهر، با آن ساز و آوازی که مکروه و یا حرام است، خط دقیقی نکشیده‌ایم که مثلاً بگوییم این یکی، این مقدارش که بالا رفت، یا این ساز که اضافه شد، خراب گردید. به این دقت نمیتوانیم؛ اما بالاخره در این طیف وسیع، دو نقطه وجود دارد که یکی قطعاً حلال و یکی قطعاً حرام است. قطعاً حرامی وجود دارد که آن را نباید مصرف کنیم.اگر موسیقییی – حالا اسمش را موسیقی سنتی بگذارید، یا موسیقی غیرسنتی – که یکی از دستگاههای معمولی موسیقی خودمان را هم با ساز ساده‌یی میزند، اما شعر، یک شعر برانگیزاننده‌ی مهیج شهوت باشد، حرام است؛ خواننده هر کس میخواهد باشد. آن صدای خوش و سازی که با هم به کار بیفتد، تا جوانی را فرضاً به عمل حرام شرعی تحریک کند، کار حرامی است.سعدی و حافظ هم شعر عشقی محض دارند. این‌طور نیست که همه‌ی اشعار آنها عرفانی باشد. بعضیها به مسایل دینی و عرفانی، از خود ما واردتر شده‌اند! ما میگوییم که این شعر اشکال دارد؛ ولی آنها میگویند نه، این مفاهیم عرفانی دارد! این مفاهیم عرفانی که من نفهمم، چه مفاهیم عرفانی است؟! مفاهیم عرفانی، آن وقتی مفاهیم عرفانی است و قابل استناد و قابل تکیه میباشد، که فهمیده بشود عرفانی است. آن‌که هیچ فهمیده نمیشود عرفانی است، چه‌کسی میگوید عرفانی است؟! اگر مهیج شهوت و گناهان جنسی و بیبندوباری بود، اشکال دارد.موسیقیهای تند و محرک خارجی، اشکال دارد. البته موسیقیهایی هم هست که اشکال ندارد؛ ولی حالا من نمیتوانم نمونه‌های آنها را مشخصاً ذکر بکنم. اگر بخواهید و بنایش باشد، میشود قدری هم محدودتر و محصورترش کرد؛ اما من آن موارد اشکالدار را عرض میکنم.توسعه‌ی فنی صدا و سیما هم مهم است. متأسفانه ما از لحاظ فنی هم تا آن حد مطلوب فاصله داریم. من با آقای رئیس‌جمهور صحبت کردم، دیدم که دولت برای توسعه‌ی فنی صدا و سیما کاملاً آمادگی دارد. من واقعاً در این قضیه استدلال دارم، که حالا جای بحث آن نیست. معتقدم که اگر ما تا حدی از هر جای کشور بزنیم و از لحاظ مالی به صدا و سیما بپردازیم، جا دارد و سرمان کلاه نرفته است. البته معتقد به بلندپروازیهای غیرعاقلانه هم نیستیم.آن استدلال را برای آقای رئیس‌جمهور و برادران عزیزمان در دولت گفتم، که برای آنان کاملاً قابل قبول بود. گفتند اگر شما بگویید، ما حرفی نداریم که برای صدا و سیما مصرف کنیم. من حالا هم به آقای محمّد هاشمی میگویم، واقعاً بنشینید و توسعه‌ی فنی مناسبی را، نه چندان بلندپروازانه، بلکه به قدر نیاز، یا لااقل بخش قابل توجهی از نیاز و منطبق با امکانات دولت، فراهم بکنید. اگر ما بخواهیم افرادی کمک کنند، تا بخش فنی را توسعه بدهید، بحمداللَّه لابد افراد خوبی هستند؛ من که نمیشناسم. باید افراد لایق، قابل، متدین و متعهد، در بخش فنی به کار گماشته شوند و مشغول گردند.حوزه‌ی فعالیت صدا و سیما انصافاً محدود است. من یک وقت در ایام فروردین، با ماشین به قسمتی از کوههای شمال میرفتم. چون من عادت دارم که هر وقت در ماشین مینشینم، باید رادیو را روشن کنند، تا بشنوم، گفتم که رادیو را روشن کنید. شاید ده ایستگاه بیگانه در این رادیوی ما آمد – این جعبه‌ی نابفرمانِ سر به هوا – ولی رادیوی تهران نیامد! من پیش آن راننده و بعضی از برادران محافظ که با ما بودند، واقعاً خجالت کشیدم که آخر چرا؟! اتفاقاً صدای بعضی از رادیوهای ضد انقلاب که به ایرانیها پیام تبریک میدادند، مرتب چندبار آمد؛ ولی صدای رادیوی تهران نیامد!البته الان خیلی فرق کرده است. آن روزها را که میگویم، شاید مربوط به سه سال قبل از این است. الان بحمداللَّه بهتر است؛ لیکن درعین‌حال باز هم شهرها و استانهایی هستند که شکایت دارند. من در دوره‌ی ریاست جمهوری که به استانها زیاد سفر میکردم، غالب جاهایی که میرفتم، شکایت رادیو داشتند. ما به ایلام رفتیم، تلویزیون را که روشن کردیم، دیدیم تلویزیون عراق را بهتر از تلویزیون ما میگیرد! تلویزیون را که باز کردند، دیدیم بله، تلویزیون عراق است؛ منتها چون بد و فاسد بود، آن را بستیم. تلویزیون خودمان که خوب و صالح بود و میخواستیم آن را تماشا کنیم، به زحمت و با مشکلات توانستیم تصویرش را ببینیم. این، واقعاً چیز خیلی مهمی است. شما حرف حسابی دارید و میخواهید به دنیا بگویید؛ اما چه‌طور میشود با بلندگوی ضعیف این حرفها را گفت؟ باید بلندگویتان قوی باشد.