“قلمرو دین در عرصه طب” در جلسه گروه علمی فلسفه دین+خلاصه بحث
یکصد و دهمین جلسه گروه علمی فلسفه دین به صورت مجازی با موضوع “قلمرو دین در عرصه طب“ سه شنبه ۹ اردیبهشت ۹۹ ساعت ۱۷ برگزار شد. خلاصه مطالب ارائه شده به شرح زیر است: در سالیان اخیر، یکی از مباحث چالشانگیزی که ذیل بحث قلمرو دین مطرح میشود، بحث دربارۀ داخل بودن علم طب
یکصد و دهمین جلسه گروه علمی فلسفه دین به صورت مجازی با موضوع “قلمرو دین در عرصه طب“ سه شنبه ۹ اردیبهشت ۹۹ ساعت ۱۷ برگزار شد.
خلاصه مطالب ارائه شده به شرح زیر است:
در سالیان اخیر، یکی از مباحث چالشانگیزی که ذیل بحث قلمرو دین مطرح میشود، بحث دربارۀ داخل بودن علم طب در قلمرو دین است. در این عرصه دیدگاههای متنوع و متضادی مطرح شده است که در ذیل بدان اشاره میکنیم.
دیدگاه اول
برخی با استناد به برخی آیات قرآن و هزاران احادیث منقول از پیامبر اکرم و اهل بیت(علیهم السلام) در زمینۀ «اطعمه و اشربه» و برخی توصیهها در زمینۀ درمان بیماریها، بر آن هستند که طب، داخل در قلمرو دین است و بر این اساس، علمای دین باید به این عرصه ورود کنند و مکتب طبی اسلام را ارائه کنند. شیخ عباس تبریزیان از داعیهداران طب اسلامی در این زمینه چنین مینویسد:
اساس طب در دنیا تجربه است و اساس طب اسلامی قرآن و احادیث و تجربه میباشد. علم طب تماما همانند علم فقه است لذا اگر طب را زیر سوال ببریم پس باید فقه را نیز زیر سوال برد؛ همان جواب و دفاعی که از فقه توسط علما مطرح شده عینا ما نیز آن جواب را در دفاع از طب خواهیم داد. البته تکیهگاه طب اسلامی قطع و یقین است و شک و گمان جایگاهی در طب اسلامی ندارد؛ زیرا تفاوت ذاتی بین فقه و طب این است که طب قابل تجربه است و راه برای رسیدن به یقین باز است؛ به این شکل که با استناد به آیات و روایات ابتدا حکم و یا دارویی طبی طبق قواعد متقن فقهی و اصولی استنباط میشود. پس از این مرحله که اطمینان بالا حاصل شد طبق آن دارو و حکم طبی تجویز میشود و در نهایت اگر موثر واقع شد این اطمینان بالا تبدیل به یقین خواهد شد، لذا پشتوانه طب اسلامی یقین است.
گفته میشود نه نظام طبی داریم و نه میشود چنین نظامی را تاسیس نمود، به چنین افراد کم سواد باید گفت طبق حرف شما نظام اقتصاد اسلامی نیز نخواهیم داشت درحالی که شیخ انصاری با صد روایت نظام اقتصادی را در کتاب گرانقدر مکاسب پایهگذاری کرد. لذا نظام طب اسلامی را نیز میتوان با صد روایت و یا آیه پایهگذاری نمود؛ بلکه هزاران روایت طبی از معصومین صادر شده است.[۱]
دیدگاه دوم
گروهی بر آن هستند که بخش زیادی از احادیث طبی از جهت سندی ضعیف هستند و اعتبار ندارند. از این رو، نمیتوان بدانها اتکا کرد. نتیجه چنین دیدگاهی این است که یا دین در عرصه طب دخالت نکرده است یا این که دخالت حداقلی داشته است. در این مجال به دیدگاه دو شخصیت حدیثشناس برجسته در این زمینه اشاره میکنیم.
