کد خبر : 8248
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۰ - ۱۸:۱۸

بطلان نظریّۀ حال

بطلان نظریّۀ حال

از نظر حضرت علامه حسن‌زاده چنانچه در این درس متذکر می‌شوند، بطلان این عقیده بالبداهه فهمیده می‌شود. باید توجه داشت امری که خلاف بداهت عقل است را نباید مطرح کرد. این متکلمین توانایی حل شبهۀ علم باری تعالی در ازل را نداشتند و لذا یک مطلب بدیهی به نام «استحالۀ ارتفاع نقیضین» را انکار نمودند.

از نظر حضرت علامه حسن‌زاده چنانچه در این درس متذکر می‌شوند، بطلان این عقیده بالبداهه فهمیده می‌شود. باید توجه داشت امری که خلاف بداهت عقل است را نباید مطرح کرد.

این متکلمین توانایی حل شبهۀ علم باری تعالی در ازل را نداشتند و لذا یک مطلب بدیهی به نام «استحالۀ ارتفاع نقیضین» را انکار نمودند.

پس در این درس با حرف متکلمین اهل تسنّن مواجه هستیم، چنانکه در درس‌های قبلی با سوفسطی‌ها مواجه بودیم که ادعای هر دو را ابطال نمودیم.

از همین ابتدای کتاب معرفت نفس پذیرفتیم که اشیاء در خارج یا موجودند و یا معدوم و واسطه‌ای بین وجود و عدم نداریم؛ زیرا عقل وجود واسطه را نمی‌پذیرد.

دانستیم که عدم، هیچ است و از هیچ، آثاری پیدا نمی‌شود. پس هر اثری که هست از وجود است و چون عدم، هیچ و ناچیز است لذا واقعیت و حقیقت برای چیزی نخواهد بود. خودش چیزی نیست تا این که بخواهد واقعیتِ چیزی قرار بگیرد؛ یعنی یک چیزی از عدم تشکیل بشود. این وجود است که منشأ و مبدأ همۀ آثار است؛ هر کجا اثری دیده می‌شود زیر سر وجود است و تا شیء وجود نداشته باشد منشأ اثر نمی‌شود.

اگر از متکلم پرسیده شود در موطن تحقق و ثبوت یعنی در عالم خارج از نفس  و در جهان هستی که از آن تعبیر به خارج می‌شود، خارج از اعتبار ذهنی که خود ما هم یکی از حقایق خارجی هستیم آیا ممکن است چیزی واسطۀ میان وجود و عدم باشد؟ به عنوان مثال چگونه در رنگ‌ها بین سفیدی و سیاهی یک رنگ خاکستری داریم یا در آب‌ها بین آب گرم و سرد، یک آب ولرم داریم، آیا بین وجود و عدم هم چنین چیزی داریم؟ مثلاً همان طور که رنگ سرخ نه سیاه است و نه سفید، چیزی در خارج باشد که نه وجود باشد و نه عدم. آیا می‌پندارید با جستجو در گوشه و کنار این سرای بزرگ هستی یا بیرون از آن، چیزی پیدا شود که نه وجود باشد و نه عدم؟ بهتر است که این سؤال تجزیه و تحلیل شود تا جواب آن روشن گردد. آن چه که در سرای هستی تحقق دارد، فقط هستی است؛ زیرا که نیستی در خارج، نه بودی دارد و نه نمودی. بود، هستی شیء است و نمود، بیانگر هستیِ شیء. سایۀ شیء، نمودِ آن شیء است. وجود درخت در کنار خیابان در یک روز آفتابی، بودِ درخت است و سایه‌اش را نیز نمود درخت می‌گویند. فردی که مقابل آینه می‌ایستد آن فرد، بودِ خودش است و تصویری که در آینه پدیدار شده، نمودش است که آن فرد را نشان می‌دهد.

آیا در سرای هستی چیزی غیر از هستی وجود دارد که بود و نمود داشته باشد؟ نیستی در خارج، نه بود و حقیقتی دارد و نه نمود و نشانه‌ای. آنچه در بارۀ درخت و سایۀ آن بیان شد درباره نیستی نمی‌توان گفت؛ زیرا سایۀ هر چیزی نشانه و نمود آن چیز است که آن را می‌نمایاند و به دیگران نشان می‌دهد. پس نمود به منزلۀ عکس و سایه است و بود به منزلۀ خودِ شیء است. نیستی نه واقعیت دارد و نه نمود و نشانه‌ای در خارج دارد تا کسی بگوید این نیستی است، بلکه آن چه در خارج طرف اشاره قرار می‌گیرد فقط موجود خواهد بود. هر چیزی که مورد اشاره قرار می‌گیرد، ناچار تحققی دارد. در حقیقت به عدم نمی‌توان اشاره کرد؛ زیرا عدم چیزی نیست که مورد اشاره باشد. لذا در ظرف خارج، صدق آمدن عدم که گفته شود این عدم است، کذب محض است. چیزی در خارج نیست که بتوان گفت این عدم است یا به دیگران نشان داده شود که این عدم است. اگر هم چیزی را نشان بدهی که این عدم است، دروغ است؛ زیرا تا گفته شود این، فهمیده می‌شود که حقیقت و تحققی دارد و لذا هر چه که طرف اشاره قرار گرفت موجود است و نمی‌توان گفت که این چیز نه موجود است و نه معدوم.