موارد دیگری را هم یادداشت کرده بودم، تا در این‌جا مطرح کنم؛ ولی وقت گذشته است. درعین‌حال قبل از پایان صحبتم، لازم میدانم که به نکته‌یی اشاره کنم. من یک وقت با آقای هاشمی، راجع به بعضی از همین اشکالات صحبت میکردم. در ضمن صحبتهایشان متوجه شدم که فلان مدیر در فلان بخش صدا و سیما، شنیده است که فلانی به کارش معترض بوده است؛ لذا دیگر روحیه‌ی کار کردن ندارد و معترض و ناراحت است. برادران! من این را به شما بگویم که از تذکر، بیتوقعیتان نشود. آن وقتی کار بااهمیت شما آن ارزش والا را خواهد داشت، که از عیوب اساسی خالی باشد. چنانچه کسی عیوب اساسی را یادآوری کرد، شما باید از او تشکر کنید.آن دستگاهی که در دستان هنرمند و باقدرت شماست و زیر نظر مسؤول و صاحبتان قرار دارد – یعنی دستگاه صدا و سیما – دستگاه بسیار حساسی است؛ شوخی نیست. این چیزی نیست که اگر مثلاً آدم مشاهده کرد که فلان گوشه‌ی آن هم اشکالی دارد، بگوید این اشکال به خوبیهایش دَر. نه، فقط خوبیها باید گسترش پیدا کنند و زیاد بشوند.اعتقادم این است که شما مسؤولان مؤمن و علاقه‌مند و کارآمد میتوانید؛ ما ابزارش را داریم. به اندازه‌یی که بتوانیم همین حرفها را به‌قدر کافی با مایه‌های هنر بیامیزیم و هنرمندانه ارایه بدهیم، ابزار خوب داریم. هنرمند زیاد داریم؛ منتها باید به حیطه‌بندیهای نظام توجه کنید و هیچ‌گونه تخطی و تخلفی را از اصول اساسی نظام و انقلاب اسلامی تحمل و اغماض نکنید. وقتی اغماض نکردید، وقتی رسیدگی کردید، همه چیز درست خواهد شد.این تذکرات، دوستانه و برادرانه و از روی دلسوزی و علاقه‌ی به شما و نیز علاقه‌ی به ملتی است که بایستی پای این تلویزیون و رادیو بنشینند و آن را داشته باشند. اگر خدای نکرده به گونه‌یی باشد که عده‌یی به یک دلیل، و عده‌یی به دلیل دیگر پای تلویزیون شما ننشینند، خسارت خیلی بزرگی است. اگر خرج کنید، ولی مستمع نداشته باشید، فایده‌یی ندارد. چنانچه یک عده از مؤمنین به یک دلیل ننشینند، یک عده آدمهای باذوق و بامعرفت و سطح اندیشه‌ی بالا هم به یک دلیل ننشینند، یک عده عناصر انقلابی دلسوز هم به یک دلیل ننشینند، آن وقت چه کسی پای این دستگاه مینشیند؟! آن‌گاه این همه خرج، این همه نیروی انسانی، این همه تلاش مخلصانه – که من بخشی از آن را در بازدیدی که چند سال پیش داشتم، از نزدیک شاهد بودم – هدر خواهد رفت؛ حیف است. این تذکرات، از این جهت است.و اما سخن آخر این است که این کار را یک مجاهدت فی‌سبیل‌اللَّه، و این‌جا را یک سنگر اساسی بدانید. من از اوضاع کشور در طول این ده سال، هیچ‌وقت بیخبر نبوده‌ام. من به شما عرض میکنم، مواردی اتفاق افتاد که سهم شما – یعنی رادیو و تلویزیون – در یک پیروزی نظامی، حتّی بیش از سهم عملیات جنگی بود که در خود منطقه انجام میگرفت. یعنی کسی عملیات جنگی را طراحی میکرد، کسی تاکتیک را تعیین میکرد، کسی فرماندهی و اداره میکرد، اما عامل دیگری پیروزی را به‌دست میآورد؛ شما آن عامل را داده بودید. در دوران جنگ، واقعاً صدا و سیما مؤثر بود.من به جنگ نظامی مثال زدم؛ اما در میدانهای سیاسی و تبلیغاتی، این معنا خیلی واضحتر و قابل فهم است و به خودی خود، روشن و واضح میشود. شما واقعاً سرباز مجاهد فی‌سبیل‌اللَّه هستید. کارتان مهم و تعیین‌کننده و – همان‌طور که گفتند – خیلی بینام و نشان است. واقعاً لازم است که یک روز، روز رادیو و تلویزیون معرفی بشود؛ اگرچه در گوشه و کنار کشور، حضورتان ملموس و همیشگی است. گفت:پریرو تاب مستوری نداردچو در بندی سر از روزن برآردمردم صدا و سیما و عاملان آن را دوست میدارند؛ طبیعت کار این است. ما میخواهیم که این دوست داشتن، روزبه‌روز بیشتر بشود. لذا واقعاً عیبی ندارد که به فکر باشید روز مناسبی را، روز صدا و سیما بگذارید، تا در آن روز همه‌ی مردم به شماها اظهار محبت کنند و مثلاً کادو بدهند و شما هم خودتان را معرفی کنید.ان‌شاءاللَّه موفق و مؤید باشید. جلسه، جلسه‌ی خوبی بود؛ لیکن جای آن جلسه‌یی را که من اشاره کردم، پُر نمیکند. من خیلی دوست میدارم که مقداری حرف و سخن از شماها صادر بشود و ما بعضی از مطالب را از شما بشنویم. ان‌شاءاللَّه اگر در آینده فرصتی شد، آن را هم قرار بگذاریم.والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته‌۱) v آقای محمّد هاشمی، رئیس وقت سازمان صدا و سیما
پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) – مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی
سیمای رهبر معظم انقلاب
ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 7513 توسط 100010010 و در روز چهارشنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۳۵:۳۸
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8445
۹ / ۱ / ۱۴۰۳ - ۱۵:۳۱