۲٫۱٫ شیخ صدوق
با دقت در دیدگاه شیخ صدوق دربارۀ احادیث طبی میتوان دیدگاه وی دربارۀ طب اسلامی را فهمید. وی دربارۀ احادیث طبی میگوید:
«عقیده ما در باره اخبار و احادیث طبی آن است که این احادیث، بر چند گونهاند:
برخی از آنها با نظر به آب و هوای مکه و مدینه گفته شدهاند و به کار بستن آنها در دیگر شرایط آب و هوایی، درست نیست؛[۲]
در برخی احادیث، معصوم(ع) بر پایه آنچه از حال و طبع سؤال کننده میدانسته، پاسخ داده و از همان موضع، فراتر نرفته است؛ چه این که امام، بیش از آن شخص به طبع وی آگاهی داشته است؛
برخی احادیث را مخالفان، با هدف زشت نمایاندن چهره مذهب در نگاه مردم در میان احادیث گنجاندهاند؛
در برخی، سهوی از راوی حدیث، سر زده است؛
در برخی از آنها بخشی از حدیث حفظ شده و بخشی دیگر از آن، فراموش شده است؛
امّا آنچه درباره عسل روایت شده که درمان هر دردی است، روایتی است صحیح و معنایش نیز این است که عسل، شفای هر بیماریای است که از بُرودت طبع برخیزد.
آنچه نیز درباره استنجا به آب سرد برای مبتلایان به بواسیر رسیده، در موردی است که بواسیر شخص، از حرارتِ طبع، سرچشمه گرفته باشد.
آنچه هم در مورد بادنجان و درمانگر بودن آن روایت شده، ناظر به هنگام رسیدن خرما و در مورد کسانی است که خرما میخورند، نه ناظر به دیگر اوقات.
در نهایت باید گفت: آنچه در مورد درمانِ درستِ بیماری از امامان(ع) رسیده، مضمون آیات و سورههای قرآن و یا دعاهایی است که به حکمِ سندهای قوی و طُرُق صحیحی که به واسطه آنها به ما رسیدهاند، پذیرفته خواهند شد.»[۳]
۲٫۲٫ سید احمد مددی
ایشان دربارۀ برخی احادیث طبی که مستند اصلی طرفداران طب اسلامی است، چنین میگوید:
بعد از آمدن علوم غربی، یعنی علوم یونانی به دنیای اسلام، دو نوع برخورد ایجاد شد، اوائل دوره ترجمه (حدود سال ۷۰ -۸۰ قمری) علوم یونان توسط خالد بن معاویه بن یزید بن معاویه، یعنی نوه یزید ملعون، ترجمه شد و وارد جهان اسلام شد، زیرا شام نزدیک مسیحیها بود و آنها با کتب یونانی، سریانی و لاتینی آشنا بودند (چون مصادر اولیه به یکی از این سه لغت بود، البته لغت سنسکریت هم بود اما در اختیار هندیها بود و ربطی به اینها نداشت)
به هرحال این جناب خالد، آثار یونانی و لاتینی را به عربی ترجمه کرد که این خود منشأ ورود علوم یونانی به دنیای اسلام شد، اما منشا انتشار اصلی، بعدها بود، چون در این دوره عظمت اسلام، به حسب ظاهر زیاد شده بود و اینها در مقابل اسلام نمیتوانستند ایستادگی کنند. آرام آرام اولین ایستادگیها در مقابل اسلام توسط زنادقه و ملاحده در کوفه شروع شد و از جهت تاریخی حدود سال ۱۲۸ قمری (یعنی زمان امام صادق ع) زنادقه ظهور پیدا کردند و اینها عمدتا عده و عده زیادی نیز داشتند و حتی اینها نشر کفر و الحاد را از مکه شروع میکردند. لذا برنامه اینها این بود که به صورت گروهی به مکه میآمدند و جلوی کعبه سخنان ضد اسلامی میگفتند تا مثلا در ایام حج نشر کفر و الحاد کرده باشند.
از سال ۱۲۸ ق، این حرکت الحادی رسمی شد، لذا اینها به دنبال بهانه هم میگشتند تا حرکت خود را سازماندهی کنند، لذا مقداری از حرفهای یونانیها و بعضا اشراقیهای هندی را در علم نجوم، فلسفه و ریاضی و … را جلوی دین و اسلام قرار دادند.
