“نقد سویه جامعه شناختی عرفان مدرن (جلسه اول معرفی و نقد مدعیات عرفان مدرن)“+خلاصه بحث
۲۰۱۸-۰۴-۱۳ یکصد و چهل و پنجمین جلسه گروه علمی عرفان با موضوع “نقد سویه جامعه شناختی عرفان مدرن (جلسه اول معرفی و نقد مدعیات عرفان مدرن)“ با ارائه “حجت الاسلام والمسلمین محمد جواد رودگر“ و با حضور اعضاء محترم گروه چهارشنبه ۲۲ فروردین ۹۷ ساعت ۲۰:۴۵ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد. خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد: نویسنده طرح
۲۰۱۸-۰۴-۱۳
یکصد و چهل و پنجمین جلسه گروه علمی عرفان با موضوع “نقد سویه جامعه شناختی عرفان مدرن (جلسه اول معرفی و نقد مدعیات عرفان مدرن)“ با ارائه “حجت الاسلام والمسلمین محمد جواد رودگر“ و با حضور اعضاء محترم گروه چهارشنبه ۲۲ فروردین ۹۷ ساعت ۲۰:۴۵ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:
نویسنده طرح واره عرفان مدرن، دو دلیل و علت برای تکوین و تولید عرفان مدرن مطرح کرده اند:
الف) گسست معرفتی میان سنت و مدرنیته است(ر.ک:فلسفه لاجوردی سپهری،ص۲۳۱) در میان متفکران و محققان ایرانی داریوش عاشوری،عبدالکریم سروش،داریوش شایگان، محمدمجتهدشبستری و مصطفی ملکیان در باور به گسست معرفتی میان جهان قدیم و جهان جدید اتفاق نظر داشته و متفق القول اند. ر.ک: در سپهرسپهری،پاورقی ص۹۲)
ب) عرفان مدرن معلول قرائت عرفانی و معنوی امروزین و به تعبیر نویسنده آن”در جهان راززدائی شده” و تغییرات جدی نظام معرفتی و اخلاقی و دگرگونی مفروضات وجود شناختی، معرفتشناختی و انسان شناختی و بازخوانی و نقد عرفان سنتی شکل گرفته است.
ج) عرفان سنتی ظرفیت لازم برای تآمین نیازهای سلوکی – معنوی انسان مدرن در جهان راززدائی شده همراه با عقلانیت جدید را ندارد و عرفان مدرن می تواند چنین مسئولیتی را برعهده بگیرد.
چرائی و ضرورت نقدعرفان مدرن
درحقیقت چرا باید عرفان مدرن(سلسله مقالات «طرحوارهای از عرفان مدرن» که از آن به مباحث «متا» یا «فرا»عرفانی نیز تعبیر شده است) مورد نقادی، شناختن و شناساندن قرار گیرد؟درپاسخ بدین پرسش موارد ذیل را مطرح می کنیم:
۱- بنظر می رسد در آینده نه چندان دور عرفان مدرن یکی از چالش جدی با عرفان اسلامی(به تعبیر طراح عرفان مدرن سنتی – کلاسیک) باشد و همین مقدار کافی است که وادارنده ما به نقد آن باشد ۲- تلاش برای جایگزین سازی عرفان مدرن بجای عرفان اسلامی(اگرچه با توجه به ظرفیت و کارآمدی عرفان اسلامی چنین چیزی امکان ناپذیر است، لکن تردیدها و تشکیک هائی را در مسیر عرفان گرایان و معنویت طلبان جوان ایجاد خواهدکرد) ۳- وجود تحریف، انحراف، انتحال عرفان سنتی و کلاسیک و تغییر کاربری های سلوکی در عرفان مدرن ۴- عرفان مدرن نوعی عرفان سوزی و عارف سازی و چهره پردازی های جدید در مسیر سیر و سلوک است(طراح عرفان مدرن، عارفانی را که در ذیل عرفان مدرن قرار می دهند عبارتند ازآنچه که خود می گویند:افزون بر سپهری، از شریعتی، بازرگان، اقبال لاهوری، شایگان و مجتهدشبستری نیز به عنوان سالکان و عارفان مدرن نام برده ام؛ این باب مفتوح است و علی الاصول می توان بر تعداد سالکان مدرن افزود”( سروش دباغ، فلسفه لاجوردی،،ص۲۳۲ وص۲۵۴) ۵- عدم