گزیده بیانات در دیدار اعضاى «گروه ادبیات مقاومت» حوزهى هنرى سازمان تبلیغات اسلامى ۱۳۷۲/۰۷/۱۲
کار ادبی و بهطوراعم، کار فرهنگی، باید در سایه و پرتو تعالیم اسلام و فکر و احساسات و ارزشهای اسلامی انجام گیرد.
فضای دانشکده باید یک فضای صد در صد اسلامی باشد. از این خجالت نکشیم که آنچه را که اسلامی نیست، غیراسلامی اعلان کنیم و نپسندیم. ما ایرانی هستیم. ایرانی، هزار و سیصد سال است که همه چیزش با اسلام جوشیده و اوج ترقّی خودش را از اسلام به دست آورده است. تاریخ ما تاریخ مدوّنی است؛ تاریخ پنهانی نیست. ببینید آنچه که هست مال کیست؟ آنهایی که در فضای اسلامی تربیت شدند، همانها بودند که توانستند شعر را، تحقیقات را، رشتههای گوناگون فرهنگ و معرفت را که در جامعهی ما وجود داشت، در اختیار دنیا و کشور بگذارند. این، به برکات اسلام است. لذاست که کار ادبی و بهطور اعم، کار فرهنگی، باید در سایه و پرتو تعالیم اسلام و فکر و احساسات و ارزشهای اسلامی انجام گیرد. یعنی آن محقّق، آن هنرمند و آن نویسنده، در فضای اسلامی بیندیشد.
به نظر من، برای این کار، قرآن را در مجموعهی خودتان رایج کنید. یعنی آقایان یا خواهرانی که مشغول کار هستند با قرآن اُنس پیدا کنند. قرآن کتاب عجیبی است! افسوس که انسان با کلمات نمیتواند آن احساس را بیان کند! به نظر من، قرآن را که کتاب عجیبی است با زبان خودش باید فهمید. ترجمهی قرآن، نمیتواند قرآن باشد؛ اگر چه، چیزی را نشان میدهد. اما به نظر من، چارهی کار، با قرآن اُنس گرفتن است. خصوصیت قرآن این است که اگر کسی عربی هم نداند اگرچه در محیط فارسی زبان ما، فعلاً اصطلاحات و فرهنگ و کلماتمان با عربی آمیخته است وقتی قرآن را چند بار با دقّت بخواند، بتدریج یک برداشت و فهمی از آن پیدا میکند. البته مراجعه به تفاسیر، خوب است. مراجعه به کلمات بزرگان، خوب است. ولی اُنس با قرآن و نهجالبلاغه، چیز عجیبی است! واقعاً نهجالبلاغه، تالی قرآن است. یعنی انسان وقتی با نهجالبلاغه اُنس پیدا میکند، میبینید چقدر پُر است! و بعد، انس با صحیفهی سجّادیه.
نباید باز همینطور طبق عادت به سمت ارزشهایی برویم که برایمان بیگانه است و اساساً با اسلام کاری ندارد و همان است که در دوران غفلت و خواب، آنها را به ما تحمیل کردند. البته امکان ندارد که انسان از فرهنگ دیگران استفاده نکند. استفاده کردن از فرهنگ دیگران، انسان را تکمیل میکند. اما فرق است بین اینکه انسان یک دارو یا غذای مقوّی را با معرفت و بیداری و هشیاری، از میان صد نوع دارو و صد گونه غذا برای خودش مناسب بداند و انتخاب کند، با اینکه چیزی را به او بخورانند. فرض کنید شما ویتامین ث لازم دارید. میروید ویتامین ث را انتخاب میکنید و به آن اندازه و مقداری که لازم است نوش جان میکنید؛ آب هم روی آن مینوشید. خیلی هم خوب است! اینکه چیز بدی نیست. بیگانه هم هست؛ اما میرود جزو جان شما میشود. چون مال شماست؛ چون به آن احتیاج دارید. اما یک وقت است که اصلاً بحثِ انتخاب نیست. بیهوش افتادهایم؛ یکی هم میآید آستین ما را بالا میزند و آمپولی را که نمیدانیم چیست، به ما تزریق میکند. حال آیا این لازم بود؟ لازم نبود؟ به اندازه بود؟ کم بود؟ زیاد بود؟ مضر بود؟ مخدّر بود؟ مسموم بود؟… اینها را انسان باید توجّه کند.
امروز در فرهنگ غرب، انصافاً عناصری وجود دارد که برای ما حیاتی است. ما باید آنها را یاد بگیریم. چیزهای خوب، زیاد دارند. اگر این چیزهای خوب نبود، غرب با این همه فسادی که دارد به اینجا نمیرسید! غرب با این فسادهایی که دارد، باید اصلاً مضمحل میشد و مثل دود به هوا میرفت. امّا علت اینکه دود نشدند و به هوا نرفتند چیست؟ چند عنصرِ واقعاً حسابی در کار اینها بوده است: از جمله اینکه، آدمهای منظّمی هستند؛ آدمهای پر کاری هستند و در تلاشهایشان خستگی ناپذیرند. اینها عناصر مثبت و مطلوب فرهنگ آنهاست. اینها را البته باید گرفت و استفاده کرد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