در مقابل این حرکت یک حرکت دیگری، که به اصطلاح امروزیها اپوزیسیون میگویند، شروع شد، این جریان سخن از این میگفت که اسلام حکومتی با علم مخالف است و الا اسلام واقعی با علوم مختلف مخالف نیست. به همین دلیل اینها آمدند و سعی کردند برای نشر اسلام بخشی از مطالب علمی را به اسم خود ائمه سلام الله علیهم اجمعین نشر دادند.
آن طرف میگفتند: «این علوم ریاضی، نجوم و طب و… کفر هست و ارتداد دارد» و این طرف گفتند: «نه اینها حرف خود اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین هست و اشکالی ندارد». لذا اینگونه روایات زمینه ورودش اینگونه بوده است، لذا ممکن است حتی در کتب مشهور ما هم از این دست موارد باشد. مثلا «الصحیفه الذهبیه یا طب الرضا سلام الله علیه»، که به رساله بختیشوع، که شبیه همین طب الرضا هست نسبت داده شده است. کتاب طب الرضا (سلام الله علیه) از راه غلو بصره به ما رسیده است.
رساله ذهبیه به این صورت بوده است که یک نفری که طبیب بوده و چیزهایی که خیلی زننده نبوده است را در این کتاب جمع کرده. بعد هم همین نویسنده طب الرضا (ع)، یک دورغی را اول آن نوشته است که مثلا این رساله حضرت را، با آب طلا نوشتند و….از سر تا ته مقدمه رساله ذهبیه همه جعلی است. یک نفر با علم طب مقداری آشنا بوده آن را نوشته است. البته الآن به لحاظ علمی میتوانیم با یک نظر از بالا به پایین، دقیقا کتاب طب الرضا (سلام الله علیه) را تحلیل طبی کنیم، چون مصطلحات نجومی و طبی و …کاملا واضح است که از چه زمانی آمده است و افراد بعضا با معلومات طبی خود، کتاب طبی را نسبت به معصوم میدادند تا طب را ترویج کنند، چون این افراد شخصیت سرشناسی نبودند این کار را انجام میدادند تا بگویند علم با دین منافات ندارد و….مثلا همین طب الرضا (سلام الله علیه) کاملا از معلوماتش قابل تفکیک است، چون کتب طبی که تا آن زمان نوشته شده است واضح و مبرهن وجود دارد، لذا این طب الرضا هم واضح است که از کجا آمده. این مسئله برای ما ابهامی ندارد.
این گونه افرادی میآمدند و کلی از این کتاب مجعول تعریف میکردند و میگفتند که آن را امام رضا (ع) نوشته است، بعد آن آقای واسطۀ نقل هم – که عمدتا این افراد مبنایشان در تحمل حدیث این بوده است که اگر کتابی به نحو وجاده هم رسید اشکالی در اخذ آن نیست و نیازی ندارد که سماع و قرائت شود – کتاب را اخذ میکرده، این فرد واسطه نقل با ساده لوحی و بدون شرایط تحمل حدیث به آن شخص اول اعتماد میکند و آن را نقل در اسانید حدیثی میکند. سرّ ورود برخی اسانید نامعتبر در منابع حدیثی این بوده است.[۴]
دیدگاه سوم
گروهی از متفکران شیعه معتقد هستند که چون انسان به تنهایی نمیتواند به فواید برخی گیاهان و مضرات سموم و برخی گیاهان آگاهی یابد؛ بنابراین، یکی از وجوه حسن نبوت معرفی فواید و مضرات این امور به بشر است. بر این اساس، این گروه، علم طب را داخل در قلمرو دین تلقی میکنند.
به عنوان نمونه، علامه حلی یکی از فواید نبوت را معرفی اشیای سودمند برای انسان مانند بسیاری از غذاها و داروها و معرفی اشیای مضر مانند بسیاری از سموم و گیاهان دانسته است که عقل نمیتواند همگی آنها را درک کند و پیامبران آنها را به بشر معرفی میکنند.