وجود و عدم مثل سیاهی و سفیدی نیست که یک واسطه‌ای در کار باشد یا مثل آب گرم و سرد نیست که یک آب ولرم در وسط باشد؛ یکی ارتفاع ضدین[۱] است و دیگری ارتفاع نقیضین و اُولی ممکن است اما دومی محال. از هستی که بگذریم نیستی است و چیزی به نام «نیستی» در خارج نداریم. چیزی نیست تا گفته شود که این نه نیست است و نه هست. مگر عدم را می‌شود مورد اشاره قرار داد که بگوییم نه هست و نه نیست؟ علاوه بر این که به در رفتن از خارج محال است؛ زیرا بیرون از موطن[۲] تحقق و ثبوت، عدم محض است؛ چون خارج شدن از هستی پنداری بیش نیست؛ زیرا جایی نیست که خارج از هستی باشد، بلکه فقط در ذهن می‌توان چنین چیزی را تصور کرد؛ یعنی فقط در وعاء[۳] ذهن، بیرون از هستی اعتبار می‌شود.

قبل از ارائه برهان برای رد ادعای متکلمان اهل تسنّن دوباره متذکر می‌شویم که این مطلب آن چنان بدیهی است که نیاز به دلیل و برهان هم ندارد. بعد از مطالبی که ذکر شد و با اغماض[۴] از نادرستی این مطلب و نیز بیان نادرست بودن این که چیزی خارج از ظرف هستی وجود داشته باشد، درصدد باطل نمودن ادّعای این متکلمین هستیم که قائل به واسطۀ بین وجود و عدم هستند و امری به نام ثابت را قبول دارند. باید توجه داشت با عوض کردن لفظ، مطلب درست نمی‌شود، بلکه ثابت همان وجود است و ایشان فقط با الفاط بازی نموده‌اند.

نادرست بودن این که چیزی در ظرف خارج نه موجود باشد و نه معدوم، نه وجود باشد و نه عدم، از بدیهیات است و هیچ هوشمندی در بداهت بطلان تحقّق واسطه بین وجود و عدم تردید ندارد و چون واسطه نبودن بین وجود و عدم امری بدیهی است و فطرت سلیم بر آن گواه است (چنانچه به کودک هم خوراکی داده شود می‌خندد و یا اگر خوراکی از او گرفته شود گریه می‌کند لذا او هم قبول دارد یا وجود است یا عدم)، اگر از هستی بگذریم نیستی است و آنچه که در ظرف خارج متحقق است، موجود است و غیر موجود در خارج چیزی نیست که بگوییم یک چیزی نه موجود است در خارج و نه معدوم و بلکه ثابت است؛ زیرا ثابت همان موجود است و لذا مدّعای آنان قابل قبول نیست.

بنابر اعتقاد ما ثبوت همان وجود است، اما آن‌ها می‌گویند ثبوت با وجود فرق دارد و ممکن است یک چیزی وجود نداشته باشد ولی ثبوت داشته باشد! لذا دایرۀ ثبوت را وسیع‌تر از وجود گرفته‌اند. در آن طرف هم همین طور؛ ما می‌گوییم بین نفی و عدم فرقی نیست یعنی نفی همان عدم است و معدوم یعنی منفی ولی آن‌ها می‌گویند بین نفی و عدم فرق است؛ زیرا ممکن است یک چیزی معدوم باشد اما منفی نباشد! گفته می‌شود هر چیزی که معدوم است منفی است. لذا آن‌ها می‌گویند دایرۀ نفی وسیع‌تر از عدم است و آن واسطه را حال نامیدند. لفظ (حال) در کتاب‌های کلامی اصطلاح خاص خودش را دارد؛ یعنی واسطه بین وجود و عدم. اگر یک متکلم اهل سنت می‌گوید فلان چیز حال است، باید بدانیم منظورش این است که نه موجود است و نه معدوم، بلکه ثابت است. ایشان با لفظ بازی می‌کنند؛ بدین گونه که می‌گویند: ثابت موجود نیست، معدوم هم نیست، با این که ثبوت مرادف و مساوی وجود است.

به نظر ما ثبوت همان وجود است؛ اینکه می‌گوییم فلان چیز ثابت است یعنی موجود است و منفی به نظر ما همان معدوم است و نفی همان عدم است. در این درس از تعرّض به اقوال آنان و بیان تفصیل آرائشان و ردّ و ایراد دیگران بدیشان خودداری کردیم تا در دروس آینده مطلب روشن گردد.


 [1]. ضدان، یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنایی دو امر وجودی غیر قابل جمع در موضوع واحد و غیر متوقف بر همدیگر در تعقل است.

[۲]. جایگاه.

[۳]. ظرف.

[۴]. چشم پوشی.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 2 در انتظار بررسی : 2 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

دفتر و ساختمان آموزشی : قم،خ ارم ،ک۲۰ روبروی مسجدسلماسی پلاک۱۳ کدپستی: 3715696797