نقش علامه طباطبایی در احیاء حکمت اسلامی
۲۰۱۷-۰۶-۱۹ کارشناسان:آقایان احمد احمدی و احمد بهشتی دبیر علمی : آقای امینی نژاد زمان: 1394/08/28بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. خیر مقدم عرض میکنم خدمت همۀ برادران و خواهران و تشکر میکنم از همه سروران عزیز حضرات اساتید تشکر دارم از مجمع عالی حکمت اسلامی که این
۲۰۱۷-۰۶-۱۹
کارشناسان:آقایان احمد احمدی و احمد بهشتی
دبیر علمی :
آقای امینی نژاد
زمان: 1394/08/28بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. خیر مقدم عرض میکنم خدمت همۀ برادران و خواهران و تشکر میکنم از همه سروران عزیز حضرات اساتید تشکر دارم از مجمع عالی حکمت اسلامی که این جلسه را به عنوان یادبود حضرت علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) برگزار کردند. ما در این جلسه انشاءالله در خدمت دو تن از شاگردان معظم و بزرگوار حضرت علامه طباطبائی استفاده خواهیم کرد. حضرت استاد حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر احمدی و حضرت استاد آیت الله آقای بهشتی مباحثی را که در خصوص علامه طباطبایی و احیاء حکمت اسلامی در عصر حاضر توسط حضرت ایشان بود را انشاءالله خدمت این دو استاد بزرگوار خواهیم بود من برای اینکه یک مقداری فضا آمادهتر بشود تا از بزرگواران استفاده بکنیم چند نکتهای را عرض میکنم.
یک نکته این است که حکمت اسلامی به حقیقت معنای کلمه هم حکمت هست هم اسلامی است؛ یعنی بسیاری از اوقات اشکال گرفته میشود که این ترکیب ناهمگون است اگر حکمت و فلسفه هست اسلامی بودن یعنی چه؟ و اگر فضای اسلامی بودن میخواهد غلبه پیدا بکند دیگر فلسفه و حکمت بودن یعنی چه؟ این مسئله کاملا واضح و مبرهن است که این اشکالها واقعاً درست نیست آنچه که ما به عنوان فلسفه اسلامی داریم واقعاً فلسفه هست و واقعاً هم اسلامی است و اگر ما در صدد این باشیم که بر اساس پایگاه حکمت اسلامی اندیشههای بحث یافتهای که بتوان تمدن عظیم اسلامی را در دوره معاصر ما احیاء بکند کاملاً این ظرفیت در حکمت اسلامی وجود دارد. اگر بخواهیم علوم انسانی اسلامی اگر بخواهیم امتدادهای فلسفۀ اسلامی را پیگیری بکنیم کاملاً در فضای فلسفه اسلامی و حکمت اسلامی به ویژه حکمت صدرایی این ظرفیتها وجود دارد.
خوب همه عزیزان مستحضر هستند و میدانند که در فضای فلسفه اسلامی سه مکتب بزرگ شکل گرفته، سه کلان مکتب مکتب مشاء، مکتب اشراق و مکتب حکمت متعالیه؛ اگر ما برای حکمت مشاء چند نفر شاخص بتوان عرضه بکنیم مثل فارابی و ابنسینا و بهمنیار ؛ و اگر بتوانیم برای حکمت اشراق چند نفر شخصیت برجسته معرفی بکنیم مثل خود شیخ شهاب الدین سهروردی یا مثل قطب الدین شیرازی یا شهرزوری؛ و اگر بخواهیم برای کلان مکتب حکمت متعالیه، حکمت صدرایی چند نفر شاخص و برجسته معرفی بکنیم که از خود صدرا که بگذریم تعدادی از اعاظم و بزرگان را بشماریم قطعاً یکی از نقطه عطفها و برجستهترینها حضرت علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه هست. من حسب برداشت خودم عرض کنم و استفاده خواهیم کرد از اساتید معظم که جایگاه علامه طباطبایی در حکمت متعالیه مثل جایگاه ملاهادی سبزواری هست یعنی یک نقطه عطف به حساب میآید. چنانچه مرحوم سبزواری با ارائه آثاری که مثل شرح منظومه، حواشی بر اسفار و حواشی بر آثار متعدد صدرالمتألهین مثل شواهد الربوبیه یکی نقطه عطف تاریخی از یک جهت احیاء حکمت متعالیه در عصر خودشان به دست ایشان انجام گرفت در عصر ما هم ما باید بگوییم که یک نقطه عطف تاریخی در فلسفه اسلامی به وجود آمده و علامه طباطبایی با آثار فراوانی که عرضه کردند دو کتاب بسیار ارزشمند بدایه الحکمه و نهایه الحکمه که محور درسهای فلسفی و حکمی در همۀ حوزهها و مراکز علمی قرار گرفته، الآن من تعبیرم این هست که نهایه الحکمه مثل شرح منظومه شده یعنی شرح منظومه به خاطر اینکه محور قرار گرفت و دهها شرح و حاشیه و ترجمه راجعبه آن هست یک نقطه ورود برای محققین برای فلسفه هست نهایه الحکمه کمکم دارد این جایگاه را پیدا میکند یعنی یک محور فلسفی که انواع تحقیقات حکمی، حواشی که الآن بر حسب آنچه که من اطلاع دارم و کارهای بزرگی در خصوص فلسفه اسلامی با محوریت نهایه الحکمه دارد صورت میگیرد قطعاً ما باید علامه طباطبایی را یک نقطه عطف در حکمت متعالیه به حساب بیاوریم.
خوب علامه طباطبایی از یک جهت ادامه دهنده بسیار قوی برای حکمت صدرایی بود یعنی همانطور که صدرا روی سه محور برهان و قرآن و عرفان مبانی حکمی خودش را پیریزی کرده هم یک نگاه دین پژوهانه در آن هست هم ارتباطی به مباحث شهودی دارد و عمیقاً برهانی هست علامه طباطبایی در همین راستا حرکت کرده و لذا انسان هیچ تضاد و تنافی در شخصیت ایشان به لحاظ برهانی، عرفانی قرآنی اصلاً مشاهده نمیکند و به ویژه حالا من برداشتم این است حالا حتماً از اساتید استفاده خواهیم کرد به ویژه احساسم این است که فضای دین پژوهی که علامه طباطبایی داشت با یک روش فنیتر و اجتهادیتر در حوزه معارف دینی قدم برداشته یعنی ما این سبکی که علامه طباطبایی در تفسیر قرآن و در حوزه معارف دینی قدم برداشته بله تمام اندیشههای حکمی و عرفانی را در خدمت دین آورده ولی سبکی که ایشان عمل کرده صدرا هم همین کار را کرده ولی سبکی که ایشان عمل کرده یک سبک فنیتر و قابل عرضه در فضای اجتهادی هست من بیش از این تصدیع نمیکنم و دعوت میکنم از اساتید معظم خود حضرت استاد حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمدی و حضرت استاد آیت الله بهشتی که در خدمت عزیزان باشیم و استفاده کنیم از این بحث.
خیلی تشکر میکنم از سروران عزیز خودمان که زحمت کشیدند و تشریف آوردند من سؤالاتی را تنظیم کردم که از اساتید معظم بپرسم حالا پرسشها مطرح خواهد شد ولی اساتید هر طور که صلاح میدانند بحث را ادامه خواهند داد و از عزیزان هم که تشریف آوردند برادران و خواهران هم تقاضا دارم پرسشهایی که دارند به صورت مکتوب به دست بنده برسد تا از خدمت اساتید بپرسم مضاف بر اینکه برگه ارزیابی که خدمت عزیزان هست آن را هم لطف بفرمایند پر کنید، من اولین سؤالی که میخواهم از عزیزان از اساتید معظم داشته باشم جایگاه تاریخی علامه طباطبایی اگر ما برای حکمت اسلامی یک ادواری در نظر بگیریم جایگاه علامه طباطبایی در این برهههای تاریخی چه خواهد بود و ما میتوانیم دستکم یک ریز مقطع تاریخی را به ایشان اختصاص بدهیم و اگر این طوری هست ویژگیهای این مقطع به لحاظ جهانی به لحظا داخل کشور به لحاظ خود حکمت و ابعاد دیگر چه میتواند باشد در خدمت اساتید هستیم.
****آیت الله بهشتی:
اعوذبالله من الشیطان الرجیم. بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین المعصومین «وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا»[۱].