برخورداری ماهوی – معرفتی عرفان مدرن از رویه تمدنی – اجتماعی که با عنایت به نیاز زمانه ما بسیار مهم است. ۶- ترویج تز جدائی عرفان از سیاست، البته بصورت غیرمستقیم( با توجه به نقطه عزیمت عرفان مدرن از سهراب سپهری، و تبیین ایشان که می گویند:” در میان سالکان مدرن نیز، سپهری از کتاب «زندگی خوابها» تا انتهای هشت کتاب، در بند آنچه پیرامون او میگذرد، نیست. «زندگی خوابها» که شامل سرودههای حد فاصل سالهای ۳۰ تا ۳۲ شمسی است، در همان سال ۳۲ انتشار یافت، اما در اشعار آن، اثری از دورانِ پر تلاطم سیاسی ایران در آن سال که به کودتای ۲۸ مرداد ختم شد، به چشم نمیخورد. همچنین، دفتر شعر «ما هیچ، ما نگاه» که در سال ۵۷ منتشر شد، حاوی شعرهای سروده شده در دهۀ آخر دوران پهلوی دوم بود، اما هیچ نشانی از آن فضا در اشعار انتزاعی این سالکِ مدرن به چشم نمیخورد؛ شاعری که میگفت: «من قطاری دیدم، که سیاست میبرد و چه خالی میرفت» و « جای مردان سیاست بنشانید درخت/ تا هوا تازه شود”(فلسفه لاجوردی،ص۱۱۶-۱۱۷).مشخص می شود که روح و رویکرد طرح واره عرفان مدرن، عدم ورود به عالم سیاست است و خود در پاسخ به پرسش: آیا میتوان از دل آموزههای عرفانی، مشروعیت سیاسی را استخراج کرد؟می نویسند:” عرفان مدرن به روایت نگارنده، قائل به چنین رابطۀ ارگانیکی میان عرفان و مشروعیت سیاسی نیست”(همان،ص۱۱۹).۷- تئوریزه کردن سلوک عرفانی شریعت گرای حداقلی براساس تقسیم و تفسیرتحویل گرایانه و تاریخی ای که از انها ارائه می دهند(ر.ک:۱۴۷-۱۵۹) ۸- تحویل گرائی و محدودسازی دین به عرفان(تفکیک گوهر و صدف ، شریعت و طریقت، متقابل سازی اخلاق و فقه) ۹- زیست عرفانی براساس تئوری تطابق با محیط(مومن در جامعه اسلامی براساس شریعت اسلامی و مسیحی در سنت معنوی مسیحی و یهودی در سنت معنوی یهودی(ر.ک: همان،ص۱۵۵-۱۵۶) ۱۰- القای تضاد بین جامع فقهی و اخلاقی و در نتیجه بسط اخلاق و قبض فقه(همان،ص۱۴۹-۱۵۷ و درسپهرسپهری،ص۸۶-۸۹ و۱۰۵-۱۰۶) ۱۱- مبنای معرفتی و نظریه ای عرفان مدرن، مبانی و نظریه های غربی متفکرانی مثل: هایدگر، ویتگنشتاین.(ر.ک: فلسفه لاجوردی،ص۱۲۵-۱۲۷ و ص۱۲۸-۱۴۶) و نظریه ای شرقی = ایرانی مثل: سروش، شبستری و…می باشد. که مقولاتی مثل مرگ آگاهی، کورمرگی،مرگ هراسی،مرگ اندیشی را با رویکرد اگزیستانسیالیستی و ویتگنشتاینی مورد بحث قرار داده اند. .(ر.ک: درسپهر سپهری،ص۹۳-۹۴ و فلسفه لاجوردی،ص۱۵۷-۱۵۹)
مدعیات عرفان مدرن
آنچه در مجموع می توان بعنوان مدعیات طرحواره عرفان مدرن با عنایت به مبانی وجود شناختی، انسان شناختی، معرفت شناختی، جامعه شناختی(سیاسی – اجتماعی)، اخلاق شناختی و شریعت شناختی مطرح کرد عبارتند از:۱- باور به متافیزیک حداقلی(نحیف و حقیر) و تنهائی اگزیستانسیال.(ر.ک: درسپهر سپهری،ص۷۷ و۸۸ وص۲۵۳-۲۵۵) ۲- زیست در جهان رازدائی شده و فاصله گرفته از شاهدان عهد شباب فکری و درجستجوی سلوک معنوی و پرواز تا انتهای حضور(ر.ک: درسپهر سپهری،ص۷۶ و۸۸ 3- عرفان مدرن ذیل مقوله دین داری تجربت اندیش یا غارفانه قرار دارد که دلمشغول تحقق تجربه های عارفانه درجهان رادززدائی شده کنونی است(ر.