کد خبر : 8216
تاریخ انتشار : سه شنبه ۲۷ مهر ۱۴۰۰ - ۱۷:۴۶

نسبی بودن خیر و شرّ

نسبی بودن خیر و شرّ

حضرت علامه حسن­زاده (حفظه الله تعالی) اشاره­ای به بحث خیرات و شرور دارند.  البته بحث را به صورت اجمال بیان می‌کنند؛ زیرا بحث بسیار دامنه­دار و مفصّل است. چنان‌که امروزه در کشورهای غربی، دانشمندانِ لائیک به بحث شرور تمسک کرده­اند و به خداباوران اشکال می‌کنند که اگر بنا بر آنچه شما معتقدید نظام هستی خالق

حضرت علامه حسن­زاده (حفظه الله تعالی) اشاره­ای به بحث خیرات و شرور دارند.  البته بحث را به صورت اجمال بیان می‌کنند؛ زیرا بحث بسیار دامنه­دار و مفصّل است. چنان‌که امروزه در کشورهای غربی، دانشمندانِ لائیک به بحث شرور تمسک کرده­اند و به خداباوران اشکال می‌کنند که اگر بنا بر آنچه شما معتقدید نظام هستی خالق و خدایی دارد که دارای قدرت نامحدود و مطلق است، چرا در عالَم، شرّ وجود دارد؟ به عنوان نمونه چرا سیل و زلزله به وجود می­آید و باعث مرگ هزاران نفر در زمان محدودی می‌شود و چرا خداوند مانع این شرور نمی‌شود؟[۲] چرا این همه انسان ناقص­الخلقه وجود دارد؟ چرا ظلم و بی­عدالتی در جهان وجود دارد؟  اندیشمندان غربی به این قبیل مسائل تمسک نموده و  بر وجود خالق هستی اشکال می­کنند.

اگر بپذیریم شروری در عالَم وجود دارد، از مقایسۀ بین موجودات است؛ یعنی اگر بعضی موجودات نسبت به دیگر موجودات ملاحظه شوند، ناقص­اند و این نقص منشأ شرّ است، لکن همچنان این سؤال باقی است که چرا شرّ در عالَم راه پیدا کرده است؟ اگر هر چیزی نسبت به خودش کامل است، پس در نظام هستی نباید شرّ داشته باشیم؟

اینکه خیر و شرّ چیست در جای مناسب باید بحث و بررسی شود. در این درس فقط این نکته تبیین شده است که اگر شرّی وجود دارد به لحاظ مقایسه و نسبت­سنجی بین موجودات است و به لحاظ اول یعنی لحاظ استقلالی، شرّی وجود ندارد.

هنگام روز، ظلمت شب کنار رفته و فجر طلوع کرده و سپیده­دم پیدا شده است؛ هر چقدر که زمان می­گذرد، خورشید بیشتر به سمت وسط آسمان آمده و نور آن برافروخته­تر و هوا نیزگرم­تر می‌شود. بعد از چند ساعت، خورشید به سمت مغرب حرکت می‌کند و نورش ضعیف می‌شود تا تاریکی شب. حال یکی­یکی این موارد را بررسی می‌کنیم:

این­که ظلمت شب کنار رفته، سپیده­دم پیدا شود و خورشید از افق سر برآورد آیا بد است؟ این­که با آمدن خورشید به وسط  آسمان هوا گرم­تر می‌شود و بعد از ظهر به سمت مغرب برمی­گردد و شب پیدا می‌شود آیا بد است؟ البته به همۀ خواص خورشید آشنایی نداریم ولی به همین مقداری هم که آگاهی داریم، هیچ‌کدام از این‌ها را نمی‌توانیم بگوییم بد است. ولی به عنوان نمونه فرض کنید وقتی خورشید طلوع کند دو برادر هر کدام مبلغ پولی در جیبشان گذاشته­اند و صبح که برای کسب درآمد بیرون می­روند در ابتدای راه، با فردی برخورد می‌نمایند سپس هر یک مشغول کاسبی می‌شوند و برادر اولی با این مقدار پول، درآمد کلانی کسب کرده و سود برده است و برادر دومی هنوز به بازار نرسیده بخشی از پول را گُم کرده و با بخش دیگر هم نه تنها سودی نبرده، بلکه متحمل ضرر شده است. این دو وقتی به خانه برمی­گردند، برادر اوّل می­گوید چه روز خوبی بود و آن آقا که اول صبح با او برخورد کردم خوش­یُمن بوده است، برخلاف برادر دوم که می­گوید عجب روز بد و شومی بود! آن آقا خوش­یمن نبوده است. چرا یکی می­گوید آن آقا خوش­قدم است و دیگری می­گوید نحس بوده؟ آن آقا که یک نفر بود، روز هم که یک روز است و به لحاظ روز بودن هیچ مشکلی ندارد و برای خودش کمال است. پس خیر و شرّی که دو برادر نسبت می‌دهند مربوط به خودشان است؛ زیرا وقتی دو برادر آن شخص را با خودشان قیاس می‌کنند، اُولی چون منفعت برده پس روز خوبی برایش بوده و آن انسان هم خوش­یمن بوده ولی برادر دیگر چون ضرر کرده می­گوید بد است. همین مثال را دربارۀ سایر موجودات می‌توانیم بیاوریم؛ مثلاً باد خوب است یا بد؟ یکی می­گوید خوب است و دیگری می­گوید بد است. اگر چند روز باد نباشد، شهرهای بزرگ مشکل آلودگی هوا پیدا می‌کنند اما برای باغداری که میوه­های او تازه رسیده با مختصر بادی می­ریزند و همین باد برای او خیلی بد است. یا اگر کشاورزی گندم را چیده و خرمن کوبیده است، برای جداسازی دانه از کاه نیاز    به باد دارد تا کاه را جدا سازد و برای او باد بزرگترین نعمت است و یا به عنوان مثال آفتاب برای این کوزه­گری که کوزه را ساخته و گذاشته خشک شود، بهترین نعمت است. اما همین آفتاب ممکن است برای دیگری بدترین چیز باشد. کشاورزی که دانه را کاشته خدا خدا می‌کند که باران ببارد و کوزه­گری که کوزه را گذاشته تا خشک شود، خدا خدا می‌کند که باران نبارد.

