مولوی
جلالالدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی (۶ ربیعالاول ۶۰۴، بلخ[۴] یا وخش[۵] – ۵ جمادیالثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ – ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی[۶][۷][۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴][۱۵] پارسیگوی است.[۷][۱۶][۱۷][۱۸][۱۹][۲۰] نام کامل وی «محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشدهاست. در قرنهای بعد (ظاهراً از قرن ۹)
جلالالدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی (۶ ربیعالاول ۶۰۴، بلخ[۴] یا وخش[۵] – ۵ جمادیالثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶ – ۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی[۶][۷][۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴][۱۵] پارسیگوی است.[۷][۱۶][۱۷][۱۸][۱۹][۲۰] نام کامل وی «محمد بن محمد بن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشدهاست. در قرنهای بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفتهاست و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانستهاند. زبان مادری وی پارسی بودهاست.[۲۱]
نفوذ مولوی فراتر از مرزهای ملی و تقسیمات قومی است.[۲۲] ایرانیان، تاجیکها، ترکها، یونانیان، پشتونها، دیگر مسلمانان آسیای مرکزی و مسلمانان آسیای جنوب شرقی در طی هفت قرن گذشته به شدت از میراث معنوی رومی تأثیر گرفتهاند.[۲۲] اشعار او بهطور گستردهای به بسیاری از زبانهای جهان ترجمه شدهاست. ترجمه سرودههای مولوی که با نام رومی در غرب شناسایی شده به عنوان «محبوبترین» و «پرفروشترین» شاعر در ایالات متحده آمریکا شناخته میشود.[۲۳]
بیشتر آثار مولوی به زبان فارسی سروده شدهاست، اما در اشعارش بندرت از ترکی، عربی و کاپادوسیهای یونانی نیز استفاده کردهاست.[۲۴][۲۵][۲۶] مثنوی معنوی او که در قونیه تصنیف شدهاست یکی از عالیترین اشعار زبان فارسی بهشمار میرود.[۲۷][۲۸] آثار او بهطور گسترده در سراسر ایرانِ بزرگ خوانده میشود[۲۹][۳۰] و ترجمه آثار او در ترکیه، آذربایجان، ایالات متحده، و جنوب آسیا بسیار پرطرفدار و محبوب هستند.[۳۱]
محتویات
- ۱مولوی، پیوند دهندهٔ ملتها
- ۲زندگینامه
- ۳آثار
- ۴مولوی و عارفان پیشین
- ۵نظریات معرفت شناختی مولوی
- ۶مولویه
- ۷سال جهانی مولانا
- ۸مولانا و جهان غرب
- ۹ساخت فیلم
- ۱۰پانویس
- ۱۱جستارهای وابسته
- ۱۲منابع
- ۱۳پیوند به بیرون
مولوی، پیوند دهندهٔ ملتها
مولوی زادهٔ بلخ خوارزمشاهیان (خراسان در ایران بزرگ،[۱] افغانستان کنونی)[۳۲][۳۳] یا وخش (شهر)[۵] بود و در زمان تصنیف آثارش (همچون مثنوی) در قونیه در دیار روم میزیست. با آنکه آثار مولوی برای عموم جهانیان است ولی پارسیزبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر میدانند، چرا که حدود شصت تا هفتاد هزار بیت او فارسی است و خطبهها و نامهها و تقریرات (تعالیم او به شاگردانش که آن را ثبت کردند و به فارسی غیرادبی و روزانه است)[۳۴] او نیز به فارسی میباشد؛ و تنها حدود هزار بیت عربی[۳۵] و کمتر از پنجاه بیت به زبانهای یونانی/ترکی (اغلب بهطور ملمع در شعر فارسی)[۳۶][۳۷] شعر دارد.
پارسی گو گرچه تازی خوشتر است | عشق را خود صد زبان دیگر است |
و پسر مولانا نیز چندان بنا به اعتراف خودش در زبانهای ترکی/یونانی خوب روان نبودهاست:[۳۸][۳۹]:
بگذر از گفت ترکی و رومی | که از این اصطلاح محرومی | |
گوی از پارسی و از تازی | که در این هردو خوش همیتازی |
آثار مولانا به علاوه مناطق فارسیزبان، تأثیر فراوانی در هند و پاکستان و ترکیه و آسیای میانه گذاشتهاست.[۴۰] آثار مولانا تأثیر فراوانی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشتهاست. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقهٔ تصوف مربوط به او از ناحیهٔ قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در قونیه است.[۴۱]
ای بسا هندو و ترک همزبان | ای بسا دو ترک چون بیگانگان |
برخی مولویشناسان (ازجمله عبدالحسین زرینکوب) برآناند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بودهاست.[۴۲] جلال الدین همایی در این رابطه به این بیت پسر مولانا (که پس از چند بیت عربی آن را سرود) اشاره میکند[۴۳].
فارسی گو که جمله دریابند | گرچه زین غافلاند و در خوابند |
زندگینامه
آغاز زندگی
موزهٔ مولانا در قونیه
جلالالدین محمد بلخی در ۶ ربیعالاول (برابر با ۱۵ مهرماه) سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد.[۴] پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطانالعلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی میپیوست. وی در عرفان و سلوک سابقهای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی میدانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی؛ پرچمداران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را علیه او برانگیخت. سلطانالعلما احتمالاً در سال ۶۱۰ قمری، همزمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچ کرد و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شدهاست که در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه خود را به او هدیه داد. فرانکلین لوئیس این حکایت را رد میکند و غیرواقعی میداند.[۴۴] وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت. سپس با دعوت علاءالدین کیقباد سلجوقی به قونیه رهسپار شد و تا اواخر عمر همانجا ماندگار شد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطانالعلما در حدود سال ۶۲۸ قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلالالدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.[۴۵]
همه کردند رو به فرزندش | که تویی در جمال مانندش | |
شاه ما زین سپس تو خواهی بود | از تو خواهیم جمله مایه و سود |
سید برهانالدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطانالعلما در قونیه دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باختهاست. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شوی. مولانا نیز به دستور او به ریاضت پرداخت و نه سال با او همنشین بود تا اینکه برهانالدین رخت بربست.