پیام تبریک و تشکر؛

پیام تبریک و تشکر از جناب آقای دکتر عموزاده زیدعزه

به گزارش خبرگزاری حکمت و معرفت، موسسه آوای توحید در پی تودیع دکتر عموزاده از سمت مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم و معارفه ایشان در سمت مدیر کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان تهران پیام تقدیر و تشکری را منتشر کرده اند.؛

به گزارش خبرگزاری حکمت و معرفت، موسسه آوای توحید در پی تودیع دکتر عموزاده از سمت مدیر کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم و معارفه ایشان در سمت مدیر کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان تهران پیام تقدیر و تشکری را منتشر کرده اند که به شرح ذیل است:

مدیریت افتخار بزرگی است که پروردگار متعال آن را بر عهده ی کسانی قرارداده که با عمل خالصانه ی خویش در مسیر خشنودی و رضایت مردم گام برمی دارند.

هر چند تقدیر و تشکر در برابر تلاشی که به نیت تقرب به خداوند متعال در رسیدن به کمال انجام می شود، از عهده ما خارج و خداوند خود بهترین پاداش دهنده است اما با عنایت به تلاش و خدمات دلسوزانه و خداپسندانه حضرتعالی از موسسات ، کانون ها و مجموعه های فرهنگی و هنری استان در سمت مدیر کلی فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم ، موسسه علمی تربیتی آوای توحید ، حسب وظیفه انسانی و اسلامی بر اساس فرمایش “لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق” از مساعدت­ها و پشتیبانی حضرت­عالی در پیشبرد اهداف علمی تربیتی این موسسه و موسسات دیگر استان قم کمال سپاسگزاری را دارد.

انتخاب بجا و شایسته جنابعالی در سمت مدیر کلی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان تهران که نشان از درایت، لیاقت و توانمندی شما دارد را صمیمانه تبریک و تهینت عرض نموده و رجای واثق داریم تعهد و کارآمدی های برجسته شما نوید بخش دستیابی هر چه بیش به قله های رفیع پیشرفت و توسعه خواهد بود.

امید است با تاسی از حضرت ولی عصر ارواحنا له الفدا و مقام عظمای ولایت امام خامنه ای دام ظله در راه شکوفایی و رونق و پیشرفت این سرزمین موفق و موید باشید.