سخن درباره شخصیتی است که تمام عمر خودش را صرف خدمت به دین کرد و فلسفه ایشان، حکمت ایشان در حقیقت در خدمت دین است و رسالت علامه طباطبایی رسالت بزرگی است میخواهد ببیند چگونه میشود دین را به گونهای معرفی کرد که جاذبههای آن را مطرح کند بدون اینکه دافعهای داشته باشد دافعههایی که احیاناً به خاطر بعضی از گرایشها و رفتارها، اخلاقیات اینها دافعهها برای دین بوده هنوز هم دافعهها هست و دین در ذات خودش دافعه ندارد مگر نسبت به آنهایی که اگر برابر دین عناد داشته باشند و معاند باشند و الا دین تمام حقیقتش جاذبه داشتن است. و علامه طباطبایی میخواست در آن بحبوحه زمانی خودش در آن بحران زمان خودش که افکار مختلفی، افکار گوناگونی از این طرف و آن طرف وارد میشد و به دین لطمه میزد ایشان میخواستند این دافعهها را از بین ببرند و آن جاذبههای واقعی دین را آن را عرضه بکنند با آنکه دنیا پسند باشد و میبینیم که روش ایشان هم در داخل و هم در خارج مورد توجه بوده و آنهایی که از خارج میآمدند علامه را درک میکردند متوجه جاذبههای دین مبین اسلام میشوند. مثلاً کربن سالی چند بار ایران میآمده فقط برای اینکه از محضر علامه طباطبایی استفاده بکنند لذا موقعیت علامه در حقیقت ادامه همان موقعیتی است که صدرالمتألهین دارد. صدرالمتألهین همه همّو غمّش همین بوده که از راه عقل و عقلیات مبانی دین را تقویت بکند. پایههای دین را تقویت بکند و دین را از اوهام از خرافات از کژاندیشیها نجات و حفظ بکند. لذا فلسفه صدرالمتألهین هم در حقیقت میشود گفت کلام است. چون در خدمت دین است نه اینکه در برابر دین است در خدمت دین است. و سعی میکند مسائل دینی را آنطوری که عقل میفهمد و میپسندد آنها را عرضه بکند نمیخواهیم بگوییم صد درصد صدرالمتألهین هر چه گفته وحی منزل است ولی نیّتش قصدش این بوده و فعالیتش در این جهت بوده است، و خیلی صریح ایشان میگویند که «تباً لفلسفه لا تکون قواعدها موافقه الکتاب و السنه»[۲] فلسفهای که قواعدش و افق با کتاب و سنت نباشد یک چنین فلسفهای متبوب است مثلاً « تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَ تَبَّ»[۳] بله این فلسفهای که این چنین باشد برای دنیای اسلامی ابولهبی است. این روش صدرالمتألهین بوده و علامه طباطبایی هم ادامه راه بوده و لذا میبینیم که همان روشی که حتی ابنسینا شروع کرد و گفت که حکمت مشاء به جایی نمیرسد و اینها به حقیقت نمیرسند تنها آنهایی به حقیقت میرسند که «الا علی الراسخین فی الحکمه المتعالیه»[۴] این عبارت را ایشان در اصل فهم از نمط دهم اشاره بیان کرده «الا علی الراسخین فی الحکمه المتعالیه» خواجه هم در شرح آن عبارت میگوید منظور ابنسینا از راسخین در حکمت متعالیه آنهایی است که میان بحث و ذوق جمع کردند هم حکمت بحثی دارند هم حکمت ذوقی دارند[۵]. بانی حکمت متعالیه هم ابنسینا است و لذا شاید ظلم باشد به ابنسینا که بگوییم که ایشان فیلسوف مشائی هست. خودش گرایشش به قول خودش به این حکمت متعالیه است گرچه عمرش وفا نکرده که این راه را دنبال کند ولی خط را نشان داده است، حکمت اشراق هم همین راه را طی میکند صدرالمتألهین هم از اصلاً اسم کتابش را میگذارد حکمت متعالیه پس ابن سینا در حقیقت جرقه زد و اینها این راه را دنبال کردند. باید جمع بشود بین بحث و ذوق. قرآن هم از همان جا شروع شده است یعنی ابنسینا خودش تفسیر دارد گرچه تفسیرش محدود است به هر حال او هم اهل قرآن بودند و در جای جای نوشتههای ابنسینا شما میبینید که به آیات قرآن تمسک میکند استدلال میکند به آیات قرآن کریم هر جا هم که درمانده میشود میگوید وظیفه ما پیروی از مکتب نبوت است. در معاد جسمانی که درمانده میشود میگوید ما باید تبعیت بکنیم از مخبر صادق بعد هم آنجا خیلی جالب میگوید: « وَ قَد بَسَطَتِ الشَّریعَهُ الْحَقَّهُ الَّتی أتانا بِها نَبیُّنا وَ سَیِّدُنا وَ مَوْلانا مُحمَّدٌ صَلَّی اللَهُ عَلَیْهِ وَ ءَالِهِ»[۶] پس این جمع بین بحث و ذوق و وحی از آنجا شروع میشود در حکمت اشراق هم همین هست خیلی جاها شیخ اشراق متمسک به آیات قرآنی میشود صدرالمتألهین که هم اهل حدیث است و هم اهل تفسیر است هم شرح اصول کافی دارد هم تفسیر قرآن دارد هم فلسفه دارد در جای جای آثار فلسفی او هم باز آیات قرآن روایات مطرح میکند.
این روش را علامه کاملتر دنبال میکند تفسیرش و تتبعش در روایات؛ حتی ایشان تفسیر اثری هم دارد فقط المیزان ندارد تفسیر روایی هم دارد آن هم چند جلد است[۷]، عرض کنم که بعد از وحی و خلاصه کتاب و سنت و عرفان و همۀ اینها کار کرده و همه اینها همهشان همین است یعنی همّشان واقعاً این است که اسلام را از اوهام از خرافات از گرایشهای غلط پیراسته بکنند اسلام را تبیین را عرضه بکنند. علامه طباطبایی بر صدرالمتألهین تقدیم دار.د اینجا دیگر بر قله نشسته یا از لحاظ مباحث روایی همینطور باید بگوییم از صدرالمتألهین جلو است. در حکمت متعالیه هم آن چیزی که من بارها میگویم درسها و کلاسها هم مطرح میکنم و آن مسئله قبض و بسط در حکمت متعالیه خیلی جاها هست . صدرالمتألهین در حکمت متعالیه و حکمت دچار قبض میشود گره میخورد و این گرهها را ایشان باز نمیکند بعدها میبینیم علامه طباطبایی همان گرهها را با همان مبانی حکمت متعالیه نه اینکه حکمت جدیدی مکتب جدیدی بخواهد ایجاد بکند همان حکمت متعالیه است اما حکمت متعالییه قابلیتش زیاد است قابلیت قبض و بسط دارد میبینیم همانجاها گرهها را باز میکند و بسط میکند.
موارد زیاد است مثلاً این شبهه دوانی در بحث شرور، صدرالمتألهین میخواهد با علم حضوری جواب بدهد که بله این آلام این ادراکات نا ملایم اینها هم عدمی است چون علمش علم حضوری است. علامه میگوید از کجا که علم حضوری است؟ این یک ادعا است علی فرض اینکه این علم، علم حضوری باشد در مورد آلام خودمان بسیار خوب اما وقتی یکی دارد درد میکشد و ما از درد او درد میکشیم این هم علم حضوری است و ایشان با همان مبانی صدرایی همان حرفهای خود صدرالمتألهین که در جاهایی که گفته در این مورد استفاده نکرده و مورد استفاده او قرار نگرفته با همان مبانی جواب میدهد که خیر اگر این آلام هم علمش علم حصولی باشد، علم حصولی وجود است و وجود ما هو وجود خیر است ولی وقتی متعلقش ناملایم است میشود شر نسبی. ببینید گره را باز میکند و خوب هم از عهدهاش برمیاید ولی این قابلیت حکمت متعالیه هست حالا اگر بگوییم علامه طباطبایی احیاگر است بله به این لحاظ میتوانیم بگوییم احیاگر است. ممکن است بعضیها نتوانند این گرهها را باز کنند و امثال این موردی که من عرض کردم ممکن است بعضیها نتوانند این گره و امثال این گره را باز کنند بنابراین پس این حکمت متعالیه دیگر به درد نمیخورد تعالی ندارد بله باید سقوط بکند ولی نه این قابلیت انبساط دارد هنرش این است که قابلیت انبساط دارد و یکی میخواهد که از این قابلیتهایی که در حکمت متعالیه هست استفاده بکند. بهرهبرداری بکند. علامه طباطبایی این هنر بزرگ را دارد که هر جا حکمت متعالیه دستخوش انقباض شده به وسیله خود ملاصدرا که من معتقدم ایشان مؤسس نیست مؤسس ابنسینا است ـ حق ابنسینا را نباید فراموش کرد. اصلاً حکمت متعالیه را ابنسینا این اصطلاح را ابن سینا آورده راه را نشان داد و راه را آغاز کرد و بعد این راه ادامه پیدا میکندـ پس علامه این کارها را میکند. مثلاً فرض کنید که راجعبه کسانی که مشکل پیدا میکند از لحاظ اینکه ببینیم فطرتشان منحرف شدند یا نشدند گفته میشود که اگر افراد گنهکار از فطرتشان خارج میشوند مثلاً یک کلبی میشوند یک میمونی میشوند یک کلب و میمون که عذاب ندارند کلب از کلب بودنش معذب نیست میمون از میمون بودنش معذب نیست.