بود در خدمتش به هم نه سال | تا که شد مثل او به قال و به حال |
مؤمنه خاتون
مؤمنه خاتون همسر بهاءالدین ولد و مادر جلالالدین محمد مولاناست. گور او در قرامان / لارنده کشف شده، بنابراین باید بین سالهای ۶۲۶–۶۱۹/۱۲۲۹–۱۲۲۲ از دنیا رفته باشد.[۴۶]
در سالهای بعد از ۶۱۷ قمری یعنی اواسط دهه ۱۲۲۰ میلادی بهاءالدین ولد و خانوادهاش که جلالالدین محمد بلخی (مولوی) نیز در آن بود به آناتولی مرکزی، روم رسیدند. لقب رومی جلالالدین از اینجاست. آنان مدتی در لارنده / کرمن کنونی توقف کردند. مردم آن سامان هنوز هم به دیدن مسجد کوچکی که به افتخار او – مؤمنه خاتون – ساخته شده میروند.[۴۷]
کرمن، پایتخت سلجوقیان روم، در حدود یکصد کیلومتری جنوب خاوری قونیه واقع است، علاءالدین کیقباد که عالمان و عارفان سراسر دنیا را گرد خود جمع کرده بود، بهاءالدین ولد پدر مولوی را به این شهر فراخواند.[۴۸] قونیه شهری بود که بهاءالدین ولد و خانواده اش پس از چهار سال اقامت در لارنده در سال ۶۲۶ یا ۶۲۷ قمری = ۱۲۲۸ میلادی در آنجا سکنی گزیدند.[۴۹]
ظاهراً مولانا و برادرش علاءالدین – که بعدها مولوی یکی از پسرانش را به نام او نامگذاری کرد – از دختر قاضی مشرف بودهاند و بهاءولد زن یا زنان دیگری داشته و احتمالاً از آنها نیز صاحب فرزندانی بودهاست. بهاءولد در معارف خود از دو زن یاد کردهاست.[۵۰]
بعضی مدعی شدهاند که خانواده پدری بهاءالدین از احفاد ابوبکر، خلیفه اول اسلام هستند، این ادعا چه حقیقت داشته باشد و چه نداشته باشد، دربارهٔ پیشینه قومی این خانواده هیچ اطلاع مسلمی در دست نیست. نیز گفته شده که همسر بهاءالدین از خاندان خوارزمشاهیان بودهاست که در ولایات خاوری حدود سال ۳–۴۷۲ قمری حکومت خود را پایهگذاری کردند، ولی این داستان را هم میتوان جعلی دانست و رد کرد. خوارزمشاه در سال ۳–۶۰۲ قمری بلخ موطن جلالالدین را که در تصرف غوریان بود تسخیر کرد.[۵۱]
اسلاف مولانا – چنانکه فرزند او سلطان ولد نیز بدین معنا اشارت دارد از تباری عظیم و بزرگ بودند. البته شاید روایتی که در انتساب سلطان العلما به خلیفه اول یعنی ابوبکر بن ابی قحافه به افواه افتاده و رواج یافته، از آن باشد که نام جد مادری وی «ابوبکر» بودهاست، و بعدها نام شمسالائمه ابوبکر محمد، با نام ابوبکر – نخستین خلیفه راشدین درآمیخته باشد.[۵۲] خاندان بهاءولد هم نسبت صدیقی و ابوبکری داشت و هم نسبت علوی ادعا میکرد.[۵۳]
شمس تبریزی
آرامگاه شمس تبریزی در خوی، ایران
شاعر پارسیگوی مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهرهمند بودند تا اینکه شمسالدین محمد بن ملک داد تبریزی روز سهشنبه ۲۶ جمادیالثانی ۶۴۲ قمری نزد مولانا رفت و مولانا شیفتهٔ او شد. در این ملاقات کوتاه وی دورهٔ پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال، مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالیترین نتایج اندیشهٔ بشری است. مولانا حال خود را چنین وصف میکند:
زاهد بودم ترانهگویم کردی | سر حلقهٔ بزم و بادهجویم کردی | |
سجادهنشینِ با وقاری بودم | بازیچهٔ کودکانِ کویم کردی |
دیدار شمس تبریزی و مولانا
روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمیگشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد (ص) سر حلقهٔ انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟» مولانا فرو ماند و گفت: درویش، تو خود بگوی. گفت: اختلاف در ظرفیت است که محمد را گنجایش بیکران بود، هر چه از شراب معرفت در جام او میریختند همچنان خمار بود و جامی دیگر طلب میکرد. اما بایزید به جامی مست شد و نعره برآورد: شگفتا که مرا چه مقام و منزلتی است! سبحانی ما اعظم شانی! پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس تبریزی به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمدهام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله میتوانی رسید؟
و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و اینبار مزاحم را از شانههایم بردار.»
شمس تبریزی در حدود سال ۶۴۲ قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پرشور عرفانی پرداخت. کسی نمیداند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و چه آموخت که اینگونه دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کردهاند که او از حیث دانش و فن بیبهره بودهاست که نوشتههای او بهترین گواه بر دانش گستردهاش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.
غیبت موقت شمس تبریزی
مریدان میدیدند که مولانا مرید ژندهپوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمیکند، به فتنهجویی روی آوردند و به شمس تبریزی ناسزا میگفتند و تحقیرش میکردند. شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳ قمری، هنگامیکه مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق کوچ کرد. مولانا از غایب بودن شمس تبریزی ناآرام شد. مریدان که دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزشها خواستند.
پیش شیخ آمدند لابهکنان | که ببخشا مکن دگر هجران | |
توبهٔ ما بکن ز لطف قبول | گرچه کردیم جرمها ز فضول |
مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس تبریزی را به قونیه بازگردانند. شمس تبریزی بازگشت و سلطان ولد به شکرانهٔ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس تبریزی راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد.[نیازمند منبع]
غیبت دائم شمس تبریزی
پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس تبریزی را از سر گرفتند. شمس تبریزی از کردارهایشان رنجید تاجایی که به سلطان ولد شکایت کرد:
خواهم این بار آنچنان رفتن | که نداند کسی کجایم من | |
همه گردند در طلب عاجز | ندهد کس نشان ز من هرگز | |
چون بمانم دراز، گویند این | که ورا دشمنی بکشت یقین |
شمس تبریزی سرانجام بیخبر از قونیه رفت و ناپدید شد. تاریخ سفر او و چگونگی آن به درستی دانسته نیست.
شیدایی مولانا
مولانا در دوری شمس تبریزی ناآرام شد و روز و شب به سماع پرداخت و حال آشفتهاش در شهر بر سر زبانها افتاد.
روز و شب در سماع رقصان شد | بر زمین همچو چرخ گردان شد |
مولانا به شام و دمشق رفت اما شمس را نیافت و به قونیه بازگشت. او هر چند شمس تبریزی را نیافت؛ ولی حقیقت شمس تبریزی را در خود یافت و دریافت آنچه که او در پی آنست در خودش حاضر و متحقق است. مولانا به قونیه بازگشت و رقص و سماع را از سر گرفت و جوان و خاص و عام مانند ذرهای در آفتاب پر انوار او میگشتند و چرخ میزدند. مولانا سماع را وسیلهای برای تمرین رهایی و گریز میدید. چیزی که به روح کمک میکرد تا در رهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده میدارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید. چندین سال گذشت و باز حال و هوای شمس تبریزی در سرش افتاد و به دمشق رفت؛ اما باز هم شمس تبریزی را نیافت و به قونیه بازگشت.
مولانا رومی و صلاحالدین زرکوب
مولانا همچون عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نمیگردد و حق در همهٔ مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهانتاب از کدامین کرانه سر برون میآورد و از وجود چه کسی نمایان میشود.
روزی مولانا از کنار زرکوبان میگذشت. از آواز ضرب او به چرخ درآمد و شیخ صلاحالدین زرکوب به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا در سماع بود. بدین ترتیب مولانا شیفته صلاحالدین شد و شیخ صلاحالدین زرکوب جای خالی شمس تبریزی را تا حدودی پر کرد. صلاحالدین مردی عامی و درس نخوانده از مردم قونیه بود و پیشهٔ زرکوبی داشت. مولانا زرکوب را جانشین خود کرد و حتی سلطان ولد با همه دانشش از او اطاعت میکرد. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدرش بود ولی مقام خود را بهویژه در علوم و معارف برتر از زرکوب میدانست؛ اما سرانجام دریافت که دانش و معارف ظاهری چارهساز مشکلات روحی و معنوی نیست. او با این باور مرید زرکوب شد. صلاحالدین زرکوب نیز همانند شمس مورد حسادت مریدان بود اما به هر حال مولانا تا ۱۰ سال با او انس داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و جان سپرد و در قونیه دفن شد.