موسسه علمی تربیتی آوای توحید

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8445 توسط avanews و در روز پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۳۱:۰۷
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8442
۹ / ۱ / ۱۴۰۳ - ۱۵:۱۲

دفترچه مراقبه و محاسبه نفس منتشر شد؛

دفترچه مراقبه و محاسبه نفس منتشر شد

به گزارش خبرگزاری حکمت، دفترچه مراقبه و محاسبه نفس از سوی موسسه آوای توحید در آستانه ماه مبارک رمضان منتشر شد.؛

به گزارش خبرگزاری حکمت، دفترچه مراقبه و محاسبه نفس از سوی موسسه آوای توحید در آستانه ماه مبارک رمضان منتشر شد؛ محتوای دفترچه محاسبه نفس، توبه نامه و مراتب عرفانی آن، عهد نامه با خدای متعال، جدول جبران حق الله و حق الناس و… وصیت نامه و جدول محاسبه روزانه با تاکید بر مباحث عرفانی ملاحسین قلی است.

لازم به ذکر است دفترچه برای یکسال مراقبه می باشد و  فرصت جهت سفارش بسیار محدود است؛ علاقمندان جهت سفارش کتاب می توانند به سایت فروشگاه کتاب آوای توحید مراجعه کنند.

این دفترچه در قطع جیبی با تخفیف ۳۵٪ویژه ماه رمضان به قیمت۵۵ تومان به فروش می رسد.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8442 توسط avanews و در روز پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳ ساعت ۱۵:۱۲:۵۶
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8435
۵ / ۱۲ / ۱۴۰۲ - ۱۴:۳۸

با محوریت کتاب بدایة الحکمة؛؛

اولین المپیاد استانی فلسفه اسلامی برگزار می شود

به گزارش خبرگزاری حکمت و معرفت؛ اولین المپیاد استانی فلسفه اسلامی با محوریت کتاب (بدایه الحکمه) در استان فارس برگزار می‌شود. بر اساس این گزارش، شرکت برای عموم طلاب و دانشجویان خواهر و برادر آزاد است. مهلت ثبت نام ۳۰ فروردین ماه ۱۴۰۳ و زمان المپیاد ۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ و ساعت آزمون رأس ساعت

به گزارش خبرگزاری حکمت و معرفت؛ اولین المپیاد استانی فلسفه اسلامی با محوریت کتاب (بدایه الحکمه) در استان فارس برگزار می‌شود.

بر اساس این گزارش، شرکت برای عموم طلاب و دانشجویان خواهر و برادر آزاد است.

مهلت ثبت نام ۳۰ فروردین ماه ۱۴۰۳ و زمان المپیاد ۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ و ساعت آزمون رأس ساعت ۹ صبح خواهد بود.

این المپیاد همراه با جوایز نقدی شامل رتبه اول: ۵ میلیون تومان، رتبه دوم: ۴ میلیون تومان، رتبه سوم: ۳ میلیون تومان، پنج جایزه یک میلیون تومانی است.

لینک مستقیم جهت ثبت نام به آدرس https://ieks.ir/philosophy-olympiad/ است.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8435 توسط avanews و در روز شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۴:۳۸:۴۵
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8428
۵ / ۱۲ / ۱۴۰۲ - ۱۴:۲۳

برگزاری نشست تخصصی امامت اهل بیت در آثار عطار نیشابوری

به گزارش خبرگزاری حکمت و معرفت، گروه علمی عرفان مجمع عالی حکمت اسلامی نشست تخصصی امامت اهل بیت علیهم السلام در آثار عطار نیشابوری را برگزار می کند.این نشست تخصصی با محوریت سخنان استادحجت الاسلام و المسلمین قادر فاضلی و در خیابان ۱۹ دی، کوچه ۱۰، فرعی اول سمت چپ، اتاق جلسات مجمع عالی حکمت

به گزارش خبرگزاری حکمت و معرفت، گروه علمی عرفان مجمع عالی حکمت اسلامی نشست تخصصی امامت اهل بیت علیهم السلام در آثار عطار نیشابوری را برگزار می کند.
این نشست تخصصی با محوریت سخنان استادحجت الاسلام و المسلمین قادر فاضلی و در خیابان ۱۹ دی، کوچه ۱۰، فرعی اول سمت چپ، اتاق جلسات مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار می گردد.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8428 توسط avanews و در روز شنبه ۵ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۱۴:۲۳:۱۳
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8421
۳۰ / ۱۱ / ۱۴۰۲ - ۵:۵۹

گزارشی از فصل دوم هیئت اندیشه ورز کانون های مساجد کشور

فصل دوم هیئت اندیشه ورز کانون های فرهنگی هنری مساجد کشور با حضور علما و اندیشمندانی از ایران و عراق برگزار شد.