البعثه حسنه لاشتمالها على فوائد … و (منها) أن بعض الأشیاء نافعه لنا مثل کثیر من الأغذیه و الأدویه و بعضها ضار لنا مثل کثیر من السموم و الحشائش و العقل لا یدرک ذلک کله و فی البعثه تحصل هذه الفائده العظیمه.[۵]
دیدگاه چهارم
برخی از اندیشمندان شیعه معتقد هستند که از یک سو، وجه ضرورت دین و علت بعثت پیامبران، ارائه راه سعادت روحانی و اخروی است. از سوی دیگر، طب علمی دنیوی و مادی است که انسانها با تجربیات بشری میتوانند مسائل آن را حل کنند. از این رو، وظیفه دین و پیشوایان دین بیان مسائل طبی نیست. در ذیل، به دیدگاه دو شخصیت برجسته در این زمینه اشاره میکنیم.
۴٫۱٫ امام خمینی
امام خمینی طب را داخل در قلمرو دین نمیداند و در این زمینه چنین میگوید:
اگر گاهی انبیا و مرسلین آثار و خواص مطعومات را بیان فرمودهاند، نظرشان نظر طبی نبوده است، چنانکه اطبا نظر به آثار و خواص اغذیه میکنند و آثار آنها را بیان مینمایند و مرادشان بیان تأثیر و خاصیت آنها در فربهی بدن و یا تقویت کبد و یا زیادی خون است؛ بلکه این گونه آثار از نظر انبیا کنار بوده است، و نظر ایشان به همان جهت مواد اغذیه است که موجب صفای روحی و توجه به کمال و قبول فیض و کمالات میباشد.
اگر پیامبری در مورد آثار و خواص خربزه ـ مثلاً ـ سخنی فرموده و به آن ترغیب و تحریص نموده است، همان جنبه و خاصیتش را که موجب لطافت روح و صفای ذات و لطافت وجود است در نظر دارد.
و اگر طبیب خاصیت آن را بیان کرده و به آن ترغیب نماید، نظر به چاق نمودن جسم و کلفت نمودن گردن انسان دارد و هرگز اطبا و حکمای طبیعی با عقولشان نمیتوانند بیشتر از این آثار را بفهمند؛ آثار و خواص اشیاء را از آن حیث که دخالت در سعادت ذاتیه و صفای وجود و ضیاء ذوات دارند، فقط سلسلۀ انبیا و مرسلین به تعلیم الهی و غیبی میدانند.
ممکن است غذایی در مذاق و ذائقۀ نوع مردم، طعم و حظّ و لذت قابل اهمیت نداشته باشد، بلکه خوش نیاید، اما خاصیت لطافت وجودی و قبول فیض و کمالات را بیشتر داشته باشد، و ای بسا اغذیهای که در ذائقۀ مردم، خوش طعم و گوارا باشد ولی مادهاش صلب و غیر قابل برای کمالات و فیوضات باشد و کدورت و ظلمت وجودی و صلابت داشته باشد.
اگر در ابواب اطعمه و اشربۀ کتب فقهیه در لسان انبیا و ائمۀ هدی از برخی مواد غذایی انتقاد شده و طباع را از آنها تنفّر دادهاند و یا به بعضی تحریص و ترغیب نمودهاند و بعضی از مواد را تحریم فرمودهاند و بعضی را مستحب و مباح اعلام نمودهاند، نظرشان به تحریص بر خوردن و خدمت به بطن نیست؛ زیرا این کار، شأن انبیا نمیباشد بلکه شأن طبّاخین است؛ زیرا آنها که به نام خدمت به بشریت بشر و روحانیت انسان و صفای ذوات و روحیات و تنویر قلوب و افکار خود را معرفی نمودهاند، مرام و منظور خود را تعقیب مینمایند نه دعوت به دنیا و خوردن و نوشیدن، و در هر حکمی اصل منظور خود را در نظر دارند که تودۀ بشر را به عالم نور گسیل دهند و قلوب را به مبدأ عالم جلب نمایند و صفحۀ الهی وجود انسانی را صیقل و صاف و زلال نمایند، و در همان تحریص و ترغیب به اغذیه، استکمال وجود بشر و صفای ذات افراد انسان را در نظر دارند.[۶]
۴٫۲٫ آیت الله مصباح یزدی