حالا اگر یک انسانی هم بر اثر انحطاطش بر اثر گناهانش دیگر خلق سگی پیدا کرد خلق میمونی پیدا کرد اصلاً از فطرت انسانی خودش خارج شد. مستشکل میگوید این دیگر عذاب ندارد یا خلود در عذاب معنا ندارد مگر کلب خلود در عذاب دارد که او خلود در عذاب داشته باشد میآید اینطوری اشکال میکند یا از فطرت این شخص خارج است یا خارج نیست. اگر خارج نیست بله «العرضی یزول» بالاخره این فطرت یک انحرافی پیدا کرده «العرضی یزول» آدم زائل میشود برمیگردد به آن حالت ملکوتی خودش پس خلود در عذاب معنا ندارد اگر هم از فطرتش خارج شده مثلاً یک کلبی شده این هم دیگر عذاب ندارد. لذا خلود در عذاب را مستشکل زیر سؤال میبرد. صدرالمتألهین هم از کنار این میگذرد بلکه خودش هم اشکال را پرورش میدهد. اما علامه طباطبایی اینجا به میدان میآید آن گره را باز میکند ایشان میگوید خواه از فطرتش خارج شده باشد خواه از فطرتش خارج نشده باشد خلود در عذاب موجه است اما اگر از فطرت خودش خارج شده باشد چرا خلود در عذاب است؟ با اینکه این یادش میآید که چه بوده و چی شده اینکه یادش میآید آدم بوده حالا کلب شده همین برایش عذاب است پس خلود در عذاب معنا میدهد. اگر هم از فطرتش خارج نشده باز هم خلود در عذاب معنا میدهد. آن وقت ایشان تمسک به آیه قرآن میکند «کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَیْرَهَا لِیَذُوقُواْ الْعَذَابَ»[۸] یا آن آیه دیگری که «کُلَّما خَبَتْ زِدْناهُمْ سَعیراً»[۹] وقتی آتش جهنم دچار خمودی میشود باز ما شعلهها را زیاد میکنیم، میگویند علی ای حال خلود معنا میدهد. ولی صدرالمتألهین از کنارش میگذرد یعنی اینجا برای ایشان گره خورده علامه طباطبایی گره را باز میکند ما مواردی از این قرار زیاد داریم. اگر وقت اجازه بدهد یک مورد دیگر بگوییم، میگویند شیطان با ملائکه بحث میکرد میگفت خدا که میدانست من چی هستم میخواست من را خلق نکند صدرالمتألهین میگوید که ملائکه جواب جدلی به شیطان دادند و به او گفتند «لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ»[۱۰] یعنی فضولی موقوف. این جواب جدلی است.
بله، چون شیطان قابلیت برهان نداشت جواب جدلی به او داد. علامه میگوید خیر جواب، جواب جدلی نیست. جواب، جواب برهانی است. اینها برهان برای او آوردند حالا شیطان یا فهمیده یا نفهمیده یا اگر فهمیده به روی خودش نیاورده ولی به هر حال جواب، جواب برهانی است جواب جدلی نیست برای خاطر اینکه سؤال از شخصی که یک کاری انجام میدهد برای چی است؟ چرا از یکی سؤال میکنند که چرا این کار را کردی؟ از خدا هم سؤال کردند که چرا این کار را کردی؟ از غیر خدا هم سؤال کنند که چرا این کار را کردی؟ چرا سؤال میکنی؟ علت سؤال چیست؟ علت سؤال این است میخواهند ببینند آیا این شخص نسبت به این کاری که داشت مالکیت داشته یا نه؟ یا سؤال برای این است که میخواهند ببینند این کاری که کرده مطابق مصلحت بوده یا نبوده؟ علت سؤال این است مثلاً یکی به یکی سیلی میزند، میگویند چرا سیلی زدی؟ میگوید میخواهم ادبش کنم بیادب است میخواهم ادبش کنم، مصلحت بود. یا مثلاً میگوید من اختیار دارم مالک هستم میتوانم بزنم به هر حال باید معلوم بشود کسی که یک کاری انجام میدهد مالیکت دارد یا نه؟ مثلاً میرود خانه یک نفر میگویند چرا رفتی در این خانه؟ میگوید خانه خودم است مالک هستم دیگر جواب کامل است کافی است. یا بگوید مصلحت این کار چه بوده وقتی توانست بیان کند منشأ را از لحاظ مالکیت یا از لحاظ مصلحت دیگر مؤاخذه ندارد دیگر سؤال ندارد. خوب حالا از خدا سؤال میکنند چرا این کار را کردی؟ مثلاً چرا دستور دادی به خضر که آن بچه را سر ببرد که بعد هم حضرت موسی صدایش در بیاید « أقتلت نفسًا زکیّه بغیر نفس»[۱۱] برای چی بچه را کشتی؟ خوب میشود از خدا سؤال کرد؟ خدا مالکیت مطلقه دارد از مالک مطلق نمیشود سؤال کرد که چرا این کار را کردی؟ مالک مطلق است نمیشود چون و چرا کرده، اگر هم میخواهید ببینید مصلحت چه بوده که خدا این کار را کرده؟ این هم جای سؤال نیست برای اینکه فعلی که ما انجام میدهیم باید مطابق مصلحت باشد تا مؤاخذه نداشته باشد اما فعل خدای متعال بر حسب مبانی حکمت متعالیه عین مصلحت است نه موافق مصلحت. بنابراین جای سؤال نیست.
«لا یُسْئَلُعَمَّا یَفْعَلُوَ هُمْ یُسْئَلُونَ»[۱۲] ، لذا میبینید صدرالمتألهین حکمتش اینجا گرفتار گره خوردگی میشود علامه طباطبایی گره را باز میکند. از این مواد از حواشی علامه طباطبایی یا در عرض کنم نوشتههای ایشان مثل بدایه و نهایه زیاد است یا اگر بگویید احیاء این هم میشود علامه واقعاً احیاگر است. یعنی اگر ایشان نمیآمد چهار تا لگد هم میزدند بعضیها که از فلسفه خوششان نمیآمد چهار تا لگد به آن میزنند کارش تمام میشد میرفت ولی ایشان میآید گرهها را باز میکند.
آن وقتها که ما شیراز بودیم یکی از علمای شیراز به استاد ما گفته بود ما اسفار شما را هم خواندیم و چیزی در آن نبود. بله آخرش میگویند چیزی نداشت. همین لگدها کافی بود برای اینکه حکمت متعالیه لگد بخورد و از صحنه خارج بشود و اگر این خارج میشود دیگر حکمت اشراق و مشاء چی بود؟ این حکمت متعالیه پخته شده از مواد خام آن حکمتهای پیشین است نه اینکه فلسفه صدرایی التقاتی باشد پخته شده است یعنی از همه مواد خام به قول استاد مطهری از همه مواد خامی که در کلام بوده کلام اشعری، کلام معتزلی یا ماتریدی یا در عرفان بوده یا در حکمت مشاء بوده یا در حکمت اشراق بوده اینها همه را میآورند به عنوان مواد خام در حکمت متعالیه استفاده میکند لذا اگر هم در این سؤالات دیدم که میشود گفت گاهی وقتها هم علامه گرایش به مشاء پیدا میکند نه اصلاً حکمت متعالیه همه چی داخلش هست و چه اشکالی دارد یک جاهایی هم همان حرف مشائی عینا در حکمت متعالیه حضور پیدا میکند و مورد استفاده قرار میگیرد. من دیگر بیش از این مزاحم نمیشود، انشاءالله استفاده میکنیم.
*****استاد امینی نژاد:
خیلی تشکر میکنم از حضرت استاد آیت الله آقای بهشتی، استفاده کردیم. من اگر بخواهم جمعبندی داشته باشم حضرت ایشان فرمودند که حکمت اسلامی در یک راستا حرکت کرده این از ابنسینا این مباحث شروع شده یک وضعیت تشکیکی ذومراتب داشته البته همنیطور که حضرت استاد فرمودند خود شیخ اشراق که میآید میگوید ابنسینا خواست حکمت مشرقیین درست بکند آن گرههای اصلی را هم ابنسینا داده با همین عنوان با آن چیزی که حکمت مشرقیین نوشته ولی شیخ اشراق میگوید من این صفحاتی که ایشان نوشته نگاه کردم چیز مشت پرکنی از حکمت مشرقیین عرضه نکرده یا مثلاً همین امتداد حکمت اشراق واقعاً این پختگیها بشتر شده و بعد از صدرالمتألهین هم.
****آیت الله بهشتی:
چرا ایشان حکمت المشرقیین نوشته الآن منطقش موجود است و این بخشی هست از همان حکمت المشرقیین متأسفانه منطقش هست و در مصر هم چاپ شده من چاپ مصرش را دارم آن ادامهاش نیست؛ این از بین رفته یا اینکه جایی هست پیدا نشده او کار کرده البته عمرش هم وفا نکرده چون عمر ایشان طولانی نبوده مثل عمر شیخ اشراق که خیلی کوتاهتر بوده این هم عمرش کوتاه بوده البته شیخ اشراق را کشتند. البته ایشان را هم کشتند . میگویند غلامان خودش به خاطر اینکه وزیر بوده امکانات داشته او را کشتند، یعنی دوای عوضی به او دادند طبیب بوده و خودش دوایی داده اینها میرفتند یک چیز دیگر مخلوطش میکردند همان هم معلوم نیست به مرگ طبیعی از بین رفته باشد. به هر حال ابن سینا داشته، این برنامه را داشته ولی به دست ما نرسیده است.