گزارشی از فصل دوم هیئت اندیشه ورز کانون های مساجد کشورفصل دوم هیئت اندیشه ورز کانون های فرهنگی هنری مساجد کشور با حضور علما و اندیشمندانی از ایران و عراق برگزار شد.به گزارش خبرنگار خبرگزاری حکمت و معرفت ، حجت الاسلام کمال‌الدین خداداده، رئیس ستاد هماهنگی کانون های فرهنگی هنری کشور در نشست‌ هیأت اندیشه‌ورز ستاد هماهنگی کانون‌های مساجد کشور با بیان اینکه مخاطبان اصلی ما در هیأت اندیشه‌ورز، مربیان و ائمه جماعت هستند گفت: ما در این نشست ها مبنای تربیت توحیدی را دنبال می کنیم این روش با تربیت اخلاقی منافاتی ندارد و باید اخلاق هم کنار این مباحث گفته شود. وی تأکید کرد: ورود به عرصه عرفان ظرافت های خاص خود را دارد اما این نباید مانع از ورود و استفاده از آن شود؛ اگر عرفان حقیقی و ناب را عرضه نکنیم و آن را دست نیافتنی جلوه دهیم، جوان و نوجوان ما عرفان را از دیگر مواضع و دکّان ها طلب و تهیه می کند. فعالیت شش هزار کانون تربیت محور در کشور همچنین، در ادامه این نشست، حجت الاسلام محمدرضا حیدری، دبیر هیأت اندیشه‌ورز ستاد هماهنگی کانون‌های فرهنگی هنری مساجد کشور نیز با اشاره به اهداف تشکیل هیأت اندیشه‌ورز در ستاد کانون‌های مساجد، گفت: هیأت اندیشه‌ورز با این هدف که مبانی دینی را در حوزه فرهنگ و هنر در رشته ها و رسته ها، اتخاذ مبنا و کاربردی و آن را در بستر مسجد جریان ساز کند، فعال شده است و نتیجه این تلاش ها تهیه کتاب نظام تربیت توحیدی شد. مدیر ستاد کانون های مساجد استان قم تأکید کرد: قریب شش هزار کانون تربیت محور در کشور فعالیت می کنند که اساسا فعالیت آنها حول محور تربیت است و این کتاب دقیق و به شدت کاربردی و متناسب با جوان معاصر است که می تواند برای آنها کاربردی باشد. ذائقه بچه‌های مسجد را در برنامه‌ها لحاظ کنیم در ادامه حجت الاسلام دکتر علی نهاوندی، عضو هیأت اندیشه‌ورز ستاد هماهنگی کانون‌های مساجد کشور گفت: از جاذبه های مهم کانون های مساجد پرداخت به امور وهمی و خیال در لابلای فعالیت های فرهنگی هنری است اینچنین نوجوان و جوان جذب می شود و در لایه های بعد مسائل عقلی و حتی مافوق عقلی را هم می پذیرند. اگر مخاطب اصلی کانون های مساجد نوجوانان و جوانان اند باید مطابق با ذائقه آنها برنامه داشته باشیم. مبارزه با ظلم، عرفان عملی است حجت الاسلام الدراجی استاد حوزه و دانشگاه بغداد نیز در این نشست با بیان اینکه عبادت صرف ارزشی ندارد، تأکید کرد: امام خمینی(ره) نقطه مرکزی همه فعالیت های خود در عرصه های مختلف را مبارزه با ظالمان تعیین کردند و در ایران با شاه و در عراق با صدام مبارزه داشتند. مبارزه با ظالمان همان عرفان عملی است. الدراجی با اشاره به نقش مسجد و اهمیت آن در عصر جدید، گفت: مسجد پیونددهنده امت با فقاهت است. مسئله دیگر، پیوند امت با امام حسین(ع) به طور خاص است. امت باید بداند راه به سمت خداوند از مسیر امام حسین(ع) است. مسجد پایگاه انتقال مفاهیم است حجت‌الاسلام «علی امینی‌نژاد» نیز در این نشست با اشاره به اهمیت دوران نوجوانی و جوانی در زندگی و تاثیری که می‌توان در این سنین بر افراد گذاشت، گفت: وقتی از نوجوان صحبت می‌کنیم با مسائل مختلفی مواجه هستیم و مسجد قبل و بعد از این دوران تاثیر مهمی دارد و پایگاه انتقال مفاهیم است. ۹۰ درصد کار مسجد وابسته به امام جماعت است در ادامه آیت الله حسن رمضانی، عضو هیأت اندیشه‌ورز ستاد هماهنگی کانون‌های مساجد گفت:اگر امام جماعت و مربی خودخواسته