کد خبر : 8188
تاریخ انتشار : یکشنبه ۲۵ مهر ۱۴۰۰ - ۱۷:۵۰

ادراک کلیات

ادراک کلیات
علومی که ادراک می‌کنیم چند گونه است: بعضی کلی است که این ویژگی، تجرّد نفسِ ناطقه را بهتر اثبات می‌کند؛ چون کلی جایگاهش در خارج نیست؛ زیرا هر چه در خارج به عنوان موجود داریم، حتماً جزئی است.

ادراک کلیات

صورت کلیّۀ علمیّه را در کتب فلسفه صورت معقوله، عقلیه و معقول می‌گویند و دارندۀ آن را عاقل، عقل و قوّۀ عاقله می‌نامند. فعل عاقل را هم که ادراک صورت معقوله است تعقّل می‌نامند. پس صورت علمیۀ کلیه به معنای معقول است و عالِم به آن هم به معنای عاقل و عقل است و ادراک آن نیز یعنی تعقّل.

علومی که ادراک می‌کنیم چند گونه است: بعضی کلی است که این ویژگی، تجرّد نفسِ ناطقه را بهتر اثبات می‌کند؛ چون کلی جایگاهش در خارج نیست؛ زیرا هر چه در خارج به عنوان موجود داریم، حتماً جزئی است.[۱]

عبارتی در فلسفه است که می‌گوید: «الشیء ما لم یتشخّص لم یُوجَد»[۲]، از آن طرف هم درست است که بگوییم: «الشیء ما لم یُوجَد لم یَتشخّص». این عبارت مربوط به ظرف خارج است؛ یعنی در خارج هر چه داریم جزئی و متشخّص است و کُلّی وجود خارجی ندارد و جایگاهش در تنها در ذهن است. حضرت علامه حسن‌زاده (حفظه الله تعالی) می‌فرماید: «آنچه کلی است و مورد ادراک ما قرار می‌گیرد به آن معقول می‌گوییم. خود این ادراکِ کلّی را تعقّل می‌گویند. من و شما که تعقّل می‌کنیم را  عاقل می‌گویند»؛ پس ما یک معقول داریم، یک تعقّل که فعل ما است و یک عاقل که خود ما هستیم.


[۱]. جزئی‌ و کلی‌، دو اصطلاح‌ در فلسفه‌ و منطق‌، در حوزه وجودشناسی‌، معرفت‌شناسی‌ و مباحث‌ الفاظ‌ می‌باشد. مفهومی که بتواند بر امور متعددی صدق کند  کلی نامیده می شود. و مفهومی می تواند بر امور مختلف صدق کند » جزئی نامیده می شود.( شرح منظومه، حاج ملاهادی سبزواری، ج۱، ص۱۲۱).

[۲]. مفاد قاعده ( الشی ما لم یجب لم یوجد) این است که هر چیزی که ممکن بالذات است، برای آنکه به وجود آید باید حتما موجود دیگری، وجود را برایش ضروری کند؛ یعنی به آن وجوب دهد. هیچ ممکن بالذاتی تا واجب بالغیر نشود، موجود نمی‌شود.نتیجه طبیعی این قاعده فلسفی در مورد وجود ممکنات آن است که ممکنات برای معدوم بودن نیز باید از سوی شیء مفروض دیگری، عدم برایشان ضروری شود و ممتنع بالغیر شوند ولذا هیچ ممکن بالذاتی تا ممتنع بالغیر نشود، معدوم نمی‌شود .(یا ممتنع بالذات یا ممتنع بالغیر) است.(شیرازی، صدرالدین، اسفار، ج۱، ص۲۲۱) البته روشن است که شیء مفروضی که به ممکن، ضرورت عدم و امتناع می‌دهد، خود امر معدوم و ممتنعی است. این نظریه در فلسفه ، در مقابل نظریه گروهی از متکلمان ارائه شده است که عقیده دارند که برای موجود شدن یک ممکن بالذات ـ که نسبتش با وجود و عدم مساوی است (امکان بالذات) ـ لازم نیست وجود برایش ضروری شود؛ بلکه همین که وجود آن شیء بر عدم آن، رجحان و برتری بیابد (ولو آنکه وجود ضروری نشود و تنها قوت و شدت آن نسبت به عدم بیشتر شود) آن شیء به وجود خواهد آمد. رازی، فخر الدین، الاربعین فی اصول الدین، ج ۱، ص۱۰۵۔  ) اولویت این رجحان و برتری را متکلمان “اولویت” می‌نامند و چون عقیده دارند که این رجحان و برتری وجود، از سوی موجود دیگری صورت می‌گیرد، می‌گویند این اولویت لازم در موجودیت ممکنات، ” اولویت بالغیر ” است(سبزواری، ملاهادی، شرح المنظومه، ج۲، ص۲۷۲).

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 1 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

دفتر و ساختمان آموزشی : قم،خ ارم ،ک۲۰ روبروی مسجدسلماسی پلاک۱۳ کدپستی: 3715696797