مولانا و حسامالدین چلبی
نوشتار اصلی: حسامالدین حسن چلبی
حسامالدین چلبی از عارفان بزرگ و مرید مولانا بود. او در سال ۶۲۲ قمری در قونیه متولد شد. خانواده او اصالتاً اهل ارومیه بودند که به قونیه مهاجرت کرده بودند بدین جهت مولانا او را در مقدمه مثنوی اورموی خواندهاست.[۵۴][۵۵][۵۶][۵۷] لقب دیگر او «ابن اخی ترک» بود.[۵۸] مولانا با او نیز ۱۰ سال همنشین بود. مولانا به سفارش حسامالدین مثنوی معنوی را به رشتهٔ نگارش درآورد و گه گاه در مثنوی نام حسامالدین به چشم میخورد به همین سبب در ابتدای امر نام حسامینامه را برای مثنوی معنوی برمیگزیند.[نیازمند منبع]
درگذشت مولانا
مولانا، پس از مدتها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ قمری درگذشت.
در آن روز پرسوز، قونیه در یخبندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. افلاکی میگوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود:
بعد چل روز سوی خانه شدند | همه مشغول این فسانه شدند | |
روز و شب بود گفتشان همه این | که شد آن گنج زیر خاک دفین |
آثار
آثار منظوم
مثنوی معنوی
نوشتار اصلی: مثنوی معنوی
مثنوی معنوی مهمترین اثر مولوی است. این مجموعه شعر دارای شش جلد است و بیست و هفت هزار بیت دارد.[۵۹] بسیاری، مثنوی معنوی را یکی از بزرگترین آثار شعر عرفانی میدانند.[۶۰]
نسخهای خطی از مثنوی معنوی در شیراز
شیخ بهایی در ستایش مثنوی میگوید:[۶۱]
من نمیگویم که آن عالیجناب | هست پیغمبر ولی دارد کتاب | |
مثنوی معنوی مولوی | هست قرآنی به لفظ پهلوی |
مولانا کتاب مثنوی معنوی را با بیت «بشنو این نی چون شکایت میکند /از جداییها حکایت میکند» آغاز مینماید. در مقدمهٔ عربی مثنوی معنوی نیز که نوشته خود مولانا است، این کتاب به تأکید «اصول دین» نامیده میشود ((به عربی: «هذا کتابً المثنوی، وهّو اصولُ اصولِ اصولِ الدین»)). مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از ۵۰ سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی نه از آن رو که از آثار قدیم ادبیات فارسی است؛ بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته امروز پیام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفتهاست: «مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.» بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است.
اگر بخواهیم مجموعهٔ عظیم و پربار بیست و شش هزار بیتی مثنوی معنوی را کوتاه و خلاصه کنیم، به هجده بیتی میرسیم که سرآغاز دفتر اوّل مولاناست و به «نی نامه» شهرت یافتهاست. گرچه آغاز مثنوی مولانا (نی نامه) با دیگر آثار نثر و نظم فارسی تفاوت دارد امّا روح نیایش و توجّه به حق، در تار و پود آن نهفتهاست.
این «نی» همان مولاناست که به عنوان نمونهٔ یک انسان آگاه و آشنا با حقایق عالم معنا، خود را اسیر این جهان مادّی میبیند و «شکایت میکند» که چرا روح آزادهٔ او از «نیستانِ» عالم معنا بریدهاست. او در مثنوی و دیوان شمس، بارها خود، یا انسان آگاه را به نی و چنگ تشبیه کردهاست:
ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی…
ما چو ناییم و نوا در ما زتوست…
دیوان شمس تبریزی
نوشتار اصلی: دیوان شمس تبریزی
نسخهای خطی از کلیات شمس تبریزی در قونیه
غزلیات و «دیوان شمس تبریزی» (یا دیوان کبیر)، محبوبیت فراوانی کسب کردهاند. درصد ناچیزی از این غزلیات به زبانهای یونانی[۶۲] و عربی و ترکی است و عمده غزلیات موجود در این دیوان به فارسی سروده شدهاند. به علاوه بیش از سی و پنج هزار بیت به فارسی، او حدود هزار بیت به عربی و کمتر از دویست بیت (اغلب به ملمع فارسی-ترکی یا فارسی-یوانی) به ترکی و یونانی (جمعاً کمتر از یک سوم از یک درصد اشعارش) در این دیوان دارد.[۶۳][۶۴].
رباعیات
رباعیات مولانا بخشی از دیوان اوست. این قسمت از آثار مولانا در مطبعهٔ اختر (اسلامبول) به سال ۱۳۱۲ هجری قمری به طبع رسیده و متضمن ۱۶۵۹ رباعی یا ۳۳۱۸ بیت است که بعضی از آنها به شهادت قرائن از آن مولاناست و دربارهٔ قسمتی هم تردید قوی حاصل است و معلوم نیست که انتساب به وی درست باشد.
برای نمونه:
عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود | جوینده عشق بیعدد خواهد بود | |
فردا که قیامت آشکارا گردد | هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود |
آثار منثور
نسخهای خطی از مثنوی در قونیه
فیه ما فیه
نوشتار اصلی: فیه مافیه
این کتاب مجموعهٔ تقریرات هفتاد و یک گانهٔ مولاناست که در طول سی سال در مجالس فراهم آمدهاست.[۶۵] این سخنان توسط پسر او، سلطان ولد، یا یکی دیگر از مریدان یادداشت شده و بدینصورت درآمدهاست. نثر این کتاب درونمایهای از مطالب عرفانی دینی و اخلاقی دارد، ساده و روان است، سبکی محاورهای دارد و اصطلاحات پیچیده در آن دیده نمیشود.[۶۶] ترجمه انگلیسی کتاب نخستین بار به وسیلهٔ آرتور آربری با عنوان «گفتمانهای رومی» در سال ۱۹۷۲ منتشر شد.[۶۷] ترجمه دوم کتاب توسط ویلر تگستون، تحت عنوان «آیاتِ غیب: گفتمانهای جلالالدین رومی» در سال ۱۹۹۴ به چاپ رسید.[۶۸]
مجالس سبعه
نوشتار اصلی: مجالس سبعه
مجموعهٔ مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی است که به وجه اندرز و به طریق تذکیر بر سر منبر بیان کردهاست. نسخهٔ خطی این کتاب در کتابخانهٔ سلیم آقا دراسگدار محفوظ و در تاریخ کتابت آن سال ۷۸۸ میباشد. در این خطبهها رومی به تفسیر آیات قرآن و احادیث میپردازد. وی همچنین از اشعار سنائی، عطار و دیگر شاعران، من جمله آثار خود در این خطبهها استفاده میکند. همانطور که افلاکی روایت میکند، پس از شمس تبریزی، رومی به درخواست بزرگان، به ویژه صلاح الدین زرکوب، خطبهها را ایراد میکردهاست. این خطابهها به فارسی ساده است، اما نقل قولهای عربی و روایت او از تاریخ و احادیث، نشان از تبحر وی در علوم اسلامی دارد.[۶۹]
مکتوبات
نوشتار اصلی: مکتوبات (مولوی)
(همچنین مشهور به مکاتیب) مجموعهٔ نامههای صد و پنجاه گانهٔ مولاناست به معاصرین خود و دو نسخهٔ آن در کتابخانهٔ دارالفنون اسلامبول موجود است. این نامهها به زبان فارسی تصنیف شدهاند و مخاطب آنها شاگردان، اعضای خانواده، دولتمردان و افراد صاحب نفوذ است. نامههای رومی نشان از اداره جامعهای از شاگردان که در اطراف وی گرد آمده بودند میدهد. بر خلاف سبک فارسی دو اثر منثور قبلی، نامهها به صورت آگاهانهای پیچیده و مطابق با سبک مکاتبه با نجیبان، دولتمردان و پادشاهان نوشته شدهاند.[۷۰]
مولوی و عارفان پیشین
بجز پدر مولانا و شمس تبریزی، مولانا به عارفان پیشین نیز اشاره میکند:
هفت شهر عشق را عطار گشت | ما هنوز اندر خم یک کوچهایم |
یا:
عطار روح بود و سنائی دو چشم او | ما از پی سنائی و عطار میرویم |
نظریات معرفت شناختی مولوی
مولوی از منتقدین نظریه حد وسط در اخلاق است که یکی از نظریات بسیار رایج در بین دانشمندان اسلامی است. اشکالی که وی به این ایده وارد میکرد این بود که در بسیاری از موارد اول و آخر یک موضوع مشخص نیست که بتوان وسطش را معین نمود و نیز اینکه بسیاری از اصول اخلاقی نسبت به افراد متغیر است.