عالم و پاک و وارسته داشته باشیم ۹۰ درصد راه را رفته ایم و ۱۰ درصد باقیمانده با توجه به شرایط و اقتضائات مکان و مخاطب ادامه پیدا کند. آیت الله رمضانی تأکید کرد: ما اگر هزاران طرح داشته باشیم اما افراد مجری آنها را نداشته باشیم، راه به جایی نخواهیم برد. امام جماعت باید آماری از خانواده های محله مسجد خود داشته باشد و با آنها ارتباط برقرار کند و برای‌شان برنامه داشته باشد. با توجه به اینکه بحث در خصوص نوجوانان است، باید بگویم چون این قشر از جامعه دغدغه های بزرگسالان را ندارند و به راحتی تاثیرپذیر هستند. علما در مسجد حضور داشته باشند در ادامه مهدی مقدم، معاون فرهنگی هنری ستاد کانون های مساجد کشور نیز در این نشست گفت: اگر می خواهید با معنویت نسبت به جذب جوانان و نوجوانان اقدام کنید باید یکی از علما را در مسجد بگمارید تا این اتفاق رخ دهد در غیر این صورت این امر میسر نخواهد شد یعنی آنچنان مقدمات را سخت و دشوار می کنند که اتفاقات خوب همیشه در حد حرف باقی می مانند و هیچ وقت وقوع نخواهند افتاد. روحانی در همه حال باید دغدغه مردم را داشته باشد حجت الاسلام و المسلمین«شیخ محمدسعید نعمانی»، از شاگردان شهید صدر نیز در این نشست با بیان اینکه الگو، مسئله مهم ماست گفت: متاسفانه بعضی از ما وقتی این لباس را می پوشیم، گمان می کنیم همه مردم باید در مقابل ما بایستند. شهید صدر وقتی کتاب اقتصادنا را می نویسد که هنوز جایگاه خود را از دست نداده است، روی جلد آن می نویسد محمد باقر صدر نه سید، نه حجت الاسلام، نه آیت الله ابدا هیچ یک از اینها را نمی نویسد؛ این مسئله باید برای ما الگو باشد. حجت الاسلام شیخ نعمانی تأکید کرد: مردم هم از ما توقع دارند. امام خمینی یک الگوی مسلم برای ماست چرا که فقط آنگونه نبود که بالای منبر سخنرانی کنند و مردم را به جنبش و حرکت درآورند. مسئله تربیت مسئله آسانی نیست. شهید صدر تعبیری داشت و می گفت اگر من امکان داشتم برای هر ۱۰۰ نفر یک روحانی می گذاشتم، به اعتقاد ایشان کار روحانی فقط این نیست که در بالای منبر سخنرانی کند. روحانی باید در حالت دارایی، در حالت نداری و در همه حالت ها در تربیت مردم همراه مردم باشد. حجت الاسلام محمدحسن وکیلی، عضو هیأت اندیشه‌ورز ستاد هماهنگی کانون‌های فرهنگی هنری مساجد کشور نیز در این نشست گفت: بر اساس خصوصیات فطری می توان در فرآیند تربیت راهکار عملیاتی جزیی ارائه داد. برخی از اینها ناظر بر ارتباط مستقیم نوجوانان و جوانان با خداوند متعال است و برخی ناظر به فرآیند جذب، تعمیق بخشیدن و استمرار دادن است. مولف کتاب «نظام تربیت توحیدی» تصریح کرد: نسبت به ارتباط با خداوند مجموعه ای از اوصاف فطری است که اگر به شکل صحیح معرفی شوند به طور طبیعی انسان به آنها جذب خواهد شد. لازم به ذکر است راهکارهای جذب جوانان و نوجوانان به مساجد با تاکید بر فطرت، معنویت و عرفان حقیقی، چگونگی گرایش جوان به معنویّت، چگونگی شکل گیری سلوک و آئین رفتار از منظرگاه عرفان حقیقی در نوجوانان و جوانان در بستر مسجد، راه های تطهیر قوه خیال جوان با تاکید بر مباحث عرفانی و … از جمله محورهای نشست هیات اندیشه ورز کانون های مساجد کشور بود.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8421 توسط avanews و در روز دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۴۰۲ ساعت ۰۵:۵۹:۰۱
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8414
۳۰ / ۱۰ / ۱۴۰۲ - ۱۵:۳۵