ایشان در زمینه طب اسلامی چنین میگوید:
آیا پیغمبر اکرم و ائمه اطهار(ع) در زمینه «طب»؛ مطلب جدیدی آوردهاند یا آنچه نقل شده[مثلاً در کتابهای طب النبی و طب الرضا]، کم و بیش در کتابهای پیشینیان و هم دورههای آنان هست؟ آیا آنان همان دستوراتی است که در طبهای قدیم باستانی نظیر طب یونانی، طب ایرانی، هندی و چینی مطرح بوده است، چرا که حتی در بعضی از کشورهای متمدن، که تمدنهای آنها منقرض شده، کم و بیش آثاری از این علوم یافته میشود. به هر حال نخستین پرسش در این باب این است که بین آنچه در روایات اهل بیت(ع) راجع به مسایل طبی آمده، با آنچه در کتب یونانی یا کتب ایرانی یا سایر تمدنهای کهن وجود داشته، چه تفاوتی است؟
اگر قرار است به مسأله طب اسلامی بها دهیم، و آن را بکاویم و بررسی کنیم که در این میراث دینی، چه چیزهایی وجود دارد که میتوان از آن استفاده کرد، باید طرح تحقیقی عالمانهای برای این کار طراحی کنیم. صرف قرائت چند آیه و روایت و نقل یک داستان، مشکل ما را در تحقیق طب اسلامی یا طب نبوی حل نمیکند. روایات در دسترس است، کتابهایی هم نوشته شده و شرحهایی نیز برای آن، نگاشتهاند، اینها اگر کارآیی داشت، تا به حال از آن استفاده میکردند. آیا تعریف از طب بوعلی و محمدبن زکریا رازی، مفهوم طب النبی را شرح میکند؟ آیا طب النبی همان است که آنها گفتهاند؟! درحالی که بیشتر مطالب آنان از یونانیان گرفته شده و براساس نظر و روش آنها پیش رفته و تحقیق شده است. مبانی طب بوعلی همان اصول موضوع یونانیان است. مطالبی از قبیل: عناصر اربعه و اخلاط اربعه که در بدن موجود است مثل: خون، صفرا، بلغم و سودا در طب یونانی و طب باستانی وجود دارد. پس نمیتوان مطالب ذکر شده را طب اسلامی نامید چرا که در آنها نه از اسلام اثری پیداست، نه وحی در آن مطالب نازل شده و نه بر تحقیقاتی که دیگران کردهاند مطلب خاصی اضافه شده است. گاهی مفاهیم برای ما خلط میشود.
اگر گفتیم طب اسلامی همان طب یونانی است ــ یا چیزی شبیه آن یا با یکی از طبهای باستانی شباهت دارد ـ تحقیق درباره طب اسلامی (به عنوان اسلامی) دیگر جایگاهی نخواهد داشت، و اگر بخواهیم تحقیق کنیم باید در همان طب سنتی تحقیق کنیم. وقتی میتوانیم طب اسلامی را به عنوان یک موضوع ویژه تحقیق کنیم که، بر این باور باشیم اسلام موارد خاصی را در این زمینه آورده است و این میتواند پیشفرض تحقیق باشد، یعنی بدانیم که اسلام مطلب جدیدی را در این زمینه آورده که باید آن را کشف کرد. برای مثال صرف این که روایتی را پیدا کنیم که مسألهای را مورد تأکید قرار داده که هم در قانون بوعلی، هم در کتاب جالینوس، هم در کتاب بقراط و… نشانهای از اشاره به آن مسأله دیده میشود نمیتوان اظهار داشت که آن را اسلام آورده است.