اول و آخر بباید تا در آن | در تصور گنجد اوسط یا میان | |
بینهایت، چون ندارد دو طرف | کی بُوَد او را میانه منصرَف؟! | |
گفت راه اوسط ار چه حکمت است | لیک اوسط نیز هم با نسبت است |
دفتر دوم مثنوی
مولوی قایل به مراتب در معرفت و شناخت است و شناخت شهودی را معتبرترین شناخت میداند. وی شناخت عقلی و سپس حسی را در مراتب بعدی میداند و آنها را برای کسانی که دسترسی به شناخت مراتب بالاتر را ندارند معتبر و مجاز میداند. از دید وی شناخت استدلالی مانند عصایی است در دست کور که نا مطمئن است ولی شخصی که چارهای جز آن ندارد باید از همان استفاده کند. اما توصیه وی به اهل استدلال این است که اگر استدلال آنها با شهود اهل دل مخالف بود باید شناخت شهودی را بپذیرند.
چشم اگر داری تو کورانه میا | ورنداری چشم، دستآور عصا | |
آن عصای حَزم و استدلال را | چون نداری دید، میکن پیشوا | |
ور عصای حزم و استدلال نیست | بی عصاکش بر سر هر ره مایست | |
گام از آن سان نه، که نابینا نهد | تا که پا از چاه و از سگ، وارهد | |
لرز لرزان و به ترس و احتیاط | مینهد پا تا نیفتد در خُباط |
دفتر سوم مثنوی
مولوی نزاع بین معتقدین به جبر و معتقدین به اختیار را ناشی از حکم الهی میداند و خود را متعلق به هیچکدام از دو گروه نمیداند. از دید مولوی نزاع بین جبریون و اختیاریون تنها وسیلهای است که هر دو طرف نیکیها و بدیهایشان ظاهر شود.
هست سنی را یکی تسبیح خاص | هست جبری را ضد آن در مناص | |
سنی از تسبیح جبری بیخبر | جبری از تسبیح سنی بیاثر | |
این همیگوید که آن ضالست و گم | بیخبر از حال او وز امر قم | |
و آن همی گوید که این را چه خبر | جنگشان افکند یزدان از قدر | |
گوهر هر یک هویدا میکند | جنس از ناجنس پیدا میکند | |
قهر را از لطف داند هر کسی | خواه دانا خواه نادان یا خسی | |
لیک لطفی قهر در پنهان شده | یا که قهری در دل لطف آمده | |
کم کسی داند مگر ربانیی | کش بود در دل محک جانیی |
مولویه
نوشتار اصلی: طریقت مولویه
جایگاه مولانا در ترکیه بیش از یک شاعر است و به عنوان یک قدیس و مقرب شناخته میشود طریقت مولویه در ترکیه پیروان بسیاری دارد و البته طریقتی شهری، نخبه گرا و اشرافی بهشمار میآید. در ترکیه طریقتهای دیگر نیز برای مولوی جایگاهی والا قائل هستند، چنانکه جامی، شاعر پیروی طریقت نقشبندی گفتهاست، مولوی با آنکه پیامبر نیست، اما صاحب کتاب است. مراسم پیروان مولویه روزهای جمعه در مولوی خانه به صورت سماع و رقص و خواندن اشعار مولانا انجام میشود. پیروان مولویه خود به دو دسته تقسیم میشوند که ولدی و شمسی خوانده میشوند. ولدیه را سلطان ولد پدیدآورد که گرایش غالب مولویه است و در راستای تطبیق تعالیم مولانا با احکام اسلامی به وجود آمد. بنیانگذار دستهٔ دیگر اولو عارف چلبی پسر سلطان ولد و نوهٔ مولانا بود که کوشید تا در دشمنی با اهل تشرع به فعالیت بپردازد و مولویه را به عنوان طریقتی عرفانی جدای از شریعت اسلامی سازمان بدهد. هرسال آذرماه در شهر قونیه، مراسم زیارت مولوی انجام میشود و مولویان معتقدند زیارت مقبرهٔ مولانا که «کعبه العشاق» نامیده میشود نیمی از ثواب حج را دارد.[۷۱]
سال جهانی مولانا
مولانا در ایالات متحده آمریکا و دیگر کشورهای غربی بسیار پرطرفدار است. یادبودی به مناسبت درگذشت یکی از استادان و هیئت علمی کالج سن آنتونیو مزین به اشعار مولانا شدهاست.
یونسکو با پیشنهاد ترکیه، سال ۲۰۰۷ را سال جهانی مولانا نامیدهاست.[۷۲] خودِ سازمان یونسکو، یادبود هشتصدمین سالگرد تولد مولانا را در تاریخ ۶ سپتامبر سال ۲۰۰۷ برگزار کرد.[۷۳]
رویدادهای سال مولانا
- نخستوزیر ترکیه در مراسم بزرگداشت هفتصد و سی و چهارمین سالمرگ مولانا جلال الدین بلخی، عارف و سخن سرای بزرگ پارسی گوی اعلام کرد که دولت ترکیه زادگاه مولانا را در کشور افغانستان بازسازی خواهد کرد. هنگامی که رجب طیب اردوغان، نخستوزیر ترکیه اعلام کرد که دولتش زادگاه مولانا را بازسازی خواهد کرد، این خبر با تشویق و کف زدن حاضران همراه شد. در تالار سماع مرکز فرهنگی مولانا در قونیه که سخنرانی نخستوزیر ترکیه در آن ایراد شد، حدود سه هزار نفر، از جمله رئیسجمهور، رئیس مجلس، وزیر فرهنگ، رهبر حزب اصلی مخالف دولت (حزب جمهوری خلق) و همچنین شماری دیگر از مقامات محلی و کشوری حضور داشتند.[۷۴]
- در واپسین روزهای سال نام نهاده برای بزرگداشت از خداوندگار بلخ، دهها تن از اندیشمندان افغان در جشنوارهای در زادگاه مولانا در بلخ مزار شریف شرکت و سال ۲۰۰۷ را آغازی برای تحقیقات و مطالعات دربارهٔ مولانای بلخی عنوان کردند.[۷۵]
- در هشتصدمین سالگرد تولد مولوی، مراسم مختلفی در شهر قونیه، محل درگذشت این شاعر پرآوازه فارسیزبان، در حال برگزاری است. از جمله این مراسم، برنامه سماع است که روز شنبه پانزدهم دسامبر (بیست و چهارم آذر ماه) در ساختمان تازه تأسیس ‘مرکز فرهنگی مولانا’ در شهر قونیه برگزار شد.[۷۶]
- ‘از بلخ تا همیشه’، نام یک همایش فرهنگی است که به مناسب پایان سال مولانا از طرف ریاست اطلاعات و فرهنگ هرات برگزار شد.[۷۷]
- در این سال تمبر مولانا با نمایی از استاد بهزاد در آمریکا منتشر شد.[۷۸]
- در روزهای ۶ تا ۱۰ آبان ۱۳۸۶، کنگره بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا با شرکت اندیشمندانی از ۳۰ کشور جهان در سه شهر تهران، تبریز و خوی برگزار شد. ریاست آن را غلامعلی حداد عادل بر عهده داشت.[۷۹] حدود ۴۵۰ مقاله به این کنگره ارسال شده بود و ۲۸۰ استاد و پژوهشگر در آن به ارائهٔ مقاله پرداختند.[۸۰] در حاشیهٔ این کنگره محمود فرشچیان از تابلوی مینیاتور شمس تبریزی و مولوی پردهبرداری کرد.[۸۱]
