رویکرد پراگما تیستی
“نقد و بررسی رویکرد پراگما تیستی به ملاک حقانیت دین“ در جلسه گروه علمی فلسفه دین+خلاصه بحث ۱۳۹۸-۰۷-۲۳ یکصد و سومین جلسه گروه علمی فلسفه دین با موضوع “نقد و بررسی رویکرد پراگما تیستی به ملاک حقانیت دین“ با ارائه “حجت الاسلام مرتضی فقیهی فاضل“ و با حضور اعضاء محترم گروه سه شنبه ۱۶ مهر ۹۸ ساعت ۱۹ در مجمع عالی حکمت اسلامی
“نقد و بررسی رویکرد پراگما تیستی به ملاک حقانیت دین“ در جلسه گروه علمی فلسفه دین+خلاصه بحث
۱۳۹۸-۰۷-۲۳
یکصد و سومین جلسه گروه علمی فلسفه دین با موضوع “نقد و بررسی رویکرد پراگما تیستی به ملاک حقانیت دین“ با ارائه “حجت الاسلام مرتضی فقیهی فاضل“ و با حضور اعضاء محترم گروه سه شنبه ۱۶ مهر ۹۸ ساعت ۱۹ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:
دین از جمله واقعیتهایی است که همواره با سرشت بشر عجین بوده است. پژوهشهای تاریخی گویای آن است که انسان همواره خود را نیازمند به دین میدانسته است. انسان امروزی در برابر ادیان بسیار متنوع امروزی قاعدتاً برای تشخیص دین حق باید معیار و ملاکی داشته باشد. بهراستی حقانیت یک دین به چیست و چگونه میتوان آن را احراز کرد؟ آیا میتوان با نگاهی واقعگرایانه از حقانیت به معنای مطابقت با واقع سخن گفت یا اینکه این راه بسته است و صرفاً باید رویکردی عملگرایانه و پراگماتیستی را دنبال کرد؟
از جمله افرادی که در کشور ما درباره ملاک حقانیت دین، مباحث قابل تأملی را مطرح کردهاند، آقای مصطفی ملکیان است. ایشان عمدهی نظرات خود را در مقالهای با عنوان «ملاک حقانیت هر دین» در فصلنامه «هفت آسمان، زمستان ۱۳۸۵، شمارهی ۳۲» بیان کردهاند و با نفی رویکرد واقعگرایانه از رویکرد عملگرایانه در این زمینه دفاع میکند. در باب حقانیت یک دین، ایشان ملاک حقانیت را به دو دسته کلی تقسیم میکند و معتقد است ملاک حقانیت را یا باید در بنیانگذار دین جستوجو کرد یا در آموزههای آن.
۱٫ بنیانگذار دین
کسانی که در حقانیت دین به بنیانگذار دین توجه میکنند، بسته به اینکه چه جنبه از جنبههای شخصیتی بنیانگذار باید معیار ارزیابی قرار گیرد، دیدگاههای متفاوتی دارند؛ برخی بر نوع تجربه دینى بنیانگذار دین، برخی دیگر بر کرامت یا معجزات او و برخی دیگر بر شیوه زندگى بنیانگذار دین تأکید میکنند.