****استاد امینی نژاد:
بنده هم آن منطق مشرقیین را در مقدمه فرمایشاتی که دارد بعد یک چند صفحهای هم پیدا شد راجعبه منطق مشرقیین دائره المعارف علوم اسلامی در مؤسسه امام خمینی به حسب تجسسی که در ترکیه و …. اینها داشتند یک چند صفحه به عنوان رساله حکمت مشرقیه از ابنسینا پیدا شده، حالا در هر صورت این مطلب را حضرت استاد فرمودند و بعد امتیازهای علامه در مثل دین پژوهی، مثل تفسیر، حدیث نسبت به سابقین خودش را مطرح فرمودند باز کردن گرهها بر اساس مبانی صدرا مطرح فرمودند. من همین پرسش را از حضرت استاد دکتر احمدی میخواهم داشته باشم و یک فرمایشی حضرت استاد داشتند که واقعاً فلسفه صدرا کلام هست؟ آیا ما اینطور میتوانیم بگوییم یا بگوییم که ظرفیت بالای کلامی درد چون گاهی اوقات اشکال میشود که اصلاً این فلسفه نیست انصافاً کلام هست چون نوآوریها را حضرت استاد بهشتی فرمودند اگر این را هم حضرتعالی در پاسخ مطرح بفرمایید به حسب نگاهتان استفاده خواهیم کرد.
اصل سؤال این است که جایگاه علامه طباطبایی به لحاظ ادوار تاریخی حکمت اسلامی چه جایگاهی هست؟
*****دکتر احمدی:
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله و الصلوه و السلام علی رسول الله و علی آله الطاهرین.
با درود به روح پاک علامه عرض کنم که مرحوم آقای طباطبایی یک جایگاه ویژه دارد. در مراحل تاریخی حکمت و تفسیر همه مباحث دینی التبه مرحوم سبزواری یک زمان بوده ۱۲۸۱ بوده مرحوم آقای طباطبایی یک زمانی که درگیری با کمونیسمها و تودهایها و تبلیغات وسیع؛ خب حاجی آن روز اصلاً با این مسائل مرتبط نبوده هجومی نبوده حاجی در منظومه همان افلاک قدیم و همان طبیعیات باز جهت فراوان به شعر به بیت در میآورد. علامه نیازی به اینها نداشته برای اینکه بحث افلاک از سال ۱۶۳۲ که گالیله آن تلسکوپ را درست کرد و مسئله ماه را بعد هم دیگر هیئت جدید جای هیئت قدیم آمد را گرفت طبیعی است که کسی با آنها نمیپرداخت. عقل اول، عقل دوم، عقل تا بیاید به افلاک پوست پیازی و … علامه از اینها فارق بود و به همین جهت جایی میفرماید که اصلاً آن افلاک آن عقول دهگانه برای توجیه افلاک وطن دوستی بوده و الا آن ده تا عقل هیچ وجهی ندارد. البته اصل عقل را قبول دارد یک مجردی باید بر این ماده حاکم باشد زمان خیلی فرق داشت و علامه در واقع یک زمان خیلی حساسی واقع شده بود کسی که آثار ارانی و تودهایهای آن روز و تبلیغات آنها مخصوصاً بعد از شهریور ۱۳۲۰ که دیگر جنگ جهانی دوم درگیر بودند و کمونیسمها با پیروز شدن استالین در جنگ جهانی دوم یک کیا بیایی داشتند علامه در این موقعیت بوده کسی که بتواند یک فلسفهای عرضه بکند همان فلسفه کهن را به ظاهر آن را بیاید عرضه بکند و با این در برابر مخالفین عرض اندام بکند.
من شنیدم احسان طبری که در واقع ایدئولوگ اصلی تودهایها بود بعد اینکه محبوس یا محصور بود و این کتاب اصول فلسفه را میخواند خودش گفت ما خیلی زیان کردیم از اینکه از این فلسفه غافل بودیم از این منبع آگاهی غافل بودیم سراغ عقائد اومانیسمها میرفتیم. خوب علامه اصول فلسفه را در آنجا آورد من از همه دانشجویان تقاضا میکنم این کتاب را مرتب بخوانند مخصوصاً پاورقیهایی که مرحوم آقای مطهری رضوان الله تعالی علیه بر این نوشته این همچنان زنده است بنده بعد از سالهای سال باز مراجعه میکنم میبینم خیلی حرفهایی که دیگران زدند در اینجا آمده، پس زمان علامه زمان بسیار حساسی است. کسی که بتواند در چنین روزگاری یک حرفی بزند که ایدئولوگ کمونیسمها آن حرف را بزند معلوم است خیلی کار کرده این حالا اهمیت روزگار علامه. اما کاری که آقای طباطبایی کرد واقعاً در طول تاریخ بینظیر است.
در طول تاریخ مرحوم علامه طباطبایی یک حکمتی را خوب هضم کرد یک عرفانی را خوب در وجود خودش عرفان نظری و عملی هر دو را در محضر آیت الله قاضی در نجف هضم کرد واقعاً خودش را ساخت وقتی هم میگوید انسان باید عارف باشد و عرفان را از انسان سازی شروع میکند این آقای طباطبایی برای اینکه فلسفه را دقیق بخواند استادش به او گفته بود برو ریاضی بخوان و میرفت پای درس مرحوم آقای خوانساری، خودش میفرمود ما ظهر نیم روز نجف که برمیگشتیم تمام حتی قبای ما هم خیس عرق شده بود میرفت درس هندسهای که آقای طباطبایی میدانست من شنیدم از دانشگاه در این هندسهها اقنیدسی و مال ابلنییوس …. اینها میآمدند و از آقای طباطبایی میپرسیدند، و هر چه را که خوانده خوب خوانده. این حکمت و این جامعیت در فلسفه در حکمت متعالیه در عرفان، عرفان عملی، عرفان نظری شما هر جایی کتاب محیی الدین فتوحات را یک چیزی از او میپرسیدی، میدیدی علامه آن طرف است. یک بار من گفتم حاج آقا این اشعاری که این محی الدین در آغاز هر فصلی میآورد اینها میخواستند مثلاً تعریفش کنند فرمودند نه آن شعرهایش خیلی شعر چیزی نیستند بیت هستند، آنها یعنی خوانده اینها را و وقتی از او میپرسی معلوم است که شعر را هم میسازد آقای طباطبایی همچنین زمینهای فراهم کرد. این فلسفه را آنچنان که باید فرا گرفت و همیشه هم میفرمود فلسفه، فلسفه است با شعر و عرفان و با ذوقیات نباید آمیخته کرد. شما حاشیههای مرحوم حاجی را در اسفار میبینید یک دفعه میپردازد به مسائل ذوقی ابیات گوناگونی چون حاجی شارح مثنوی بوده است یک شرح مثنوی دارد البته شرح عمیقی نیست ولی جحجی یک دفعه میبیند، اما آقای طباطبایی یک دانه بیت در آثار فلسفی ایشان نمیبینید. همیشه میفرمود آقا در را نگه دارید و فلسفه اساسش برهان است بدیهیات است باید از اینجا شروع شود و این خط را حفظ بکنید تا به نتیجه برسید یک یا دو تا بیت حافظ و سعدی و …. درج کردن کار فیلسوف نیست و حدود را در این حروف مقطعه اگر ملاحظه کرده باشید در المیزان میفرماید که ما در باب حروف مقطعه در سوره شوری در «حم عسق»[۱۳] نظرمان را خواهیم داد. بعد از اینکه آن تمام شد یعنی سوره شوری چون ما در خدمت ایشان بودیم از سال ۳۶ تا ۵۵ روزانه و به خصوص آن جلسات شبانه فرمود که آن که میخواستم گیر من نیامد شاید بهترین نظر را در مورد حروف مقطعه فرموده باشد اما همینطور فرمود میشود بافت. اما آنکه میخواستم نتوانستم این شیوه یک عالم است که بافتنی ندارد.
پس آقای علامه طباطبایی یک فلسفۀ جامعی فرا گرفته با عرفان با وجوه مختلف و حالا آمده این حکمت را مبنا قرار داده برای به تعبیر جناب دکتر برای دفاع از دین آن هم نه اینکه بخواهد زورکی دفاع از دین بکنیم نه معتقد است که دین قرآن و برهان و عرفان اینها همه.
ما آن تمهید القواعد ابن ترکه را شبها پیش ایشان میخواندیم. همین که آیت الله جوادی حفظه الله شرحش کردند به نام تحریر تمهید القواعد آن هم حتماً ملاحظه بفرمایید او عرض کنم که همهاش حرفشان این بود که در اینجا برهان و قرآن وعرفان یکی است.