ک: درسپهر سپهری،ص۹۳)۴- در عرفان مدرن راه آسمان از زمین می گذرد. چنانکه نوشته اند:”در میان آوردن عشق نوع دوستانه در سلوک اخلاقی و عرفانی و راه آسمان را تنها از طریق زمین جستجو کردن؛ امری که به نظر میرسد در عرفان سنتی، با این صورتبندی کمتر محل تأکید و عنایت واقع شده، هر چند ظرفیت آنرا دارد و علی الاصول نسبت بدان گشوده است؛ ولی این مهم در آن صورتبندی نشده و به مثابه یک امر هنجاریِ مدون و منقح به بحث گذاشته نشده، و باز شدن درهای آسمان بر روی سالک، متوقف برگام نهادن بر روی زمین و نشست و برخاست و همصحبتی با زمینیان نشده است و سالک طریق سنتی، علی الاصول میتواند بدون پرداختن به امور انضمامی نیز تجربههای باطنی دل انگیز را از سر بگذراند. هر چند، در عرفان سنتی، پرداختن به دیگران و احسان و شفقت ورزی و طلب کردن راحت یاران و دوستان، چنانکه آمد، توصیه شده است؛ اما نه به عنوان شرط ضروریِ لایتخلفِ سلوک معنوی؛ چرا که احوال خوش باطنی و معنوی از راههای دیگری نیز نصیب سالک میشود. پرداختن به «دیگری» و درد و رنج او و در میان آوردن عشق پیش رونده، در منظومه عرفان مدرن، شرط ضروریای است که نحوه زیست اخلاقی موجه را امکان پذیر میکند و به کار انسانهایی میآید که در دل جهان راززدایی شده کنونی، دلمشغول سامان بخشیدن به سلوک عرفانی و اخلاقی خویشند”(درسپهر سپهری،ص۱۱۷-۱۱۸). 5- تأکید بر تقابلِ میان «باخودی» و «بیخودی» در سنت عرفان اسلامی، و نقد مفهوم«فنا». طراح عرفان مدرن با تکیه بر اشعاری از سهراب سپهری در این زمینه به شرح نطریه خویش در مقوله”بی خودی” در عرفان مدرن پرداخته اند و گفته اند:” عرفان مدرن به روایت نگارنده، متضمن فرونهادنِ مفهوم «فناء فیالله» و «بیخودی» در معنای نخست است و برگرفتنِ «بیخودی» در معنای دوم که در آن «خودمحوری عقلانی» و اراده و اختیارِ سالک محوریت دارد. برای سالکِ مدرنی که در جهان راززدایی شده میزید و نظام معرفتی و اخلاقی او دستخوشِ تغییرات جدی شده و مبانی و مفروضات وجود شناختی، معرفتشناختی و انسان شناختی او دگرگون گشته و متافیزیک نحیف را اختیار کرده و هستی را واجد ساحت قدسیِ بیتعیّنِ بیرنگِ بیصورتی میداند که با «وجودشناسی بنیادین» و «تفکر مراقبهای» به روایت هایدگر در تناسب و تلائم است، در عین حال دلمشغولِ سامان بخشیدنِ به سلوک معنوی و تجارب باطنیِ خویش و «دیدن یگانگی چیزها» در روزگار پرآشوبِ کنونی است؛ تجربه کردنِ «بیخودی» و فنای در امر بیکران و استحالۀ در بینهایت ــ چنان که مدّ نظر عرفای بزرگِ کلاسیکی چون بایزید بسطامی، حلاج، سنایی، عطار نیشابوری و مولوی است ــ چندان متصور و امکانپذیر نیست. اما، این سالک مدرن میتواند با تنقیح مبادی و مبانیِ نظام ِمعرفتی و اخلاقی خویش از سویی و پذیرشِ قرائتی از مفهوم «بیخودی» که با خودمحوری عقلانی و اراده و اختیار در میرسد از سویی دیگر؛ با تفقّدِ احوال باطن و خودکاوی و خودشناسیِ ژرف، به سر وقتِ خدایِ تنزیهیِ بیصورت برود و مواجیدِ معنویِ دلانگیزی را در روزگار کنونی نصیب برد”(فلسفه لاجوردی سپهری،ص۱۰۸-۱۰۹) ایشان درجائی دیگر با انگشت تآکید نهادن بر”اراده” وسالک واجد اراده بعنوان یکی از مقومات عرفان مدرن می گویند:” مفهوم «اراده» و سالک واجد اراده از مقومات عرفان مدرن است. در