۱ـ ۱ نوع تجربه دینى بنیانگذار دین
آقای ملکیان در توضیح این معیار میگوید: «بعضى از فیلسوفان دین، و بهویژه کسانى که به ادیان ابراهیمیگرایش دارند، عقیده دارند که دینى که بنیانگذارش تجربه دینى از نوع وحیانى داشته است، دین بر حق است یا دین بر حق میتواند بود. به گمان اینان، اینکه خدا به نحوى از انحاء با واجد تجربه وحیانى سخن گفته است و امورى را به او القاء و تعلیم کرده است، ضامن صدق و حقانیت آن تجربه و واجد آن تجربه و دینى که آن شخص بنیان نهاده است میتواند بود». (ملاک حقانیت هر دین)
وی این دیدگاه را اینگونه مورد نقد قرار میدهد که هیچ کسی جز شخص واجد تجربه، نمیتواند ادعا کند که خدا با وی سخن گفته است و تنها از طریق توسل به وصف خود شخص، میتوان چنین ادعایی کرد؛ از این رو قائلین به این دیدگاه باید راستگویی اخلاقی شخص واجد تجربه را مفروض بگیرند، زیرا «اگر فقط یک شخص از وقوع رویدادى با خبر میتواند شد و جز او هیچ کس امکان باخبرشدن از وقوع آن رویداد را (در صورت وقوع) نمیتواند داشت، همه کسانى که به وقوع آن رویداد، از طریق استناد به سخن آن شخص، عقیده مییابند باید راستگویى اخلاقى او را مفروض و مسلم گرفته باشند، یعنى باید فرض گرفته باشند که سخن آن شخص با باور او دقیقاً مطابقت دارد». در حالی که نمیشود برای تشخیص درستی کلام و ادعای او، از خود او پرسید که آیا در این ادعا صادقی یا خیر. همچنین بر فرض که مدعی، دارای صدق اخلاقی باشد، این چه ربطی به صدق منطقی گفتار وی دارد؟!». و نیز هر نوع تجربهای باید در قالب زبان ریخته شود تا قابل بیان و ابلاغ باشد، و باید دید که تجربه دینیِ مدعی، تا چه از متأثر از جهانبینی سابق او و محیط فرهنگی و اجتماعیاش بوده است. و حتی بالاتر باید بررسی کرد که خود آن تجربه دینی، چقدر از جهانبینی شخص صاحبتجربه متأثر بوده است. (ملاک حقانیت هر دین)
نقد و بررسی:
۱ـ این نوع ارتباط خاص پیامبر با خداوند از حقایق فرازمینی است که در دسترس بشر عادی نیست و اتفاقاً در چنین مواردی که چنین ادعای بزرگی ـ ارتباط با خداوند ـ مطرح میشود، جا دارد که از شخص مدعی، درخواست ارائه دلیل شود و در صورت ناتوانی از انجام این کار مدعایش پذیرفته نخواهد شد و بعد از ارائه معجزه، ما با ضمیمه کردن این اصل عقلانی که خداوند بر حسب حکمت خویش، قدرت معجزه را در اختیار افراد دروغگو و سوءاستفادهگر نمیگذارد، میتوانیم صدق صاحب معجزه را نتیجه بگیریم. بنابراین معجزه، معیار معرفتی صحیحی برای صدق مدعی نبوت در ارتباطش با خدا است.
۲ـ تجربی دانستن وحی از اساس خطاست. تجربه دینی در واقع مفهومی است که الهیات انسانمحور لیبرال مبتنی بر آن است و بار معنایی خاصی دارد و دارای پیشفرضهای انسانشناسی و خداشناسی مخصوصی است. مانند اینکه انسان از درون خود راهی به سوی خدا دارد و این راه را خودش طی میکند و انسان فعال است؛ در حالی که در وحی پیامبر منفعل محض است؛ به این معنا که ارتباط فقط از طرف خدا صورت میگیرد و بسیاری اوقات پیامبر منتظر وحی میماند و وحیای صورت نمیگرفت؛ و هر انسانی که توان ارتباط با خدا را داشته باشد، لزوماً پیامبر نیست؛ بلکه مقام نبوت تفضلی است که خداوند به بندگان خاص و شایسته خود میکند.
۲ـ ۱ کرامت یا جاذبه بنیانگذار دین
به گفته آقای ملکیان، برخی دیگر معتقدند میتوان معجزه و کارهای خارقالعاده او را دلیل معتبری بر حقانیت دین او دانست: «[همین که]… بنیانگذار دین صاحب موهبت، فیض یا استعدادی خدادادی باشد که دیگران نداشته باشند، مثلاً بتواند پیشگویی کند یا شفا ببخشد… نشانه موثقی از حقانیت دین اوست».(ملاک حقانیت هر دین)