آقای طباطبایی با این دیدگاه وارد شده یعنی از فلسفه استفاده کرده و ببینید چه بحثهایی را ایشان مطرح کرد بحثهایی که واقعاً اساس تفکر هر آدم حتی عامی است. آدم عامی علیت را نمیتواند انکار بکند اصلاً حیوانات هم تحت تأثیر علیت هستند خدا رحمت کند مرحوم صاحب قوانین در بحث استصحاب میگوید حیوانات هم استصحاب دارند برای اینکه یک پرنده وقتی از لانهاش در میآید میرود این طرف و آن طرف و دانه جمع میکند استصحاب میکند که برگردم به همانجایی که بودم و بنده فرصت نکردم یک مقالهای بنویسم که رابطه استصحاب و علیت یعنی یک علیتی هست که در ذهن این پرنده یک تأثیری میگذارد. این تأثیر باقی است و او هر جایی میرود بر اساس آن تأثیری که از آن مبدأ گرفته برمیگردد حیوانات هم علتی دارند حالا اگر یک گروهی بگوید اصلاً علیت غلط است این دیگر به قول مرحوم بوعلی میگوید این سوفیستها را اگر هر کاری کردند اگر انکار کردند آتش نزدیک آنها ببرند.. آتش ببرد بگویید سوختن و نسوختن یکی است. یعنی چه؟ یعنی آتش تأثیر میگذارد این علت است. این وقتی علت سوختن را در ذهن شما باقی میگذارد خوب معلوم است که علیتی وجود دارد چرا فرار میکنید آدم شکاک که نباید فرار بکند اگر سوختن و نسوختن یکسان است مرحوم آقا طباطبایی بحث علیت را به خوبی مطرح کرده این در تفسیر المیزان آورده بنده حالا چند تا جاهایی که ایشان همین بحثهای فلسفی را آوردند و در تفسیر المیزان و در واقع یک آمیزهای از آیات کریمه قرآن کریم و مباحث فلسفی بحث فلسفی، بحث فلسفیه علیت، شفاعت که ارتباط دارد.
مرحوم علامه طباطبایی در جلد اول المیزان یک بحث اخلاقی مطرح کرده که واقعاً باید بارها و بارها خواند. آقا این اخلاق ارسطویی است اخلاق حد و بسطش این است آن هم فلسفه است، فلسفه عملی است این حرف ارسطو است که متأسفانه در اخلاق ما ، هم جامع السعادات هم در معراج السعاده آمده که آن را اصل قرار دادند بعد همهاش برای آن تأیید از روایات آوردند. بنده یک مقالهای در آن کنگره نراقیین نوشتم «دریا و سبو»[۱۴] بابا این دین مثل دریا است این داخل سبو نمیگنجد. این حرفهای ارسطو مثل سبو است و بعد نمونههای زیادی آنجا آوردم. اخلاق علامه طباطبایی اخلاق توحیدی، برای ارسطو را میآورد مال اخلاق دینی متوسطین و مردمی عادی هم میآورد که همهاش که چه کار میکنند بعد یک قسم دیگری که میفرماید اخلاق توحیدی، اخلاق محبت خدایی که هیچ چیزی نمیبیند الا الله و وقتی اینطور شد اصلاً آن دو تا نوع دیگری کنار میروند در بحث فلسفه راجعبه مالکیت بحث میشود یا تکون جامعه اجتماع در ذیل آیه ۲۱۳ سوره بقره یک بحث مستوفایی ایشان دارد که چگونه جامعه شکل میگیرد، البته ممکن است ایرادهایی داشته باشند ولی هر جا وارد شده با دقت تمام مالکیت حکومت اسلامی را مطرح کرده است. آقای طباطبایی در باب حکومت اسلامی ظاهراً در جلد ۴ باشد که حرف دارد که ملک چگونه است؟ ملک اعتباری رابطهاش با مالک چه است. آقای طباطبایی بحثی در رابطه با نبوت وحی دارد و درباره قرآن اینها همه در چهارچوب همان حکمت گنجانیده میشود. در جلد ششم المیزان یک بحث بسیار دلنشینی دارد راجعبه ادب و ادب انبیاء، ادب انبیاء ۱۶۰ و خوردهای ادب ذکر میکند راجعبه رؤیا بحث فلسفی است در باب اسماء حسنی خدا شما این مجلدات المیزان را فقط فهرست آن را نگاه بکنید میبینید که اینها را آدم میخواند بعد به متن مراجعه میکند.
حالا بنده که خدا این توفیق را به ما داده که بارها سرتاسر المیزان را دیدم شاید جای کم مانده باشد که ندیده باشم، بعضی جاها چندین بار بحث زمین شناسی، بیولوژی را مطرح کرد. در جلد ۱۲ نگاه بکنید.
میفرمود یک بار با مرحوم یدالله سحابی داشتیم میرفتیم تهران بعد همهاش به من میگفت اینها برای فلان دوران زمین است. تکون زمین است آب اینجا بوده، فروکشی کرده و این کوهها اینطور پدید آمدند. یک بحث بسیار خوبی آنجا دارد، یک حکیم یک فیلسوف و یک مفسر شما میبینید آنچنان دقیق میگیرد.
فطری بودن فطرت را علامه طباطبایی در ذیل آیه ، «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا»[۱۵] مطرح می کند. مرحوم آقای مطهری یک کتابچهای در باب فطرت دارند. بحث عالم در علامه طباطبایی واقعاً هنگامه کردند، او چیزهایی که عرضه کردم آنها را گرفته آورده اگر این را میگویید علم کلام باشد و اصلاً علم کلام کارش چیست؟ مگر خواجه طوسی چه کار کرده خواجه اول یک بحثی راجعبه وجود و عدم و جوهر و عرض و نیمی از تجرید کمترش الهیات، عام است. بعد از آنجا میآید سراغ این کلام نوشته یک تجرید الکلام. عرض کنم هر کس که بیاید و حکمت نظری و حکمت عملی را به خصوص حکمت نظری را در واقع در راه خدمت است برای برهانی کردن قرآن آن هم نه اینکه به زور بلکه نشان بدهد که قرآن و برهان با هم هستند، قرآن برهانی است. بحثی که علامه در باب وحی دارد پاسخ این زیاد خواهیها و یاوه سراییهای دیگران را داده است. خدا توفیقی داد که آن روایات مربوط نبوت را مربوط به وحی را وحی شدن به پیامبر اکرم را خدمتشان باشیم. آنجا شما این بحار مجلسی را ببینید این بحار واقعاً بحار الانوار است. بعضیها کم لطفی کردند بنده همیشه به بحار مراجعه میکنم. البته نقاط ضعف هم دارد چون مجلسی خود تعهد نسپرده گاهی میگوید این را یافتیم ولی بحار این را باید بخوانید که ببینید وحی در آنجا چگونه است.
از امام صادق علیهالسلام میپرسند پیغمبر از کجا یقین داشت که آنچه به او وحی میشود حق است میفرماید آنچنان مییافت این را یعنی با علم حضوری وقتی یک کسی با علم حضوری یک چیزی را یاد میگیرد معلوم است دیگر جای تردید باقی نمیماند. علامه در واقع وحی یک چنین نظری دارد مصون بودن وحی از هر گونه مداخلۀ شیطان این سه تا آیۀ آخر سورۀ جن را ببینید « عَـلِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَی غَیْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَی’ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ و یَسْلُکُ مِنْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَ أَحْصَی’ کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا »[۱۶]. بارها ما مثل اینکه صدای مبارکشان در گوش من طنین دارد، خیلی با یک طنین خاصی میخوانند که این نشان میدهد که وحی از دستبرد شیطان مصون است این همین ببینید علامه کاری کرد که عرض کردم در یک همچنین روزگاری حکمت را حکمت متعالی را اصالت وجود حالا به هر معنی که بگیرید اصالت وجود یک حقیقتی در خارج از ذهن ما وجود دارد این دارای مراتب است علیت دارد، مراتب تشکیکی دارد تا میرسد به ذات حق و جل و علا این را علامه گرفته و آورده بیشتر درون تفسیر در کتابهای ویژۀ فلسفه که نوشته این کتاب بدایه و نهایه و حقیقه برای این بوده آن روزهایی که مصون بودیم برای این بود که شرح منظومه با آن متن و شرح و آن بیت و با آن دشواری که گاهی قیدها و دیگر حاجی، وحدتها معاقل مقبوله و امثال اینها شرح کرد نفس واقعاً کار دشواری است آقای طباطبایی آمد دو تا کتاب نوشت که بشود راحت بخوانیاش. و دیگر نخواهی از شرح به متن بروی و بعد خود حاجی یک حاشیهای به آن نوشته و این را از این قسمت پیراسته کرد صاف و سادهاش کرد و خدمت بزرگی بود که در این جهت و قبل از نوشتن همه میداد آقای جوادی شاید به دیگران هم میدادند و میخواندند.