مقابل، درعرفان کلاسیک مقصد سلوک عبارت است از زدودن و پیراستن تفرد و تشخص و مستحیل و مستغرق شدن در بحر بیکران خداوند. مفهوم «فنا» در ادبیات عرفانی، متکفل تبیین همین امر است، فنایی که غایت قصوای سلوک است”( همو، درسپهر سپهری،ص۸۳) که این گزاره درواقع مقصود طراح عرفان مدرن را ازمولفه انسان شناختی درقالب”با خودی” و “بی خودی” را روشن تر می سازد تا فرق میان عرفان سنتی و مدرن در این زمینه نمایان گردد، چنانکه می گویند:” در عرفان کلاسیک، بهترین عارف آن است که در میان نباشد: «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز» تأکید بر مفهوم فنا و غوطهخوردن در امر بیکران و از میان برخاستن و یکیشدن با او، متضمن تخفیف و بیاهمیت انگاشتن مقوله اراده است، چرا که کسی در میان نیست تا اراده خود را بهکار گیرد و محقق سازد”( همان،ص۸۳-۸۴) یا:” علاوه بر این، نزد عموم عرفای کلاسیک، مستغرق شدن در محبوب و تخفیف اراده و در نظر نیاوردن آن با بیالتفاتی به دنیای پیرامون همراه است”( همان،ص۸۴) ۶- عدم اعتقاد به رابطۀ ارگانیکی میان عرفان و مشروعیت سیاسی(فلسفه لاجوردی سپهری،ص۱۱۹ و این درحالی است که براین باورند که مشروعیت سیاسی متناسب و متلائم با عر فان مدرن سازوکار دموکراتیک را پاس می دارد و بر صدر می نشاند و با آن قابل جمع است.(همان) همچنین می گویند:”عرفان مدرن به روایت نگارنده، افزون بر پرداختن به احوال باطنی و انفسی انسان ها در روزگاری که بسر می بریم، دل مشغول امر سیاسی است و آن را جدی می انگارد. در ساحت نظر، با برکشیدن متافیزیک حداقلی و عقلانیت جدید و دیریاب انگاشتن دعاوی معرفت بخش، مشروعیت سیاسی را از آموزهای عرفانی طلب نمی کند و با دستاوردهای سیاست مدرن بر سر مهر است”(همان،ص۱۲۷) ۷- شریعت گرائی حداقلی در سلوک معنوی و عرفانی. طراح عرفان مدرن چنین می گوید:”آیا سالک مدرن «باید» در سامان بخشیدنِ به سلوک معنوی خویش، احکام شریعت را پاس بدارد؟یا بدون لحاظ کردن و مد نظر قرار دادنِ مناسک فقهی نیز می تواند مناسبات و روابط سلوکی خویش را تنظیم کند و احوالِ خوش معنویِ دل انگیزی را نصیب برد؟ ایشان برای پاسخ دادن به این پرسش از تقسیم بندی رایجِ میان فقها بهره برده و «باب عبادات» را از «باب معاملات» تفکیک کرده اند. و گفته اند احکام عبادی، چنانکه در شریعت اسلام تبیین شده، ناظر به رابطۀ میان بنده و خداوند است و برخلافِ احکام باب معاملات، سویه های اجتماعیِ آشکار و پررنگی ندارد.( فلسفه لاجوردی سپهری،ص۱۴۸-۱۴۹) او بر این باور است که:” سالک مدرن در احکام عبادی و مناسک دینی به چشم منابع معنابخشِ به زندگی نظر می کند و با غوطه خوردن در آنها می کوشد به زندگی خویش معنا بخشد”(همان،ص۱۵۰) و در احکام معاملات می گویند:” سالک مدرن به روایت نگارنده، در باب معاملات، به فقه شناسیِ روشنفکران و نواندیشان دینی تأسی می کند وآموزه های ایشان را نصب العین خویش قرار می دهد. به نزد عموم نواندیشان دینی در دهه های اخیر، موجه انگاشتن و بکار بستن احکام فقهی اجتماعی، متوقف بر بکار بستن «اجتهاددر اصول» به جای «اجتهاددر فروع» و تنقیح مبادی و مبانیِ انسان شناختی، معرفت شناختی و کیهان شناختیِ این