ایشان در بررسی این ملاک معتقد است «…اینکه امورى از این قبیل [کرامت، علم خاص یا قدرت خاص] بتوانند نشانه حقانیت و صدق احکام و تعالیم یک دین باشند، محل مناقشه و بلکه انکار است. همانطور که از لحاظ وجودشناختى، یعنى در عالم واقع و ثبوت، هر چیزى نمیتواند علت هر چیز دیگرى باشد، از لحاظ معرفت شناختى، یعنى در عالم معرفت و اثبات، نیز هر چیزى نمیتواند دلیل هر چیز دیگرى باشد. نوعى مسانخت میان علت و معلول، و نوعى تناسب میان دلیل و مدّعا ضرورت دارد. کسى که مدعیست که مجموع زوایاى یک مثلث برابر با ْ۱۸۰ است، اگر براى اثبات این مدّعا کوه دماوند را از شمال تهران بردارد و در جنوب قم بر زمین بگذارد، کارى از پیش نبرده است .. در جهت اثبات آن مدّعاى هندسى، جابهجاکردن یک کوه جاى یک برهان ساده ریاضى را نمیتواند گرفت». (ملاک حقانیت هر دین)
نقد و بررسی:
اما در پاسخ به این اشکال میگوییم که معجزه و فرآیند دلالت آن بر مدعای پیامبری، جنبه عقلانی دارد و میتوان از طریق آن و ضمیمه کردن برهان حکمت، به صدق گفتار بنیانگذار دین پی برد، به این صورت که کسی که ادعای نبوت میکند، ادعای ارتباط با عالم غیب و فراطبیعی را دارد. نشان دادن این ارتباط به دیگران ممکن نیست، زیرا یک طرف این ارتباط فراطبیعت است و امکان دستیابی به آن برای دیگران وجود ندارد؛ بنابراین پیامبران باید همراه ادعای خود نشانهای بیاورند که این ارتباط را نشان دهد. انجام فعل خارقالعاده ـ معجزه ـ نشان میدهد که فاعل معجزه با خدا و عالم غیب مرتبط است و عقل با ضمیمه کردن برهان حکمت، به درستی ادعای پیامبر، پی میبرد. به این صورت که انسانها با تلاش و اکتساب نمیتوانند به انجام معجزه دست بزنند و خدا باید این قدرت را در اختیار انسان قرار دهد. خدای حکیم این قدرت را در اختیار کسانی قرار نمیدهد که از آن سوءاستفاده میکنند، زیرا این افراد، سبب گمراهی انسانها میشوند و آنها را از خدا و هدف اصلی خلقت دور میکنند و این با حکمت خدا ناسازگار است. با همراهی این برهان به معجزه، راستی و درستی ادعای نبوت ثابت میشود.
۳ـ ۱ طرز عمل و شیوه زندگی بنیانگذار دین
برخی دیگر معتقدند «اگر طرز عمل و شیوه زندگى بنیانگذار دین مطابق با معیارها و قواعد اخلاقى مسلم باشد، میتوان این درستکارى و اخلاقى زیستن را ملاک حقانیت و صدق دین او دانست. با احراز اینکه بنیانگذار دین زندگىاى سراسر توأم با تواضع، احسان، صداقت، عدالت و .. را سپرى کرده است، میتوان پذیرفت که دین او بر حق است». (ملاک حقانیت هر دین)
ایشان در بررسی این معیار میگوید: «اگر معلوم شود که بنیانگذار دین از تواضع، احسان، ، عدالت و … بویی نبرده است و اهل عُجْب، نامهرورزى، تزویر و ریا، ظلم و .. بوده است، میتوان پذیرفت که دین او بر باطل است؛ اما اگر معلوم شود که اهل تواضع، احسان، صداقت، عدالت، و عفت بوده است، نمیتوان به صِرفِ همین درستکارى و اخلاقى زیستن او، پذیرفت که دینش بر حق است؛ زیرا اخلاقى زیستن مفهومیاست وسیعتر از مفهوم داراى دین حق بودن». (ملاک حقانیت هر دین)
۲٫ آموزههاى دین
آقای ملکیان معتقد است برخی ملاک حقانیت را در آموزههای دین جستجو میکنند و بسته به اینکه چه نگاهی به آموزههای دین و چه انتظاری از آنها داشته باشند، ملاک سنجش حقانیت دین در نگاه آنان متفاوت خواهد شد. در اینجا به سه نگاه اشاره میشود:
۱ـ ۲ میزان موافقت با مدرنیته
برخی معتقدند «یک دین هر چه با آخرین دستاوردهاى علوم و معارف بشرى سازگارى و نزدیکى بیشترى داشته باشد، بر حقتر است، و به اندازهای که سازگارى و نزدیکىاش با آن دستاوردها کاهش یابد، حقانیتش کم میشود». (ملاک حقانیت هر دین)
آقای ملکیان در بررسی این دیدگاه میگوید «درست است که هرچه آموزههاى یک دین با یافتههاى انسان مدرن سازگارى بیشتری داشته باشد، میزان مقبولیت و رواج آن دین، در دنیاى مدرن، بیشتر خواهد شد؛ اما مقبولیت متفاوت از حقانیت است. (ملاک حقانیت هر دین)
۲ـ ۲ ثمرات اخلاقى
برخی دیگر معتقدند هر چه آموزههای یک دین، پیروانش را به فضائل اخلاقی از جمله عفت و پاکدامنی، اعتدال و میانهروی، وفاداری و … نزدیک کند، بهره بیشتری از حقانیت برده است.