- برگزاری همایش بینالمللی داستانپردازی مولوی در روزهای ۶ و ۷ آبان ۱۳۸۶، در مرکز همایشهای بینالمللی صداوسیما.[۸۲]
- برگزاری مراسم هشتصدمین سالروز تولد مولانا در سازمان ملل.[۸۳]
- ترکیه نیز برنامههایی که به مناسبت سال جهانی مولانا برگزار کردهاست.[۸۴]
همچنین مولانا در مثنوی معنوی پیرامون سخن گفتن به پارسی گفته:
پارسی گو گرچه تازی خوشتر است | عشق را خود صد زبان دیگر است |
مولانا و جهان غرب
مولانا در یک دهه گذشته بسرعت در جهان غرب مشهور شد بهطوریکه ترجمه کتاب او در آمریکا به بزرگترین و پر فروشترین کتاب سال تبدیل شد. ترجمه کولمن بارکس در سال ۲۰۰۱ بیش از ۵۰۰ هزار نسخه در آمریکا فروش داشت.[۸۵]
ساخت فیلم
ایران
درخصوص زندگی مولوی فیلمی در سال ۱۳۹۳ با نام جلالالدین از شبکه ۱ سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید.[۸۶][۸۷][۸۸] در پاییز ۹۸ خبر ساخت فیلم «مست عشق» به کارگردانی حسن فتحی منتشر شد. موضوع این فیلم در مورد برهههایی از زندگی مولانا به صورت مشترک میان ایران و ترکیه و با بازی پارسا پیروز فر و شهاب حسینی بود. خبر ساخت این فیلم با واکنش منفی مراجع تقلید ایران از جمله آیت الله مکارم شیرازی و نوری همدانی قرار گرفت که ساخت آنرا شرعاً جایز ندانستند.[۸۹][۹۰]
هالیوود
دیوید فرانزونی اعلام کردهاست که میخواهد فیلمی دربارهٔ زندگی مولانا بسازد و اعلام کرده که گزینه نخست او برای ایفای نقش مولانا، لئوناردو دیکاپریو است. این خبر انتقادات زیادی به دنبال داشتهاست؛ این که چرا هیچ وقت نقشهای مهم و مثبت به بازیگران خاورمیانهای داده نمیشود و نقش شخصیتهای غیر آمریکایی و اروپایی تاریخی هم به بازیگران اروپایی و آمریکایی میرسد. بعضیها معتقدند این مسئله ناشی از «ترجیح نژادی» حاکم بر مناسبات هالیوود و صنعت سینمای اروپا است.[۹۱]
پانویس
- ↑ پرش به بالا به:۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ “RUMI, JALĀL-AL-DIN”. Encyclopædia Iranica. 2014. Retrieved 8 June 2016.
- ↑ Lewis, F.D. (2014). Rumi – Past and Present, East and West: The Life, Teachings, and Poetry of Jal‰l al-Din Rumi. Oneworld Publications. ISBN ۹۷۸-۱-۷۸۰۷۴-۷۳۷-۸. Retrieved 2016-06-20.
- ↑ لوئیس (۱۳۸۳). مولوی. ص. ۲۴–۱۸.
- ↑ پرش به بالا به:۴٫۰ ۴٫۱ بدیعالزّمان فروزانفر، زندگانی مولانا جلالالدین محمّد بلخی مشهور به مولوی، تهران، ۱۳۱۵، ص ۵
- ↑ پرش به بالا به:۵٫۰ ۵٫۱ بنابر نظر فریتز مایر بهاء ولد پدر مولوی هنگام تولد او دروخش از توابع ولایت بدخشان (واقع در تاجیکستان امروزی) مقیم بودهاست. آنهماری شیمل و فرانکلین لویس نیز این نظر را پذیرفتهاند.
- یک)
- دو)
- سه)
- ↑ Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2000. (p. 9)
- ↑ پرش به بالا به:۷٫۰ ۷٫۱ John Renard,”Historical dictionary of Sufism”, Rowman & Littlefield, 2005. pg 155.
- ↑ Annemarie Schimmel, “The Mystery of Numbers”, Oxford University Press,1993. Pg 49.
- ↑ Ritter, H. ; Bausani, A. “ḎJ̲alāl al- Dīn Rūmī b. Bahāʾ al-Dīn Sulṭān al-ʿulamāʾ Walad b. Ḥusayn b. Aḥmad Ḵh̲aṭībī .” Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online.
- ↑ Seyyed Hossein Nasr, “The Garden of Truth: The Vision and Promise of Sufism, Islam’s Mystical Tradition”, Harper Collins, Sep 18, 2007. Pg 204.
- ↑ Cyril Glassé, Huston Smith, “The New Encyclopedia of Islam”, Rowman Altamira, 2003. pg 235.
- ↑ Franklin Lewis: “On the question of Rumi’s multilingualism (pages 315-17),(Lewis 2008:xxi). (Franklin Lewis, “Rumi, “Past and Present, East and West: The Life, Teachings and Poetry of Jalal al-Din Rumi”, One World Publication Limited, 2008).
- ↑ (S. Lornejad and A. Doostzadeh, On the Modern Politicization of the Persian Poet Nezami Ganjavi, edited by Victa Arakelova, Caucasian Centre for Iranian Studies, Yerevan, 2012, p. 96.
- ↑ Doostzadeh, Ali (2009b). A Study about the Persian Cultural Legacy and Background of the Sufi Mystics Shams Tabrizi and Jalal al-Din Rumi
- ↑ “A Study about the Persian Cultural Legacy and Background of the Sufi Mystics Shams Tabrizi and Jalal al-Din Rumi”. archive.org. Retrieved 8 Mayٔ ۲۰۱۴.
- ↑ Annemarie Schimmel, “The Mystery of Numbers”, Oxford University Press,1993. Pg 49.
- ↑ Ritter, H. ; Bausani, A. “ḎJ̲alāl al- Dīn Rūmī b. Bahāʾ al-Dīn Sulṭān al-ʿulamāʾ Walad b. Ḥusayn b. Aḥmad Ḵh̲aṭībī .” Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007. Brill Online.
- ↑ Julia Scott Meisami, Forward to Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2008 (revised edition)
- ↑ Frederick Hadland Davis , “The Persian Mystics. Jalálu’d-Dín Rúmí”, Adamant Media Corporation (November 30, 2005) , ISBN ۹۷۸-۱-۴۰۲۱-۵۷۶۸-۴.
- ↑ Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2000.
- ↑ Annemarie Schimmel, The Triumphal Sun: A Study of the Works of Jalaloddin Rumi, SUNY Press, 1993, p. 193: “Rumi’s mother tongue was Persian, but he had learned during his stay in Konya, enough Turkish and Greek to use it, now and then, in his verse”
- ↑ پرش به بالا به:۲۲٫۰ ۲۲٫۱ Hossein, Nasr, Seyyed (1987). Islamic art and spirituality (به English). Albany: State University of New York Press. p. 115. ISBN ۰۵۸۵۰۷۸۷۳۴. OCLC ۴۴۹۵۷۳۹۹.