آقای جوادی در آن شمس الوحی تبریزی نوشته نمونههایی هم داده، علامه طباطبایی آن کتابها را اینطور نوشت آن اصول فلسفه را آنطوری نوشت و ، رسائلش که در تاریکترین دوران عمرش آن ده سالی که خودش میفرماید کشاورزی میکردیم برای گذران زندگی خودشان، در آن زمان آقای طباطیایی و شاید مقداری از آن در نجف این رسائل را نوشته بعد این کتاب ولایتش این ولایتی که آقای جوادی حفظه الله شرحش کرده این کتاب را هم در همان زمانها نوشته این عرفان است عرفان نظری است. اخلاقی که فرموده است غیر از آن است که در جلد اول المیزان آمد خوب آقای طباطبایی که وقتی قم آمد قرارش این بود در چهار حوزه کار بکند، فقه و اصول بعد فرمود من دیدم من به الکفایه هست این را رها کردم و اخلاق و تفسیر و فلسفه، اخلاق را شروع کرد مرحوم آقا سید محمد حسین تهرانی پادرس اخلاقش میرفت. آن مهر تابان در واقع یک مقداری از آن نتیجه درسهای اخلاقی است. با آن لبّ اللباب. کتاب کوچکی است رساله لبّ اللباب آن را هم حتماً بخوانید. این یک دستورهایی هست آن آخرش ۲۵ دستور علمی دارد حتماً در واقع نشان داده راه سلوک هست یعنی اخلاق عملی است. آقا کم حرف بزنید کم غذا بخورید کم بخوابید حد میانه را نگاه کنید، آن هم اخلاق است آن هم عرفان است، این هم حکمتی است که ایشان فرا گرفت و آورد و در خدمت دین قرار داد اگر بگویید جایگاه علامه طباطبایی چیست؟ مرحوم آقا مطهری فرمودند المیزان تا ۱۰۰ سال دیگر هنوز قدرش شناخته نیست. البته بنده یک عرضی دارم خدمت افاضل و علما به خصوص شما دوستان و آقای دکتر هم بتواند بنده معتقدم این آثار مرحوم طباطبایی را باید دقیق چاپ کرد و مخصوصاً المیزان. المیزان آن قدر در مجلدات اول، دوم، سومش، ۳، ۴ صفحه بلکه گاهی ۶ صفحه غلطنامه دارد این بد است تا جلد هفتم و هشتم.
من یک بار خدمتشان عرض کردم حاج آقا این اغلاط ظاهراً نمیشود همهاش را به پای غلط چاپخانهای گذاشت فرمودند دست تنها، اگر میتوانید کمک کنید من آنوقت چیزی بلد نبودم ولی بزرگی ایشان سبب شد که بنده از جلد ظاهراً هفتم و نگاه بکنید چقدر اغلاط داخلش کمتر است من میبردم نگاه میکردم اگر یک چیزی به ذهنم میآمد با یک قلم قرمزی اینجا میبردم پشت صفحه بعد به خودشان برمیگرداندم هر صد صفحه ۱۵۰ صفحه ۲۰۰ صفحه از آغاز تا آنجا تقریباً پایان الا یک چند ماهی که من خارج قم بودم، این باید تماماً بازبینی بشود اغلاطش، بعضی عباراتش، عرض کنم به حضورتان یک ترجمه خوبی از آن بشود بقیه آثار آقای طباطبایی به همین صورت، و بنده هم معتقدم طباطبایی یک مکتب است باید یک گروهی از فضلاء جمع بشوند هر مقدار که از من بر بیاید عاشق خاک پاک طباطبایی هستم، عاشق تبریز و آذربایجان آن هم هستم یک قصیدهای گفتم:
بوسه بر کوه و در و دشتت زنم، وین بوسه را
میستایم زانکه دارد زاوستادم یادگار
به هر حال بنده هر کاری از دستم بر بیاید این دوستان شروع کنید بنده معتقدم طباطبایی را باید بحث معرفت شناسی، هستی شناسی، نبوت، ادب انبیاء، امامت بابا کاری که علامه طباطبایی در المیزان کرده هیچ کس نکرده « وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ»[۱۷] ، رفته یک جایی که زبان این سنّیها متعصب را بریده، یا جای دیگر « قُل لا أَسئَلُکُم عَلَیهِ أَجراً إِلاَّ المَوَدَّهَ فِی القُربى»[۱۸]. شقوق مختلف را ذکر میکند.
و این هم خدمت شما بگویم که من این کشاف زمحشری را چندین جلدش را چندین دورهاش را تدریس کردهام برای این مقطع دکتری ادبیات فارسی، این مرد بسیار خوبی است ذیل این آیه « إِلاَّ المَوَدَّهَ فِی القُربى »، تقریباً ۵/۱ صفحه راجعبه امیرالمؤمنین و اهل بیت ذکر میکند . این محمود ابن عمر زمخشری استاد آن خطیب خوارزمی است. آن کسی که مقتل الحسین را نوشته او اول کتابش میگوید دیدید همۀ آقایان متقل الحسین خوارزمی نقل میکند او میگوید استاد من علامه فخر خوارزمی؛ زمخشری این طوری گفته، تأثیر زمخشری در آن شاگردش شده آن کتاب مقتل الحسین، گویی همانطور برداشته از امامت، سیاست، حق، و اقتصاد، « وَ الَّذِینَ یَکْنزُونَ الذَّهَب وَ الْفِضهَ»[۱۹] حقوق انسان و حیوان، روابط اجتماعی اشاره کردم تاریخ، اسماء الله در جلد نهم، جلد هشتم تفسیر و لله الاسماء الحسنی اینها هم عرفان است هم فلسفه است، اسم اعظم، صراط، تجرد، نفس، بردگی همۀ اینها بحثهای اجتماعی و باز هم هست. من دیگر زیاد وقت گرفتم. یک گروهی ضرورت دارد در این قم از اهل فضل بنشینند و علامه طباطبایی را به عنوان یک مکتب جامع معرفی کنند.
*****استاد امینی نژاد:
خیلی تشکر میکنم از حضرت استاد آقای دکتر احمدی مطالب مبسوطی را مطرح فرموند من سؤالاتی داشتم آن سؤالات هم از یک جهت ایشان پاسخ دادند هم جناب آقای دکتر بهشتی مطرح کردند مثل جایگاه علامه در دفاع از کیان دین که هر دو بزرگوار مطرح کردند. برخی از سؤالات در ضمن فرمایشات ایشان پاسخ داده شد.
من میخواهم یک مسئله را مطرح بکنم و آن این است که الآن با توجه به انقلاب اسلامی و تأکیداتی که مقام معظم رهبری راجعبه امتدادهای فلسفه اسلامی و به ویژه شکلگیری علوم انسانی مطرح کردند میخواهم از این ابعاد به مسئله بپردازم چون همانطور که اساتید بحث کردند من یک یادداشت اینجا در فرمایش شهید مطهری راجعبه المیزان من بیشتر به حسب مطالعات پراکنده که داشتم همیشه احساس میکردم شهید مطهری بحثهایی که دارد ریشه در آثار علامه طباطبایی داشته دیدم خود ایشان تصریح داشتند شهید مطهری میفرمایند همه تفسر المیزان با فکر نوشته شده من معتقدم بسیاری از مطالب از الهامات غیبی است کمتر مشکلی در مسائل اسلامی و دینی برای من پیش آمده که کلید حل آن را در تفسیر المیزان پیدا نکرده باشم. این خیلی اهمیت دارد من از دو استاد بزرگوار تقاضا میکنم که این جنبهای که ما میتوانیم از علامه طباطبائی استفاده کنیم همین طوری که هر دو بزرگوار فرمودند یک شاکلهای در علامه طباطبائی شکل گرفت به لحاظ جامعیت علمی به لحاظ عمق در مسائل حکمی، عرفانی عمق مباحث دین پژوهی بحث اجتهادی و امثال اینها که وقتی جامعیت میآید در خدمت هر بحثی قرار میگیرد هر سؤالی مطرح میشود مباحث عمیق، عمده و بسیار کارساز مطرح میشود یعنی من خودم همیشه در شگفتی بودم که یک طلبه که در نجف رشد پیدا کرده وقتی میآید اینجا چقدر ابعاد اجتماعی مباحث بسیار روز چقدر این شخصیت روزآمد است و احساسم این است که آن جامعیت به اضافۀ برخی از چیزهایی را که در ایران برای ایشان اتفاق افتاد این وزن علمی وقتی از ایشان هر بحثی که پرسش و سؤال میشود میبینیم گوهرهای عظیمی از ایشان استخراج میشود. من این سؤال را از جناب دکتر بهشتی دارم که ما چه کار باید بکنیم و چه جایگاهی برای آثار علامه در نظر بگیریم برای بسط این اندیشهها و شکل دادن به علوم انسانی اسلامی .