آقای ملکیان در بررسی این دیدگاه میگوید: «این قول تنها در صورتى پذیرفتنى است که فضائل و رذائل اخلاقى امورى فرادینى باشند و تخته بندِ هیچ دین خاص نباشند تا بتوان با این ترازوى فرادینى یکایک ادیان را سنجید و ارزش نسبى آنها را، در قیاس با یکدیگر، تعیین کرد». (ملاک حقانیت هر دین)
۳ـ ۲ رفع مشکلات عملى هر روزه
برخی دیگر معتقدند هر دینی که در جهت برطرف کردن مشکلات روانی متدینان کارایی بیشتری داشته باشد، از حقانیت بیشتری برخوردار است و «هر دینی به میزان کمکى که به رفع مشکلات عملى هر روزه آدمیان میتواند کرد، از حقانیت بهرهمند است. این مشکلات، … شامل همه مشکلاتى میشوند که در همه نهادهاى اجتماعى، از جمله نهادهاى بهداشت، خانواده، اقتصاد، سیاست و …. رُخ مینُمایند» (ملاک حقانیت هر دین)
آقای ملکیان، تنها دو ملاک اخیر، یعنی ثمرات اخلاقی و رفع مشکلات عملی را میپذیرد و رویکردی پراگماتیستی و عملگرایانه را قبول میکند: «ما برای اینکه حقانیت دین را اثبات کنیم، از دو راه میتوانیم وارد شویم و ما متأسفانه همیشه از راه اول و به شکل متکلمانه [یعنی به شکل رئالیستی] وارد شدهایم و به نظر من، راه دومی هم وجود دارد که مهم است. …. و ما علاوه بر [رویکرد رئالیستی] باید یک رویکرد پراگماتیستی هم به مسأله داشته باشیم. به نظر من امروزه این رویکرد اهمیتش از رویکرد رئالیستی بیشتر است که میگوید من کاری ندارم که گزاره الف، ب است که در متون دینی آمده، مطابق با واقع هست یا نه؛ بلکه من میپرسم اگر این گزاره صحیح باشد و انسانها به آن اعتقاد پیدا کنند، چه تأثیراتی در زندگی آنها خواهد داشت، آیا تأثیرات مثبت دارد یا منفی؟ این رویکرد پراگماتیستی است». (ملکیان، بررسی گونههای تعارض بین علم و دین) از این رو دینی حق است که «بتواند انسانها را از رذائل اخلاقى دور و به فضائل اخلاقى نزدیک کند و نیز بتواند مشکلات ذهنى ـ روانى آنان را مرتفع سازد… و نیازهاى وجودى انسان را برآوَرَد» و اساساً «هر دینى که این کارکرد وجودى را داشته باشد، به معناى صحیح کلمه، دین است و هر دینى که این کارکرد را نداشته باشد، به میزان فقدان این کارکرد، به معناى صحیح کلمه، دین نیست، بلکه دیننُما است. غیر از این ملاک، هیچ ملاک دیگرى نمیتواند دین را از دیننُما تمیز و تشخیص دهد». (ملاک حقانیت هر دین)
نقد و بررسی
میان «حقانیت یک دین» و «کارکرد مثبت داشتن آن» رابطهی عموم و خصوص مطلق برقرار است به گونهای که کارکرد مثبت اخص از حقانیت دین است و نمیتوان از اخص به اعم رسید. هر آنچه که مشتمل بر کارکردهای مثبت باشد، لزوماً از حقانیت برخوردار نیست؛ زیرا چه بسیار مواردی که ظاهراً مشکلات ذهنی انسان را برطرف میکنند و به نوعی انسان را از رذائل دور و به فضائل اخلاقی نزدیک میکنند ولی ریشهای در حقانیت ندارند. مثلاً عرفانهای نوظهور و معنویتهای مدرن که در ظاهر باعث تسکین و آرامش انسان میشوند، میتوانند برخوردار از حقانیت باشند؟!
همچنین منحصرکردن حقانیت در کارکردهایش، پیامدهایی از قبیل نسبیگرایی دینی، نگاه ابزاری به دین، بیاعتنایی به دین حق، نادیده انگاشتن کارکردهای اصلی دین، فروکاهی دین به تدین و … به دنبال دارد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