موسسه آوای توحید برگزار می کند؛

پنجمین حلقه معرفتی تربت پاک برگزار می شود

به گزارش روابط عمومی موسسه آوای توحید پنجمین حلقه معرفتی با نام «تربت پاک» در جوار مزار میرزا جواد آقا و عالمان و شهدای قبرستان شیخان قم برگزار می گردد.

به گزارش روابط عمومی موسسه آوای توحید پنجمین حلقه معرفتی با نام «تربت پاک» در جوار مزار میرزا جواد آقا و عالمان و شهدای قبرستان شیخان قم برگزار می گردد.

مصطفی مرادی مدیر داخلی موسسه آوای توحید گفت: «تربت پاک» نام یکی از برنامه‌های معنوی و معرفتی موسسه آوای توحید است که در تیر ۱۴۰۲ و با حضور در جوار تربت پاک و شریف عالم و عارف بزرگ علامه حسن زاده آملی شروع شد.

وی ادامه داد: این برنامه تحت عنوان سلسله حلقه‌های معرفتی «تربت پاک» قصد دارد تا در ادامه از طریق زمینه‌سازی و فراهم نمودن شرایط حضور مخاطبان بر مزار علما و عرفای بزرگ، شخصیت علمی و عرفانی بزرگان این مرز و بوم را به مخاطبان معرفی نموده و با این عمل اقدام موثری در جهت رشد و گسترش معنویت برای مخاطبان داشته باشد.

مرادی گفت: حلقه‌های معرفتی در بازه زمانی هر دو هفته یکبار بر سر مزار یکی از عارفان و با حضور و سخنرانی اساتید حوزه عرفان و معرفت در معرفی و شناساندن شخصیت بزرگان و عارفان برگزار می‌شود.

مدیر داخلی مؤسسه آوای توحید افزود: در همین راستا جلسه پنجمین برنامه در قبرستان شیخان و با حضور بر مزار شریف عالمان و عارفان قبرستان شیخان ۱۱ بهمن  ۱۴۰۲ با سخنرانی آیت الله حسن رمضانی از شاگردان برجسته علامه حسن زاده آملی برگزار می‌شود.

علاقمندان جهت ثبت نام در برنامه می‌توانند به آیدی https://eitaa.com/ava122 یا شماره ۰۹۹۰۶۲۶۵۷۹۴ پیام ارسال کنند.

پنجمین حلقه معرفتی تربت پاک همزمان با(۱۱ بهمن ماه) در جوار مزار شریف عارف بالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و عارفان و عالمان قبرستان شیخان قم برگزار می‌شود.
ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8414 توسط avanews و در روز شنبه ۳۰ دی ۱۴۰۲ ساعت ۱۵:۳۵:۱۴
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8408
۲۰ / ۱۰ / ۱۴۰۲ - ۲۱:۳۱

بازدید مدیر کل تبلیغ بین الملل حوزه‌ های علمیه کشور از موسسه آوای توحید

به گزارش روابط عمومی موسسه آوای توحید، حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید جعفر موسوی زاده، مدیر کل اداره تبلیغ بین الملل مرکز ارتباطات و بین الملل حوزه‌های علمیه کشور صبح امروز از موسسه آوای توحید بازدید کرد. در این دیدار که صبح امروز چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۲ با مدیران موسسه آوای توحید انجام شد،

به گزارش روابط عمومی موسسه آوای توحید، حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید جعفر موسوی زاده، مدیر کل اداره تبلیغ بین الملل مرکز ارتباطات و بین الملل حوزه‌های علمیه کشور صبح امروز از موسسه آوای توحید بازدید کرد. در این دیدار که صبح امروز چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۲ با مدیران موسسه آوای توحید انجام شد، حجت الاسلام محمدرضا حیدری توضیحاتی از دستاوردهای موسسه آوای توحید ارائه داده و در ادامه ی اظهارات خود بطور ویژه از دستاوردهای موسسه آوای توحید در بخش بین الملل صحبت کرد.

از جمله دستاوردهای موسسه آوای توحید در بخش بین الملل می توان به این موارد اشاره کرد:

راه اندازی ۷ سایت بین المللی جهت نشر و ترویج معارف ناب اسلامی به زبان های مختلف؛ برگزاری ۳ دوره رسمی تربیت مدرسی علوم عقلی و سبک زندگی ویژه طلاب برادر و خواهر دانشگاه بین المللی جامعه المصطفی با مشارکت بیش از ۲۷۰۰ نفر دانش پژوه از کشورهای مختلف و ۳۰۰ فارغ التحصیل نخبه و همکاری با اکثر نهادهای بین المللی؛ تولید آثار مکتوب در حوزه بین الملل در زمینه حکمت و معرفت با ظرفیت دانش پژوهان بین الملل؛ برگزاری بیش از ۱۵۸ دوره ی فعال در زمینه های انسان شناسی، هستی شناسی، معرفت شناسی، سبک زندگی اسلامی، معنویت اخلاق و اندیشه های بنیادی با ظرفیت بین الملل و …

حجت الاسلام دکتر موسوی زاده با اظهار تمجید از دستاوردهای داخلی و بین المللی موسسه آوای توحید،به توضیح برنامه های اداره تبلیغ بین الملل حوزه های علمیه برای حمایت از چنین دستاوردهایی و همچنین تقویت دستاوردهای بین المللی موسسات فعال در عرصه های جهانی، پرداخت.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8408 توسط avanews و در روز چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۲ ساعت ۲۱:۳۱:۲۰
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر
شماره : 8405
۲۰ / ۱۰ / ۱۴۰۲ - ۲۰:۲۷