*****دکتر بهشتی:
کارهایی که ایشان شروع کردند با مقتضیات زمان با مشکلاتی که در زمان ما هست کاملاً همراه و هماهنگ است من پیشنهادم این است که باید روی این موضوعاتی که امروز مطرح هست کارهای پژوهشی صورت بگیرد و مخصوصاً نظرات علامه طباطبایی باید مورد کنکاش و مورد بررسی دقیق قرار بگیرد. خوشبختانه این کارها یک مقداری هم دارد انجام میشود این مسئلۀ رسالههای دکتری یا رسالههای سطح ۴ حوزه این فرصت خیلی خوب و ارزشمندی است به هر حال یک عده افراد جوان، طلبه، دانشجو، مستعدّ در علوم انسانی دارند کار میکنند و رشته دارند ادامه میدهند ما باید از این فرصت از این زمینه خیلی استفاده بکنیم این کاری است که به هر حال در مملکت دارد انجام میشود. عدۀ زیادی هستند یا دانشجو یا طلبه که تمام فکرشان انرژی خودشان، استعداد خودشان را به کار انداختند برای اینکه کار پژوهشی به عنوان رساله دکتری حتی ارشد هم تا حدودی همین طور است یا به عنوان رساله سطح ۴ حوزه که آن هم معادل دکتری است یک کاری است که همچنان معونهای ندارد بالاخره دانشجو باید یک کار پژوهشی انجام بدهد طلبه اگر میخواهد مدرک سطح ۴ بگیرد باید یک کار پژوهشی انجام بدهد بنابراین کلیه اساتیدی که در دانشگاهها در علوم انسانی کار میکنند و همچنین اساتید حوزوی باید تشویق کنند هم دانشجوها را مهم طلاب را که بروندس راغ نظرات علامه طباطبایی و از این نظرات استفاده بکنند و بهرهمند بشوند دیگر در تمام ابعاد هست حالا خیلیها فکر میکنند مثلاً در علوم قرآنی از علامه استفاده بکنند و مثلاً در فلسفه و کلام از علامه طباطبایی استفاده بکنند. ولی همانطور که آقای دکتر احمدی فرمودند علامه واقعاً ابعاد گستردهای دارد. یک شخصیت محدودی نیست که فقط در فلسفه محدود نیست یا فقط در تفسیر محدود بشود یک شخصیت گستردهای است.
هر آن کس ز دانش برد توشهای جهانی است بنشسته در گوشهای
علامه یک جهانی بود در آن گوشه نشسته بود مشغول کار و تحقیق و پژوهشی و تعلیم و تدریس و … علامه چنین شخصیتی بود. و در همۀ مسائلی که وارد شده واقعاً حرف برای زدن دارد و میتواند در آن مسائل نظریه پرداز باشد حالا اقتصاد باشد سیاست باشد حتی علامه مثلاً عرفان باشد فلسفه باشد کلام باشد حتی علامه در ادبیات هم برازنده است برجسته است در ادبیات فارسی مثلاً اشعاری که ایشان سروده اشعارش خیلی ناب است. در زبان عربی هم که نشان میدهد همین تفسیر المیزان بعد ادبی آن هم واقعاً قابل توجه است ولی واقعاً ابعاد، ابعاد گستردهای است یک انسان محدودی نیست که فقط در یک بعد در یک چهارچوب ایشان محدود بشود در همه ابعاد ایشان حضور دارد میتواند حضور داشته باشد لذا میشود در مسائل اقتصادی مثلاً از نظرات علامه استفاده کرد آنهایی که تحقیق میکند پژوهش میکنند رساله برای دکتری مینویسند برای سطح ۴ خودشان باید از علامه استفاده بکنیم اساتید هم باید سوق بدهند طلبه را دانشجو را در علوم انسانی باید سوق داد افراد را برای تحقیق و پژوهش و خیلی از مسائل این چنین است نوآوریهای علامه در فلسفه کم نیست بعضی مسائلی که اصلاً از زمان ارسطو تا زمان ایشان کسی حلش نکرده است. همین مسئله پدیده معقولات ثانیه اینها از کجا آمده است؟ اینها که حسی نیستند محسوس ما نیستند این هم که عقلیون میگویند اینها از آن موقعی که انسان متولد میشود اینها را با خودش میآورد. نظر عقلیون هم که درست نیست خوب چی باید جواب بدهد؟ اینها از کجا پیدا شد؟ چطور انسان این معقولات ثانیه را ادراک کرد از کجا؟ هیچ کسی جواب نداده نه مشایین جواب دادند نه اشراقیین جواب دادند نه صدرالمتألهین و اتباع صدرالمتألهین هیچ کسی جواب نداده، حالا گفتند اینها انتزاعی هستند همین اما چطور انتزاع میشود هیچ کس جواب نداده، حالا علامه جواب میدهد که چطور انتزاع میشود. خوب اینها نباید مجهول بماند، پژوهشگرها باید به اینجا توجه کنند چه پژوهشگرهای حوزوی و چه پژوهشگرهای دانشگاهی مخصوصاً آنهایی که فقط دنبال مدرک گرفتن نیستند غیر از اینکه مدرک میخواهند بگیرند واقعاً انگیزه دارند همت دارند میخواهند یک کاری انجام دهند یک خدمت انجام دهند خیلی از این دانشجوها از این طلبهها میآیند میگویند که ما میخواهیم رساله بنویسیم دل ما میخواهد یک کاری بکنیم که نو باشد و فایده داشته باشد. در علوم انسانی ما واقعاً لنگیم ما لنگیم ما گرفتاریم هر چه داشتیم برای ما از غرب ارمغان آوردند هنوز هم در دانشگاهها همان شیوه دارند نشخوار میکنند. در علوم انسانی ما گرفتاریم ما کمبود داریم البته ما سر لوحه هم داریم سر سلسله هم داریم علامه طباطبایی واقعاً سر سلسله هست برای ما باید برای وجود ایشان از افکار ایشان از اندیشههای ایشان در تمام حوزههایی که برمیگردد به علوم انسانی باید از ایشان بهرهمند بشویم. باید استفاده بکنیم انقلاب اسلامی اگر نتواند در مسئله علوم انسانی حرف نو بزند حرف تازهای بزند همهاش حرف غربیها را بزند. خوب انقلاب اسلامی زیر سؤال میرود، انقلاب فقط این نیست که ما یک حکومتی برداریم یک حکومتی به جای آن بگذاریم انقلاب این است که در مسائل فرهنگی، در اندیشهها واقعاً باید تحول پیدا بشود انقلاب برود در اندیشهها در افکار در قلوب باید برود آنجاها باید تحول پیدا بشود آن وقت ما همینطور گرفتار باشمی در اقتصاد نظرات غربیها را داشته باشیم در مسائل دیگر علوم انسانی همینطور اسیر نظرات غربیها باشیم این برای ما گرفتاری است ضعف است برای ما اگر نگوییم عجز است ولی باید قبول کنیم که ضعف است. چون ما یک پرچمدار اینچنینی داریم اینها باید استفاده بشود باید از استاد مطهری استفاده بشود مرحوم شهید صدر باید استفاده بشود اینها پرچمدارها هستند هر چند که علامه طباطبایی فرمانده اصلی است در رأس است او فرمانده کل قوا است در این میدان دیگر استاد مطهری زیر دست ایشان است ایشان هم یک فرمانده است ولی زیر دست ایشان است. مرحوم شهید صدر او هم یک فرمانده است ولی زیر دست ایشان است فرمانده کل قوا در این میدان علامه طباطبایی است باید از فرامین ایشان ما بهرهمند بشویم و استفاده بکنیم و نگذاریم خدایی نکرده اینها در کتاب ما در کتابخانهها بشود نسیا منسیّا به دست فراموش سپرده شود راهش همین است که عرض کردم در دانشجوها انگیزه هست خیلیها میآیند سراغ علامه طباطبایی در طلاب هم خوشبختانه انگیزه هست دل آنها میخواهد بروند سراغ علامه طباطبایی باید این انگیزهها را تقویت کرد خیلی چیز کم معونهای است طلبه باید رسالهاش را بنویسد دانشجو باید رسالهاش را بنویسد ما چرا جهت ندهیم و چرا از این زمینه بسیار خوب و ارزشمند و ارزنده استفاده نکنیم .
****استاد امینی نژاد:
همین سؤالی که خدمت حضرت استاد داشتیم از جناب استاد دکتر احمدی هم داریم منتهی یک سؤالاتی مطرح شده همه سؤالات خوب بوده، برخی از سؤالها قابل توجه بوده میشد بیشتر راجعبه آنها بحث و بررسی داشته باشیم ولی به لحاظ ضیق وقت یک مقداری دچار مشکل هستیم و من هر سؤالی که پرسیدم به اضافۀ سؤالی که مطرح کردند این را مطرح بکنم که اگر صدرالمتألهین، علامه طباطبایی مباحث فلسفه و حکمت در خدمت دین آوردند آیا وجه فلسفی بودن خود فلسفه اسلامی دیگر معنی دارد؟ فکر میکنم همان سوالی که آیا هویتاً کدام میشود؟ آیا فلسفه بما هو فلسفه معنی دارد؟ این سؤال را کردند که من از خدمت حضرتعالی مطرح بکنم و اینکه جایگاه علامه طباطبایی به لحاظ شکل دادن علوم انسانی که الآن مشکل ما هست را میخواستم از حضرتعالی هم بشنویم.