- ↑ Charles Haviland. “The roar of Rumi – 800 years on”.bbc.co.uk.
- ↑ Meyer, G. 1895. Die griechischen Verse in Rabâbnâma. Byzantinische Zeitschrift 4: 401–۴۱۱
- ↑ Δέδες, Δ. ۱۹۹۳. Ποιήματα του Μαυλανά Ρουμή. Τα Ιστορικά ۱۰.۱۸–۱۹: ۳–۲۲
- ↑ Lewis, Franklin D (2014-10-18). Rumi – Past and Present, East and West: The Life, Teachings, and Poetry of Jalâl al-Din Rumi. UK: Oneworld Publications. ISBN ۹۷۸۱۷۸۰۷۴۷۳۷۸.
- ↑ Gardet, Louis (1977). “Religion and Culture”. In Holt, P.M.; Lambton, Ann K.S.; Lewis, Bernard. The Cambridge History of Islam, Part VIII: Islamic Society and Civilization. Cambridge University Press. p. 586.
- ↑ C.E. Bosworth, “Turkmen Expansion towards the west” in UNESCO History of Humanity, Volume IV, titled “From the Seventh to the Sixteenth Century”, UNESCO Publishing / Routledge, p. 391.
- ↑ “Interview: ‘Many Americans Love Rumi…But They Prefer He Not Be Muslim'”. RadioFreeEurope/RadioLiberty (به English). 2010-08-09. Retrieved 2016-08-22.
- ↑ “Interview: A mystical journey with Rumi”. Asia Times. Retrieved 2016-08-22.
- ↑ “Dîvân-i Kebîr Jalāl al-Dīn Rūmī”. OMI – Old Manuscripts & Incunabula. Retrieved 2016-08-22.
- ↑ Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West: The Life, Teachings, and Poetry of Jalâl al-Din Rumi, 2000, pp. 47–۴۹. Professor Lewis has devoted two pages of his book to the topic of Wakhsh, which he states has been identified with the medieval town of Lêwkand (or Lâvakand) or Sangtude, which is about 65 kilometers southeast of Dushanbe, the capital of present-day Tajikistan. He says it is on the east bank of the Vakhshâb river, a major tributary that joins the Amu Daryâ river (also called Jayhun, and named the Oxus by the Greeks). He further states: “Bahâ al-Din may have been born in Balkh, but at least between June 1204 and 1210 (Shavvâl 600 and 607), during which time Rumi was born, Bahâ al-Din resided in a house in Vakhsh (Bah 2:143 [= Bahâ’ uddîn Walad’s] book, “Ma`ârif.”). Vakhsh, rather than Balkh was the permanent base of Bahâ al-Din and his family until Rumi was around five years old (mei 16–۳۵) [= from a book in German by the scholar Fritz Meier–note inserted here]. At that time, in about the year 1212 (A.H. 608–۶۰۹), the Valads moved to Samarqand (Fih 333; Mei 29–۳۰, ۳۶) [= reference to Rumi’s “Discourses” and to Fritz Meier’s book–note inserted here], leaving behind Baâ al-Din’s mother, who must have been at least seventy-five years old.”
- ↑ William Harmless, Mystics, (Oxford University Press, 2008), 167.
- ↑ “As Safa points out (Saf 2:1206) the Discourse reflect the stylistics of oral speech and lack the sophisticated word plays, Arabic vocabulary and sound patterning that we would except from a consciously literary text of this period. Once again, the style of Rumi as lecturer or orator in these discourses does not reflect an audience of great intellectual pretensions, but rather middle-class men and women, along with number of statesmen and rulers”” (Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2008 (revised edition). p. 292)
- ↑ Dar al-Masnavi Website, accessed December 2009: According to the Dar al-Masnavi website: “In Forûzânfar’s edition of Rumi’s Divan, there are 90 ghazals (Vol. 1, 29;Vol. 2, 1; Vol. 3, 6; Vol. 4, 8; Vol. 5, 19, Vol. 6, 0; Vol. 7, 27) and 19 quatrains entirely in Arabic. In addition, there are ghazals which are all Arabic except for the final line; many have one or two lines in Arabic within the body of the poem; some have as many as 9–۱۳ consecutive lines in Arabic, with Persian verses preceding and following; some have alternating lines in Persian, then Arabic; some have the first half of the verse in Persian, the second half in Arabic. ”
- ↑ * Franklin D. Lewis, Rumi: Past and Present, East and West: The Life, Teaching, and Poetry of Jalâl al-Din Rumi, rev. ed. (2008): ““a couple of dozen at most of the 35,000 lines of the Divan-I Shams are in Turkish, and almost all of these lines occur in poems that are predominantly in Persian””
- franklin D. Lewis, Rumi: Past and Present, East and West: The Life, Teaching, and Poetry of Jalâl al-Din Rumi, rev. ed. (2008):”Three poems have bits of demotic Greek; these have been identified and translated into French, along with some Greek verses of Sultan Valad. Golpinarli (GM 416-417) indicates according to Vladimir Mir Mirughli, the Greek used in some of Rumi’s macaronic poems reflects the demotic Greek of the inhabitants of Anatolia. Golpinarli then argues that Rumi knew classical Persian and Arabic with precision, but typically composes poems in a more popular or colloquial Persian and Arabic.”.
- ↑ Dedes, D. 1993. Ποίηματα του Μαυλανά Ρουμή [Poems by Rumi]. Ta Istorika 10.18–۱۹: ۳–۲۲. [۱] بایگانیشده در ۵ اوت ۲۰۱۲ توسط Archive.today اشعار یونانی مولانا در اینجا نیز مندرج شدهاست: [۲]
- ↑ (Franklin Lewis, “Rumi, “Past and Present, East and West: The Life, Teachings and Poetry of Jalal al-Din Rumi”, One World Publication Limited, 2008, p. 316). On Rumi’s son, Sultan Walad, Franklin mentions: “Sultan Valad elsewhere admits that he has little knowledge of Turkish”(Sultan Walad): Franklin Lewis, “Rumi, “Past and Present, East and West: The Life, Teachings and Poetry of Jalal al-Din Rumi”, One World Publication Limited, 2008, p. 239) and “Sultan Valad did not feel confident about his command of Turkish”(Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2000, p. 240) فرانکلین منبع زیر را استناد میکند که Masnavi-ye Waladi, Ensha’e Baha’ al-Din b. Mawlana Jalal al-Din Muhammad b. Hussayn-e Balkhi, Manshur beh Mowlavi, ed. Jajal al-Din oma’I (Tehran: Eqbal, 1316/1937) بیت زیر را دارد:
- ↑ همایی، جلالالدین: مولوی نامه/مولوی چه میگوید؟ (مجموعهٔ دو جلدی). صفحه ۱۰۰۷: “عجب است که اعقاب نزدیک مولانا گذشته از فارسی که زبان خانوادگی مادری آنها بود زبان عربی که به تحصیل آموخته بودند، هم بر ترکی و رومی ترجیح میداند و مهارتشان در آن زبان بیش از ترکی بود. این بحث را هم بگفتهٔ “سلطان ولد” در مثنوی “ولدنامه” که معتبرترین سند برای سرگذشت احوال مولانا و مطالب فوق است کوتاه میکنم:بگذر از گفت ترکی و رومی//که از این اصطلاح محرومی//گوی از پارسی و از تازی//که در این هردو خوش همیتازی
- ↑ Seyyed Hossein Nasr, “Islamic Art and Spirituality”, Suny Press, 1987. p. 115: “Jalal al-Din was born in a major center of Persian culture, Balkh, from Persian speaking parents, and is the product of that Islamic Persian culture which in the 7th/13th century dominated the ‘whole of the eastern lands of Islam and to which present day Persians as well as Turks, Afghans, Central Asian Muslims and the Muslims of the Indo-Pakistani subcontinent are heir. It is precisely in this world that the sun of his spiritual legacy has shone most brillianty during the past seven centuries. The father of Jalal al-Din, Muhammad ibn Husayn Khatibi, known as Baha al-Din Walad and entitled Sultan al-‘ulama’, was an oustanding Sufi in Balkh connected to the spiritual lineage of Najm al-Din Kubra.”