تدریس سرالصلوۀ امام خمینی ره و گلستان سعدی در موسسه آوای توحید

به گزارش روابط عمومی موسسه آوای توحید، کتاب سرالصلوۀ امام خمینی «ره» با تدریس استاد زنجیر زن حسینی«زید عزه» و همچنین کتاب گلستان سعدی  با تدریس آیت الله رمضانی «زید عزه» در مدرسه حضوری و مجازی موسسه آوای توحید برگزار می گردد؛ لازم به ذکر است که شرکت در این کلاسها برای عموم خواهران و

به گزارش روابط عمومی موسسه آوای توحید، کتاب سرالصلوۀ امام خمینی «ره» با تدریس استاد زنجیر زن حسینی«زید عزه» و همچنین کتاب گلستان سعدی  با تدریس آیت الله رمضانی «زید عزه» در مدرسه حضوری و مجازی موسسه آوای توحید برگزار می گردد؛ لازم به ذکر است که شرکت در این کلاسها برای عموم خواهران و برادران آزاد است.

کتاب سرالصلوۀ یکی دیگر از آثار قلمی و میراث عرفانی حضرت امام خمینی قدس سره است، که چون گوهری شاهوار و دری گران بها نزد سالکان الی الله و واصلان به بارگاه قدس اله، می‌درخشد و گوی سبقت را در این میدان نیز از همگنان معاصر و گذشته ربوده است. موضوع اصلی این کتاب تبیین اسرار نماز یا سلوک روحانی و معراج ایمانی عرفانی است. و مؤلف به لحاظ جامعیت در فنون و علوم اسلامی ، سعی نموده است مهم‌ترین رازهای این عروج ایمانی را از مقدمات نماز تا مقارنات و مناسبات آن با انطباق بر اصول و امهات مسائل عرفانی و برهانی و قرآنی بیان کند، و از عهده آن به خوبی برآمده است. در مقدمه کتاب در این زمینه می‌فرماید: «… ارادت خالص کردم که برخی از مقامات روحیه اولیاء عظام را در این سلوک روحانی و معراج ایمانی عرفانی به رشته ی تحریر درآورم.» ابتدا مقامات و مدارج انسان را با توجه به تقسیمات چندگانه ی عالم بیان می‌کند، سپس اسفار چهارگانه سیر و سلوک سالکان الی الله را روشن می‌سازد، پس از آن به موضوع اصلی کتاب می‌پردازد که سر نماز و حضور قلب می‌باشد. پس آنگاه به بیان اسرار مقدمات نماز می‌پردازد، که عبارتند از طهارت ، ستر عورت ، مکان نمازگزار ، اوقات نماز و توجه به کعبه و بعد از آن به تبیین اسرار نماز و مقارنات و مناسبات آن می‌پردازد که عبارتند از اذان و اقامه ، قیام ، نیت ، تکبیرات افتتاحیه و دست بلند کردن، قرائت ، استعاذه ، تفسیر حمد و سوره توحید ، رکوع ، سجود ، تشهد و سلام . تاریخ شروع تالیف بخوبی روشن نیست ولی تاریخ پایان تالیف را مؤلف در آخر کتاب چنین نگاشته است: «تمام شد به ید مؤلف فقیر در ۲۱ شهر ربیع الثانی ۱۳۵۸ ه ق» که مطابق با ۱۹ خرداد ۱۳۱۸ ه ش می‌باشد.

گلستان سعدى، اثر فارسى ابومحمد مصلح بن عبدالله مشهور به سعدى شیرازى و مشرف‌الدین (606 – ۶۹۱ق)، کتابى اخلاقى و اجتماعى و یکى از مهم‌ترین و جذاب‌ترین متون ادب فارسى است که سعدى آن را یک سال پس از بوستان، کتاب نخستینش، در بهار ۶۶۵ق نوشته است. منظور سعدى از تألیف گلستان، دو چیز بود که هر دو را به حد کمال، چندان‌که برتر و بالاتر از آن متصور نیست انجام داد؛ یکى انشاى بلیغ‌ترین و شیرین‌ترین نمونه نظم و نثر فارسى در لباسى که متکلمان را به کار آید و مترسلان را بلاغت بیفزاید و دیگرى بیان مطالب اخلاقى و مسائل اجتماعى؛ به این معنى که در همه ابواب حکمت و فلسفه عملى از تهذیب اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن، آنچه را که براى اصلاح حال مردم و تعلیم و تربیت افراد جامعه، نافع و مفید و متناسب با اوضاع و احوال عصر و زمان خود تشخیص داده است، بیان مى‌کند.

علاقمندان به شرکت در کلاسها (حضوری و مجازی) به شماره ۰۹۹۱۹۲۲۳۵۸۳ در ایتا پیام ارسال نمایند.

ثبت شده در سایت خبرگزاری حکمت طی شماره 8405 توسط avanews و در روز چهارشنبه ۲۰ دی ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۲۷:۴۴
© Copyright 2024 https://news.avayetowheed.ir . All Rights Reserved چاپ این خبر