****دکتر احمدی:
خدا رفعت مقام به مرحوم طباطبائی بدهد میفرمود این مباحث وجود حدود ۲۰۰ مسئله بود از قبل از فلاسفه اسلامی و در این دوران اسلامی به ۷۰۰ مسئله افزایش یافت خوب چه کسی روی این کار کرده؟ بحثهای ارسطو کتاب ما بعدالطبیعه ارسطو در دسترس هست بنده هم چند بار زیر و رو کردم آن بحثها با این بحثهای فیلسوفان مسلمان واقعاً خیلی تفاوت دارد، ممکن است یک چیزی از قدما دست آدم برسد ولی خودش یک نوآوری دارد مثل همین موردی که آقای دکتر فرمودند که حتی علامه طباطبایی در مسائلی که صدرا در آن جا مانده بود ایشان نظر داشت. و حالا میشود گفت آن فلسفه طباطبائی نیست؟! اگر ۲۰۰ مسئله از قدما در باب وجود آمده و در فلسفه اسلامی به ۷۰۰ مسئله آن هم الآن شاید خیلی بعد از طباطبائی ۷۰۰ مسئله هم بیشتر شده باشد، آیا این فلسفه، فلسفه اسلامی نیست؟ یعنی فلسفهای است که با استفاده از توانایی خود دین اسلام آقا این دین، دین توحیدی است خود توحیدی بودن اسلام تأثیر فراوانی روی مسائل فکری داشته آن حرفهای اولیه را افکار دینی یعنی اندیشهها، اینها واقعاً مسلمانی کردند به اصطلاح میشود گفت فلسفه اسلامی یا فلسفه مسلمانها ولی فلسفه مسلمانهاف مسلمانها از مسلمانی بودنشان یعنی از اسلام یک چیزهایی گرفتند که آن فلسفه گذشته را دگرگون کردند واقعاً نمیشود گفت که ما فلسفه اسلامی نداریم اگر شما آمدید حرفهای ارسطو را کلّی زیر و رو کردید حالا یا خود آنها را پرورش دادید بسطش دادید یا از قرآن و حدیث و روایات استفاده کردید این احادیثی که از ائمه معصومین رسیده کلّی ریشههای فلسفی دارد هشام ابن حکم فیلسوفی بود که سالها در آن مراکز فلسفی تدریس کرده بود و حتی در اسکندریه و جاهایی که در فلسفه غربی فلسفه ارسطو آنجا بوده آنجا بود، وقتی آمد خدمت امام صادق دیگر در واقع همه چیز را یعنی دید فیلسوف واقعی کسی که حرف دارد امام صادق است در واقع سپر انداخت و شاگرد امام صادق علیهالسلام شد. پس این فلسفه، فلسفه اسلامی است زیرا اگر چیزی هم از گذشتگان گرفته است آن را روی او کار کرده ولی از مفاهیم اسلامی از مبانی اسلامی اصلهایی به دست آورده که آن فلسفه را دگرگون کرده یعنی اسلام در آن تأثیر داشته حالا فرصت نیست و بنده هم الآن یادم نیست ولی هم بحار را نگاه کنید هم کتابی که اختصاصاً در باب هشام ابن حکم نوشته شده ملاحظه کنید که این چطوری خدمت امام صادق علیهالسلام امیدوار از امام چه چیزهایی یاد گرفت به نظرم فلسفه اسلامی اشکالی ندارد و همه چیز هم همینطوری است مگر ریاضیات، فیزیک، شیمی اینها همه یک مقداری از گذشته بوده آوردند کارهایی روی آن کردند.
****استاد امینی نژاد:
جناب استاد راجعبه نگاه علامه در خصوص فلسفه غرب اگر یک مطلبی بفرمایید یعنی چه نگاهی علامه داشتند در خصوص فلسفه غرب؟
*****دکتراحمدی:
مرحوم علامه طباطبایی زبان خارجی بلد نبود فرصت نکرده بود آن وقتها جز کتاب «سیر حکمت در اروپا» تقریباً چیزی در دست نبود و این را خوب خوانده بودن. مرحوم مطهری هم زبان خارجی نمیدانست این اواخر آقای دکتر حداد و بعضی شاگردان آقای مطهری به ایشان گفته بودند شما یک زبانی خوب است بخوانید و آن هم با آن هوش بالایی که داشت تازه داشت شروع میکرد که این حادثه اتفاق افتاد. حالا انقلاب شد و یک کمی سرگرم مسائل انقلاب شد و نتوانست و بعد هم به شهادت رسید. خود دانستن فلسفه غرب که به عمقش آدم برود این را نه ولی هر جا بنده آن وقت دانشجوی دانشگاه بودم دانشجوی دکتری فلسفه غرب گاهی یک چیزی مطرح میکردیم واقعاً آقای طباطبایی هم هوش و هم نبوغی که در سایر مسائل داشت در آنها هم اظهار نظر میکرد البته نه اینکه من همه آنها را بتوانم مطرح بکنم ولی هر جا مطرح میشود در واقع یک چیزی به قول معروف مثل یک پهلوانی که نوچه خود را زمین بزند همانطوری میفرمود که خوب این، این مشکل را دارد. در این حد یک فیلسوف عمیقی بود که میتوانست فلسفه غرب هم که مطرح میشد نقادی بکند اما این که مکتب به مکتب خوانده باشد نه.
استاد امینی نژاد: در ادامۀ آن بحث راجعبه مباحث معرفت شناختی کارهایی که علامه طباطبایی کرده در چه سطحی میشود ارزیابی کرد و چطور میشود استفاده کرد.
دکتر احمدی: یک نکتۀ بسیار مهمی که در فلسفۀ آقای طباطبایی هست این مسئلۀ علم حضوری است که همه علمها را به علم حضوری و اگر ما یک علم حضوری نداشته باشیم به هیچ وجه به معرفتی نمیرسیم و یکی از مشکلاتی که در فلسفههای مغرب زمین وجود دارد همین است که این بحث علم حضوری رواج آنچنانی ندارد البته یک بحثی دارند Intuition یعنی شهودی، حضوری یا Intuition یعنی شهود و حضور اما این در سرتاسر این فلسفهها رایج نیست آقای طباطبایی علم حضوری را تقریباً میشود گفت اساس است و اگر این را از فلسفه برداریم دیگر فلسفه دچار سفسطه میشود.
****دکتر بهشتی:.
این توهمی که هست که فلسفه ملاصدرا کلام است یا فلسفه؟ این حرف یک حرفی است که غربیها و غربزدهها همیشه مطرح میکنند اصولاً در عالم اسلام از زمان خواجه کلام شد کلام عقلی کلام جدلی بود کلام عقلی شد. و مرحوم خواجه مسائل فلسفی را آورد در تجرید مطرح کرد از مسائل فلسفی برای کلام برای دفاع از دین استفاده کرد چه اشکالی دارد که فلسفه بیاید در خدمت دین قرار بگیرد بعد اینها بیایند بگویند که نه این دیگر فلسفه نیست این کلام است خیلی خوب کلام است چه اشکالی دارد؟! فلسفهای است که در خدمت دین است و همان رسالتی که کلام دارد برای دفاع از دین برای دفع شبهات برای تقریر عقائد دینی خوب همین رسالت را فلسفه ملاصدرا بر عهده میگیرد و انجام میدهد مشکلی ندارد ولی خوب توهمی است که اینها ایجاد میکنند.
[۱] ـ بقره؛ ۲۶۹.[۲] ـ اسفار؛ ج۸؛ ص ۳۳۳.[۳] ـ تبّت؛ ۱.[۴] ـ شرح الاشارات، ج۳، ص ۳۰۹[۵] ـ الإشارات والتنبیهات ج۳، ص ۴۰۱ (دفتر نشر الکتاب، ۱۴۰۳). «انّما جعل هذه المسئله من الحکمه المتعالیه لِأنّ حکمه المشائین حکمه بحثیه صرفه و هذه و أمثالها انّما یتم مع البحث و النظر بالکشف و الذوق فالحکمه المشتمله علیها متعالیه بالقیاس الی الاوّل»[۶] ـ الالهیات من الشفاء؛ ص ۴۶۰ تا ۴۶۲، المقاله ۹، الفصل ۸. (تصحیح حسن زاده آملی)[۷] ـ رک: طباطبائی، تفسیر البیان فی الموافقه بین الحدیث و القرآن؛ (چنان که از یادداشتهای مؤلف به دست میآید، ایشان در فاصله سالهای ۱۳۶۴ ق تا ۱۳۶۹ق مشغول نوشتن این تفسیر بوده است. و احتمالا به علت ورود ارتش روسیه به تبریز و بحرانهای بعد ازآن این کتاب ناتمام مانده است. این تفسیر چند سال بعد از درگذشت علامه منتشر شده و از اول قرآن تا پایان سوره یونس را دربرمی گیرد).[۸] ـ نساء؛ ۵۶.[۹] ـ اسراء؛ ۹۷.[۱۰] ـ انبیاء؛ ۲۳.[۱۱] ـ کهف: ۷۴.[۱۲] ـ انبیاء؛ ۲۳.[۱۳] ـ شوری؛ ۲ ـ ۱.[۱۴] ـ ر. ک «دریا و سبو یا اخلاق توحیدی و معیار حدّ وسط» کنگره نراقیین، دانشگاه قم.[۱۵] ـ روم؛ ۳۰.[۱۶] ـ جن؛ ۲۸ ـ ۲۶.[۱۷] ـ بقره؛ ۱۲۴.[۱۸] ـ شوری؛ ۲۳.[۱۹] ـ توبه؛۳۴.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