احکام و توزین آنها در ترازوی اخلاق است”(طرحواره عرفان مدرن(۷)بحث مناسک فقهی و سلوک عرفانی) و بر اساس دیدگاه شبستری می گویند:” احکام فقهی اجتماعی، بر خلاف اصول اخلاقی و اعمال و مناسک عبادی، قوانینِ نفسالامریِ ابدیِ فراتاریخی نیستند؛ بلکه عرف زمانۀ پیامبر درباره ارث، مجازات، سرقت و …اند که با اندکی دخل و تصرف مورد موافقت پیامبر اسلام قرار گرفته:«از بررسی تاریخی اوضاع و احوال فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مکّه و مدینه در عصر پیامبر و نیز پارهای از آیات قرآن مجید به دست میآید که در آنجا عرفهایی درباره نظام خانواده، ارث، مجازات سرقت، قتل، زنا، محاربه و… وجود داشت که نقش آنها حفظ تداوم نظام اجتماعی اعراب بود. کسی آنها را به عنوان قانون وضع نکرده بود و کسی آنها را قانون تلّقی نمیکرد و سخنی در باره ابدی یا موقت بودن آن قوانین نمیرفت… در آن اوضاع و احوال کسی از قوانین الهی نفسالامری (لوح محفوظی) که همه انسانها در همه عصرها مخاطب آن هستند، سخنی نمیگفت».(همان) وی آنگاه برمحور دیدگاه دکتر عبدالکریم سروش می نویسند:” به نزد نواندیشان دینی، اخلاق فراتر از شرع است و «وجوب فقهی» ملازمتی با «وجوب اخلاقی» ندارد؛ چرا که برخی از امور وجوب اخلاقی دارند، اما وجوب فقهی ندارند و بالعکس. به تعبیر عبدالکریم سروش، مذاق شارع، قبض فقه است و بسط اخلاق:«فقه نازلترین نصیبۀ نبوّت است، چون از شرعی به شرعی عوض میشود، امّا اخلاق فراشرعی است. حجّ فقط در اسلام واجب است نه در جمیع شرایع، اما دروغ گفتن همه جا حرام است. همین است که پیامبر علیهالسّلام …رسالت اصلی خود را گسترش اخلاق میداند نه گسترش فقه… مذاق شارع قبض فقه است و بسط اخلاق…قدر متیقّن آن است که احکام شرع، وارده در قرآن و حدیث پیامبر، همه موقّت و محلّی و متعلّق به دنیای ماقبل مدرناند، مگر خلاف آن ثابت شود. اینکه مسلمانان همواره بدانها عمل کردهاند، ناشی از یکسان بودن دنیاشان با دنیای عصر نبوّت بوده است…مناسک و آیین عبادی چون صلات و صوم و حجّ و زکات و پرهیز از خمر و خبائث، ماندگارترین و دلرباترین بخش فقهاند…سیاسیّات و جزائیّات مشکوکترین و مندرسترین بخش فقهاند و خصلت حجازی و قبیلگی آشکار دارند و جامعه و جان اعراب در آنها حاضر است». لازمۀ نفس الامری و ابدی و فراتاریخی نیانگاشتنِ احکام فقهیِ اجتماعی وقبض فقه و بسط اخلاق را مراد شارع به حساب آوردن، توزین این احکام اجتماعی در ترازوی اخلاق است و برگرفتن احکامی که عادلانه اند و متناسب و متلائم با شهودهای اخلاقیِ عرفی و فرو نهادن احکامی که ناعادلانه اند و غیر اخلاقی”(همان).
نقد مدعیات عرفان مدرن
به دلیل عدم فرصت کافی و اتمام وقت جلسه اول چنانکه بایسته و شایسته بود نتوانستیم به نقد مدعیات عرفانی بپردازیم و مقرر شد مبانی وجودشناختی، انسان شناختی و معرفت شناختی عرفان مدرن در جلسات دیگر مورد نقادی قرار گیرد و سپس به نقد مبانی جامعه شناختی(سیاسی – اجتماعی) و سویه فقهی و شریعت گریانه عرفان مدرن بپردازیم.البته مباحث بسیار خوبی از سوی حضار محترم و ناقد مطرح شد که پس از صورتبندی علمی تقدیم خواهد شد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