- ↑ Norman Calder, Jawid Ahmad Mojaddedi, Andrew Rippin,Classical Islam, Routledge, 2003, p.253
- ↑ «فارسی، زبان مردم کوچه بازار قونیه بودهاست». سایت خبری ایران بالکان. بایگانیشده از اصلی در ۲۶ ژانویه ۲۰۱۳. دریافتشده در ۳۰ خرداد ۱۳۸۹.
- ↑ همایی، جلال الدین: مولوی نامه/مولوی چه میگوید؟ (مجموعه دو جلدی). صفحه ۱۰۰۴: “.. زبان فارسی چندان رواج و شیوع داشت که در حکم زبان بومی شمرده میشد و همگان آن را درمیافتند و فهم میکردند. بهترین دلیل ما بر این دعوی گفتهٔ سلطان ولد فرزند برومند مولوی که است که در همان قونیه متولد شده و همانجا نشو و نما یافته و آثار ادبی خود را بوجود آورده بود. وی در منظومهٔ ولدنامه بعد از چند بیت که به عربی ساختهاست میگوید: فارسی گو که جمله دریابند. گرچه زین غافلاند و در خوابند
- ↑ لوئیس (۱۳۸۳). مولوی. ص. ۸۵ و ۳۶۱.
- ↑ کریم زمانی (۱۳۸۳)، «مقدمه مؤلف»، شرح جامع مثنوی معنوی، تهران: اطلاعات، ص. ۲۱ تا ۲۳، شابک ۹۶۴-۴۲۳-۳۵۳-۰
- ↑ (مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب؛ ص ۹۲)
- ↑ (مولانا – از بلخ تا قونیه؛ ص ۳۴)
- ↑ (همان؛ ص ۳۴)
- ↑ (همان؛ ص ۳۷)
- ↑ (شمس من و خدای من؛ ص ۶۲)
- ↑ (مولانا – از بلخ تا قونیه؛ ص۳۲)
- ↑ (شمس من و خدای من؛ ص۳۰)
- ↑ (همان؛ ص۳۱)
- ↑ Franklin D. Lewis, “Rumi: Past and Present, East and West: The life, Teaching and poetry of Jalal Al-Din Rumi”, Oneworld Publication Limited, 2008 According to Franklin: “Rumi traces Hosam al-Din’s descent through a famous but uneducated mystic, Abu al-Vafa Kordi (d. 1107). This would mean Hosam al-Din had some Kurdish blood, which makes perfect sense, since Rumi describes his family as hailing from Urmia in Northwestern Iran”(pg 215-216).
- ↑ “Husam al-Din Chelebi’s grandfather was a great saint, Shaykh Taj al-Din Abu al-Wafa, who was Kurdish and died in Baghdad in 1107. Although this great saint was illiterate, he was a Gnostic. Some members of the community who only valued education levels, high positions, wealth, and physical appearances asked him to preach to them in order to embarrass this great saint. Shaykh Abu al-Wafa al-Kurdi replied: “God willing, I shall preach tomorrow. Be present. ” The night he supplicated sincerely to God, performed the ritual prayer, and went to bed. In his dream he saw the Prophet of Islam. The Prophet gave good news to this illiterate Kurdish saint: “God manifested Himself to him through his name ‘Alim (All knowing) and Hakim (All-Wise). ”. The next day when he sat on the Kursi, or chair, to begin his sermon in the mosque, his first sentence was: “I slept as a Kurd at night and got up as an Arab in the morning”(Şefik Can, M. Fethullah Gulen, Zeki Saritoprak, “Fundamental of Rumi’s Thought: A Mevlevi Sufi Perspective”, Tughra; Second edition edition (December 1, 2005). Pp 78)
- ↑ در تلخیصالآثار فی عجائبالاقطار که کتابی در جغرافیاست تألیف عبدالرّشیدبن صالحبن نوری باکویی در ذیل عنوان «اُرمیه
- ↑ «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۱۴ مه ۲۰۱۲. دریافتشده در ۲۰ اوت ۲۰۱۲.
- ↑ Şefik Can, M. Fethullah Gulen, Zeki Saritoprak, “Since Husam al-Din’s father was the head of Akhi group living in and around Konya, he was called “Akhi Turk”. (pg 78)
- ↑ Franklin Lewis, Rumi: Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2008 (revised edition). p. 306: “The manuscripts versions differ greatly in the size of the text and orthography. Nicholson’s text has 25,577 lines though the average medieval and early modern manuscripts contained around 27,000 lines, meaning the scribes added two thousand lines or about eight percent more to the poem composed by Rumi. Some manuscripts give as many as 32,000!”
- ↑ J.T.P. de Bruijn, “Comparative Notes on Sanai and ‘Attar”, The Heritage of Sufism, L. Lewisohn, ed. , p. 361: “It is common place to mention Hakim Sana’i (d. 525/1131) and Farid al-Din ‘Attar (1221) together as early highlights in a tradition of Persian mystical poetry which reached its culmination in the work of Mawlana Jalal al-Din Rumi and those who belonged to the early Mawlawi circle. There is abundant evidence available to prove that the founders of the Mawlawwiya in the thirteenth and fourteenth centuries regarded these two poets as their most important predecessors”
- ↑ حسین الهی قمشه ای. «کتاب کیمیا».
- ↑ franklin D. Lewis, Rumi: Past and Present, East and West: The Life, Teaching, and Poetry of Jalâl al-Din Rumi, rev. ed. (2008):”Three poems have bits of demotic Greek; these have been identified and translated into French, along with some Greek verses of Sultan Valad. Golpinarli (GM 416-417) indicates according to Vladimir Mir Mirughli, the Greek used in some of Rumi’s macaronic poems reflects the demotic Greek of the inhabitants of Anatolia. Golpinarli then argues that Rumi knew classical Persian and Arabic with precision, but typically composes poems in a more popular or colloquial Persian and Arabic.”.
- ↑ آثار یونانی Greek Verses of Rumi & Sultan Waladبایگانیشده در ۵ اوت ۲۰۱۲ توسط Archive.today
- ↑ Franklin D. Lewis, Rumi: Past and Present, East and West: The Life, Teaching, and Poetry of Jalâl al-Din Rumi, rev. ed. (2008):”“a couple of dozen at most of the 35,000 lines of the Divan-I Shams are in Turkish, and almost all of these lines occur in poems that are predominantly in Persian”” Franklin Lewis, Rumi Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2000. “Sultan Valad (Rumi’s son) elsewhere admits that he has little knowledge of Turkish”(pg 239) “Sultan Valad (Rumi’s son) did not feel confident about his command of Turkish”(pg 240)
- ↑ Franklin Lewis, ”Rumi: Past and Present, East and West — The Life, Teachings, and Poetry of Jalal al-Din Rumi”, Oneworld Publications, 2000, Chapter 7
- ↑ “As Safa points out (Saf 2:1206) the Discourse reflect the stylistics of oral speech and lacks the sophisticated word plays, Arabic vocabulary and sound patterning that we would except from a consciously literary text of this period. Once again, the style of Rumi as lecturer or orator in these discourses does not reflect an audience of great intellectual pretensions, but rather middle-class men and women, along with number of statesmen and rulers”” (Franklin Lewis, Rumi: Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2008 (revised edition). p. 292)
- ↑ Arberry, A.J (1972). Discourses of Rumi (به English). Curzon Press. ISBN ۰۲۰۳۶۹۶۲۵۵. OCLC ۵۸۳۸۸۳۷۰.