مرتبه و شأن پیغمبر(ص) هیچ وقت بیان مطالب طبی یا مطالب فیزیکی نبوده، بلکه شأن او هدایت است. دلیلی که ما برای نبوت اقامه میکنیم این نیست که نیازهای مادی بشر را رفع کند. بشر با تحقیقات علمی خود و به همراه انگیزههایی که در نهان دارد، میتواند راه زندگی دنیایی و راه تأمین سلامتی خود را کسب کند. اگر پیغمبر اکرم و ائمه اطهار مطالبی را در این زمینهها فرمودهاند، برای این نبوده که وظیفه نبوت و رسالت آنان اقتضاء میکرده است؛ بلکه آن مسایل مصالحی بوده از روی تفضل و کمک به مردم، عنایت میفرمودند، بیان و راهنمایی میکردند. وظیفهی اسلام این نیست که مطالب طبی بیان کند، هواپیماسازی را به ما یاد دهد، انرژی اتمی را به ما معرفی کند و راه غنی کردن اورانیوم را به ما نشان دهد. در حقیقت، ما اگر طبی به عنوان طب اسلامی نداشته باشیم، هیچ نقصی در دین اسلام یا در انجام وظیفه پیغمبری نیست. اگر در این زمینه میخواهیم تحقیقی کنیم، برای دانستن این مهم است که بدانیم پیامبر و امامان علاوه بر وظیفه نبوت و رسالت چه کمکهایی به انسانیت کردند و چه مواریث علمی و گرانبهایی برای ما جهت بهرهگیری برجا گذاشتند. پس اولین اصلی که ما باید به عنوان یک اصل و پیشفرض تحقیق درباره طب اسلامی یا طب النبی بپذیریم این است که پیغمبر مطالب جدیدی آورده باشد.[۷]
دیدگاه پنجم
دیدگاه دیگر این است که اگر چه ممکن است پیشوایان دین مبنا و اصول اولیه طب را بیان کرده باشند، اما بسط و گسترش علم طب دستاورد تجربیات و آزمایشات بشر در طول هزاران سال بوده است. طبق این دیدگاه، ورود دین به عرصه طب، حداقلی است. علامه طباطبایی چنین دیدگاهی دارد. توضیح این که، در حدیث اهلیلجه، علم طب مستند به وحی شده است و برای اثبات این مدعا استدلال شده که چون انسان به تنهایی قادر نبوده به تتبع و تجارب گستردهای بپردازد که برای شکلگیری علم طب نیاز بوده است؛ از این رو، علم طب از راه وحی نازل شده است. علامه طباطبایی این دیدگاه را نادرست میداند، اگر چه استناد اصل علم طب به وحی و بیانات پیامبر را ممکن میداند. وی در این زمینه میگوید:
أما خبر الاهلیلجه … غیر أنه مشتمل على تفاصیل لا شاهد علیها من النقل و العقل بل الامر بالعکس، کاشتماله على کون علوم الهیئه و أحکام النجوم مستندا إلى الوحى، و کذا کون علم الطب و القرابادین مستندین إلى الوحى مستدلا بأن إنسانا واحدا لا یقدر على هذا التتبع العظیم و التجارب الوسیع. مع أن ذلک مستند إلى أرصاد کثیره و محاسبات علمیه و تجاربات ممتده من امم مختلفه فی أعصار و قرون طویله تراکمت حتى تکوّنت فی صوره فن أنتجه مجموع تلک المجاهدات العظیمه، و الدلیل علیه أن النهضه الاخیره سبکت على الهیئه و الطب فی قالب جدید أوسع من قالبهما القدیم بما لا یقدّر من الوسعه، و لا مستند له الا الارصاد و التجارب و المحاسبات العلیمه، و کذا ما هو مثلهما فی الوسعه کالکیمیا و الطبیعیات و علم النبات و الحیوان و غیر ذلک، نعم من الممکن استناد أصلهما إلى الوحى و بیان النبى.[۸]
جمعبندی و بیان دیدگاه مختار دربارۀ قلمرو دین در زمینۀ طب
اولاً با توجه به دیدگاه محدثان برجسته شیعه مانند شیخ صدوق، بسیاری از احادیث طبی از جهت سندی و دلالی و محتوایی مخدوش است یا قابلیت تعمیم برای همۀ زمانها و مکانها و طبعها و مزاجهای مختلف را ندارد؛
ثانیاً آیات قرآن و احادیث پیامبر اکرم و امامان معصوم(با قطع نظر از اشکالات بالا) در این باب، بیشتر جنبه پیشگیری دارد تا درمان مانند توصیههایی که دربارۀ مسواک زدن و خلال کردن دندانها یا شستن دستها قبل و بعد از غذا و … در احادیث وجود دارد.