در حیوانات نیز چنین شرایطی برقرار است؛ مثلاً مار، عقرب و مگس چه خاصیتی دارد که خدا آن‌ها را آفریده است؟ می‌گویند خدای قادر مطلق شما، این موجودات بی­خاصیت و مُضرّ را چرا آفریده است؟ سؤالی که مطرح می‌شود این است که آیا این اشکالات وارد است؟

حضرت علامه حسن‌زاده (حفظه الله تعالی) در پاسخ چنین افرادی که قضاوت‌های ناروایی دارند و قائل هستند که شرور اموری نسبی­اند و در مقایسه با موجودات یکدیگر پیش می­آید که برخی امور شرّ پنداشته شوند. مار اگر این آب دهان زهرآگین را نداشت نمی‌توانست به حیات خود ادامه دهد؛ این نیش و این آب زهرآگین، وسیلۀ دفاعی او است. جناب شیخ بوعلی سینا در طبیعیات شفا می‌فرماید: «اگر انسان ماری بگیرد و آب دهانش را در دهان آن مار بریزد مخصوصاً اگر آن انسان روزه باشد آن مار می­میرد». خب مگر آب دهان انسان بد است؟ اگر آب دهان نباشد که مشکل پیدا می‌کنیم،آیا در اینجا باید اعتراض کنیم چرا خدا آب دهان را آفرید؟[۳]


[۱]. خیر و شر منشاء پیدایش آن از مبحث ثَنَوّیت که از موضوعات فلسفی ، کلامی به معنای اعتقاد به وجود دو خدا (دو خالق و مُدَبِّر) در عالم می‎باشد، شکل گرفته است. این اعتقاد قبل از ظهور اسلام بوده است و منابع دینی نیز بدان پرداخته‌اند. برای ثنویت اقسامی است که شامل میانه رو و افراطی می‌شود. ثنویت فرقه‌های متعددی از جمله مانویه، دیصانیه و غیره نیز دارد. ابن اَبی العَوجاء، ابوشاکر دیصانی و ابن طالوت از بزرگان ثنویت هستند. در تعریف خیر و شر گفته اند: خیر به چیزی گفته می شود که هماهنگ با وجود ما و مایه پیشرفت تکامل ماست . در مقابل شر چیزی است که ناهماهنگ با وجود ما باشد و مایه عقب ماندگی و انحطاط گردد.ابن سینا در جلد اول الهیات شفاء در خصوص تعریف فلسفی خیر و شر می فرماید: خیر فی الجمله چیزی است که هر شیئی به آن اشتیاق و علاقه دارد؛ و آن وجود یا کمال وجود است… امّا شرّ امر عدمی است، که ذاتی ندارد، بلکه عدم جوهر یا عدم کمالی برای جوهر است.

اقسام خیر و شر

از بهترین پاسخ‌هایی که به مسئله شرّ داده شده، تبیینی فلسفی از شرّ است که برای اولین بار ارسطو آن را ارائه نمود و بسیاری از فلاسفه و متکلّمان بزرگ همچون ملاصدرا و بوعلی سینا برای پاسخ به مسئله شرّ به آن استناد نمودند: موجودات ممکن از لحاظ عقلی به پنج قسم تقسیم می‌شوند: ۱. موجوداتی که خیر محض‌اند و هیچ شریّتی در آن‌ها وجود ندارد؛ ۲. موجوداتی که دارای خیر کثیرند و شرّ آن‌ها کم است؛ ۳. موجوداتی که دارای شرّ کثیرند و خیر آن‌ها کم است؛ ۴. موجوداتی که خیر و شرّ در آن‌ها مساوی است؛ ۵. موجوداتی که شرّ مطلق‌اند و هیچ خیری در آن‌ها نیست.