- ↑ Thackston, Wheeler (1994). Signs of the unseen: the discourses of Jalaluddin Rumi (به English). Putney, Vt: Threshold Books. ISBN ۰۹۳۹۶۶۰۳۴۲. OCLC ۲۸۶۳۳۹۵۸.
- ↑ Franklin Lewis, Rumi: Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2008 (revised edition). p. 293
- ↑ Franklin Lewis, Rumi: Past and Present, East and West, Oneworld Publications, 2008 (revised edition). p. 295:“In contrast with the prose of his Discourses and sermons, the style of the letters is consciously sophisticated and epistolary, in conformity with the expectations of correspondence directed to nobles, statesmen and kings”
- ↑ انتخابی، نادر، دین، دولت و تجدد در ترکیه، تهران: هرمس، چاپ یکم: ۱۳۹۲، ص۹–۳۷.
- ↑ “Haber, Haberler, Güncel Haberler, Ekonomi, Dünya, Gündem Haberleri, Son Dakika, – Zaman Gazetesi”. zaman.com. Archived from the original on 2006-03-17.
- ↑ “UNESCO: 800th Anniversary of the Birth of Mawlana Jalal-ud-Din Balkhi-Rumi”. UNESCO. 6 September 2007. Archived from the original on 29 June 2009. Retrieved 25 June 2014. The prominent Persian language poet, thinker and spiritual master, Mevlana Celaleddin Belhi-Rumi was born in 1207 in Balkh, presently Afghanistan.
- ↑ ترکها زادگاه مولانا را بازسازی میکنند
- ↑http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2007/12/071228_mf_festival.shtml
- ↑http://www.bbc.co.uk/persian/arts/story/2007/12/071215_mv-of-konya-pix.shtml
- ↑ برگزاری همایش ‘مولانا از بلخ تا همیشه’ در هرات
- ↑ نوشتار «تمبر مولانا در آمریکا منتشر شد.» از خبرگزاری میراث فرهنگی بایگانیشده در ۲۱ دسامبر ۲۰۰۷ توسط Wayback Machine (دسترسی در ۲۱ ژوئن ۲۰۰۷)
- ↑ کنگره بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا با حضور رئیسجمهور آغاز شد. – خبرگزاری مهر
- ↑ اخبار کنگره مولانا: نشست خبری کنگره عظیم مولانابایگانیشده در ۱۸ دسامبر ۲۰۰۷ توسط Wayback Machine – مولانا نیوز
- ↑ ‘Shams and Mowlavi’ painting unveiled – PressTv
- ↑ همایش بینالمللی داستان پردازی مولوی برگزار میشود. – مهرنیوز
- ↑ «۸۰۰th Anniversary of the Birth of Mawlana Jalal-ud-Din Balkhi-Rumi». بایگانیشده از اصلی در ۲۹ ژوئن ۲۰۰۹. دریافتشده در ۲۶ سپتامبر ۲۰۱۹.
- ↑ نوشتار «با تلاش ترکیه و سکوت نهادهای ایرانی رومی جایگزین مولانا» در روزنامه اعتماد ملی
- ↑ «وبگاه هندو». بایگانیشده از اصلی در ۱۴ اکتبر ۲۰۱۲. دریافتشده در ۸ اکتبر ۲۰۱۲.
- ↑ آغاز پخش سریال تاریخی «جلالالدین» از فردا + تصاویر جدیدبایگانیشده در ۲۱ ژانویه ۲۰۱۵ توسط Wayback Machine ana.ir
- ↑ ابهام در منابع مکتوب «جلالالدین»، سریال تاریخی جدید سیمابایگانیشده در ۲۰ آوریل ۲۰۱۹ توسط Wayback Machine ibna.ir
- ↑ [۳] بایگانیشده در ۲۵ اکتبر ۲۰۱۷ توسط Wayback Machine آغاز پخش سریال «جلالالدین» از شبکه یک .yjc.ir
- ↑ ««مست عشق» فیلمی برای مولانا و شمس تبریزی؛ زنده باد این عاشقانه!». ایرنا.
- ↑ «جنجال فیلم مست عشق مولوی و شمس آماج مهر و کین». دویچه وله.
- ↑ http://ir.voanews.com/content/social-media-rumi-dicaprio-white/3367615.html?ltflags=mailer
جستارهای وابسته
منابع
- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Djalâl ad-Dîn Rûmî». در دانشنامهٔ ویکیپدیای فرانسوی، بازبینیشده در ۱ آوریل ۲۰۱۲.
- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Rumi». در دانشنامهٔ ویکیپدیای انگلیسی، بازبینیشده در ۱ آوریل ۲۰۱۲.
- مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Dschalal ad-Din ar-Rumi». در دانشنامهٔ ویکیپدیای آلمانی، بازبینیشده در ۱ آوریل ۲۰۱۲.
- لوئیس، فرانکلین (۱۳۸۳). مولوی: دیروز و امروز، شرق و غرب. ترجمهٔ فرهاد فرهمندفر. تهران: نشر ثالث. شابک ۹۶۴-۳۸۰-۰۶۶-۰.
- غزلیّات شورانگیز شمس تبریزی، به انتخاب: فریدون کار، با مقدّمهٔ لطفعلی صورتگر، چاپ مروی، تهران، پائیز ۱۳۷۰
- زرینکوب، عبدالحسین. پله پله تا ملاقات خدا، دربارهٔ زندگی، اندیشه و سلوک مولانا جلال الدّین رومی، انتشارات علمی، چاپ هفدهم، تهران، ۱۳۸۰
- بدیعالزّمان فروزانفر، زندگانی مولانا جلال الدین محمّد، تهران، ۱۳۶۶.
- شرح جامع مثنوی معنوی، تألیف کریم زمانی، دفتر اول، انتشارات اطلاعات.
- مولانا – دیروز تا امروز، شرق تا غرب، دربارهٔ زندگی، معارف و شعر جلال الدین محمد بلخی، تألیف: فرانکلین دین، لویس؛ ترجمه :حسن لاهوتی، چاپ سوم، زمستان ۱۳۸۶.
- از تعلیقات کتاب رساله سپهسالار در مناقب حضرت خداوندگار، فریدون بن احمد سپهسالار (متوفی ۷۱۲ یا بیش از آن)، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: محمد افشینوفایی. تهران؛ سخن، ۱۳۸۵.
- مولانا – از بلخ تا قونیه – تحقیق و تألیف عبدالرفیع حقیقت (رفیع). تهران: کومش، ۱۳۸۴؛ چاپ اول – سال ۱۳۸۴ خورشیدی.
- شمس من و خدای من، پژوهشی دربارهٔ زندگی مولانا و ارتباط عرفانی او با شمس تبریزی، پرویز عباسی داکانی.
- شرح زندگانی مولوی، به قلم بدیعالزمان فروزانفر، انتشارات تیرگان.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 17 در انتظار بررسی : 17 انتشار یافته : ۰