ثالثاً بیشتر مطالب متون دینی در این باب، مربوط به مباحث «اطعمه و اشربه» است و با مباحث علوم تغذیه مرتبط است تا علم طب؛ زیرا محتوای عمده علم طب دربارۀ شناخت بیماریهای اعضاء و اندامهای بدن و روشهای پیشگیری و درمان هزاران بیماری است مانند شناخت و درمان بیماریهای قلب، مغز، معده، روده و … که در متون دینی به بسیاری از این امور اشاره نشده است.
رابعاً اگر چه میتوان پیدایش علم طب در تاریخ بشر را در نتیجه بیانات پیامبران الهی دانست؛ اما باید توجه داشت که وظیفۀ آنها بیان مطالب طبی نبوده است؛ بلکه آنان به جهت عنایت و لطفی که به بشر داشتهاند آموزههایی را در این زمینه بیان کردهاند. همان گونه که امام علی(علیهالسلام) کلیات علم نحو را به ابوالاسود دوئلی آموخت سپس وی به دستور امام با تلاش خویش این علم را کامل کرد و علمای پس از وی نیز در تفصیل و بسط این علم سهیم شدند. در مورد علم طب نیز پیامبران و امامان کلیاتی را در مورد علم طب بیان کردهاند ولی دانشمندان و طبیبان آنها را تفصیل و بسط دادهاند و در پرتو تجارب و آزمایشهای بسیاری، علم طب را گسترش دادهاند.
خامساً با توجه به این که بیانات پیامبران وامامان معصوم از علم بیکران و خطاناپذیر الهی سرچشمه میگیرد، باید آیات قرآن و احادیث معتبر دربارۀ طب مورد توجه قرار گیرد و به عنوان یکی از منابع طب در کنار تجارب بشری مورد بهرهبرداری واقع شود و به عنوان یکی از معیارها برای سنجش نظریات خطاپذیر دانشمندان علم طب باشد.
[۱] . https://www.darooeslami.com/%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%DB%8C%D9%87-%D9%85%D9%87%D9%85-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%
[۲] . آقای آل اسحاق از علمای حوزه علمیه قم و از اساتید طب سنتی در این زمینه چنین میگوید: « سرکه نخورید. بعضی طلّاب پیش من می آیند و اعتراض می کنند که ما در روایات داریم که در هر خانه ای سرکه باشد، مرض به آنجا نمیآید. این طلبهها از این مطلب غافلند که این روایات برای نژاد عرب خطّ استوایی است که مزاجشان صفراوی است و سرکه برای آنها نعمت و برکت است. امّا ما در منطقه معتدل شمالی هستیم و اگر سرکه بخوریم، ضررش را می بینیم. تجربه بهترین علم است.(
[۳] . شیخ صدوق، الاعتقادات، ص ۱۱۵؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج ۶۲، ص ۷۴؛ محمدی ریشهری، دانشنامه احادیث پزشکی، ج ۱، ص ۱۷.
[۴] . سید احمد مددی، بیانات آیت الله سیداحمد مددی(دام عزه) پیرامون رساله ذهبیه در درس خارج فقه مکاسب، سال ۱۳۹۰٫(نقل از کانال ایتای الفقه و الاصول)
[۵] . علامه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ج۱، ص۳۴۶-۳۴۷٫
[۶] . امام خمینی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳، ص۳۳۵-۳۳۶٫
[۷] . استاد محمد تقی مصباح یزدی، پیشفرضهای طب اسلامی: پرسشهایی برای پژوهش، همایش طبالنبی(ص) _ سالن همایشهای رازی دانشگاه علوم پزشکی تهران _۸۵/۱۲/۱۰
[۸] . علامه طباطبایی، حاشیههای علامه طباطبایی بر بحارالانوار، جمعآوری رضوی، ص۲۴۰٫
برچسب ها :حکمت ، طب ، فلسفه ، مجمع عالی حکمت ، موسسه آوای توحید
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