طبق تقسیم مزبور، می‌توانیم بگوییم: قسم اول، یعنی موجوداتی که خیر محض‌اند، باید بالضروره موجود باشند؛ زیرا خداوند، فاعل خیر محض است و اگر این دسته از موجودات را خلق نکند، در خلقت او نقص ایجاد می‌شود؛ مانند نفوس و عقول تامّه. همچنین ایجاد قسم دوّم، یعنی موجوداتی که دارای خیر کثیر و شرّ قلیل‌اند نیز بر خدا واجب است؛ زیرا ترک ایجاد این قسم خود شرّی کثیر محسوب می‌شود؛ یعنی نمی‌توان به خاطر وجود شرّ قلیل از خیر کثیر صرف نظر کرد. برای مثال، حرارت و آتش، فواید بسیاری برای انسان‌ها دارد و دارای خیر کثیر می‌باشد، اما همین حرکات گاهی اوقات موجب بلا و مصیبت می‌شود. آیا می‌توان گفت به خاطر وجود این مصیبت‌ اندک باید از آن خیر اکثری دست کشید؟ دو قسم مزبور، در قضای الهی داخل هستند،از این پنج قسم، سه قسم آخر، معقول نیست که هستی به خود بگیرند؛ زیرا هست شدن آنها مستلزم ترجیح بلا مرجح و یا ترجیح مرجوح بر راجح است.

شرّ امری عدمی است، یا عدم ذات و یا عدم کمالی از کمالات ذات، به خاطر آنکه اگر شرّ امری وجودی باشد، یا شرّ برای ذات خودش است و یا شرّ برای غیر ذاتش. فرض اول نمی‌تواند صحیح باشد؛ چون وجود شیء نمی‌تواند مقتضی عدم خودش باشد، و نه عدم بعضی از کمالات خودش؛ چون اگر شرّ مقتضی عدم ذات خودش باشد، لازم می‌آید آن شیء، موجود نباشد و اگر مقتضی عدم کمالی از کمالاتش باشد، شرّ همان بخش عدم کمال است نه بخشی که صاحب کمال است؛ پس در نتیجه، شرّ همان امر عدمی محسوب می‌شود. و همچنین چگونه چیزی می‌تواند طالب عدم کمال خودش باشد در حالی که همه اشیا (که از وجود بهره‌مند هستند) طالب کمالات مناسب با خودشان هستند؛ یعنی هر وجودی، کمال خودش را دنبال می‌کند. کدام امر وجودی است که از اتّصاف به کمال خودش راضی نباشد؟ و اگر شرّ وجودی، شرّ برای غیرخودش باشد.

[۲]. شهید مطهری در کتاب عدل الهی می فرمابد: نمی‌توان گفت خداوند می‌توانست عالَم را به گونه‌ای خلق نماید که هیچ شرّی در آن نباشد، بلکه خیر محض باشد؛ زیرا وجود شرّ و بلا  لازمه این عالم مادی است؛ چرا که پستی و بلندی، فقدان و دارایی از لوازم ضروری عالم مادّه است. زمانی می‌توانیم بگوییم که در عالَم، شرّی نباشد که این عالَم را غیر مادّه فرض کنیم. نمی‌توانیم بگوییم که هم عالم مادّه موجود باشد و هم وجود شرور و بلاها را در آن نفی کنیم، همچنان که نمی‌توانیم بپرسیم چرا آتش، غیر سوزنده خلق نشده است. استاد مطهری در این‌باره می‌فرماید: فرمول اصلی جهان آفرینش فرمول تضادّ است و دنیا جز مجموعه‌ای از اضداد نیست. هستی و نیستی، بقا و فنا، سلامتی و بیماری، پیری و جوانی در این جهان توامند. تغییرپذیری ماده جهان و پدید آمدن تکامل، ناشی از تضادّ است. اگر تضادّ نمی‌بود، هرگز تنوع و تکامل رخ نمی‌داد و نقوشی جدید بر صفحه گیتی آشکار نمی‌شد. قابلیت مادّه از برای پذیرش صورت‌های گوناگون و تضادّ صور با یکدیگر، هم عامل تخریب است و هم عامل ساختن، هم انهدام و ویرانی معلول تضادّ است و هم تنوّع و تکامل؛ زیرا اگر چیزی منهدم نمی‌شد، تشکّل تازه اجزا با یکدیگر و ترکیب و تکامل مفهوم نداشت. پس صحیح است که بگوییم: تضادّ منشا خیر و قائمه جهان است و نظام عالَم بر آن استوار است. بنابراین خداوند در خلقت مادّه، حکمت عظیمی را دنبال می‌کند که تحقّق آن در هیچ عالم دیگری ممکن نبود. ترک این چنین خلقتی برابر است با ترک خیر کثیری که خود شرّی عظیم محسوب می‌شود.

[۳]. طبیعیات شفاء، ابن­سینا.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

دفتر و ساختمان آموزشی : قم،خ ارم ،ک۲۰ روبروی مسجدسلماسی پلاک۱۳ کدپستی: 3715696797