۱۳۸۲/۱۰/۲۹
بیانات در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی
بسماللَّهالرّحمنالرّحیم
این جلسه برای من بسیار شیرین و جذّاب است. اگر مجال بود، من حرفی نداشتم که این جلسه یک ساعت دیگر یا بیشتر ادامه پیدا کند و مطالب آقایان را بشنوم. آنچه فرمودید، جامع بود؛ یعنی همهی جوانبِ آنچه در زمینهی علوم عقلی و رابطهی آن با حوزهی علمیه خوب است به ذهنها بیاید و مطرح شود، تقریباً در فرمایشهای آقایان بود. من حقیقتاً لذّت بردم و خدا را شکرگزارم. این یکی از افتخارات نظام اسلامی است که حوزهی قم شامل و حاوی مجموعهای از فضلای جوان، پر نشاط و خوشفکر است، که زبدگان و جمعی از بهترینهای آنها شما هستید. البته من با بعضی از آقایان از نزدیک آشنا هستم و سالهاست که اخلاص دارم؛ با بعضی هم از روی آثار یا مقالههایشان تا حدودی آشنا هستم و به قول معروف، ما پُز این را همهجا دادهایم که جمع فضلای جوانِ فعّالِ خوشفکری در حوزه داریم. شما حقّاً امید آینده هستید. انشاءاللَّه این ستونها خواهد توانست سقف رفیع و بنای باشکوهی را در آیندهی حوزه نوید دهد.
در گذشته در حوزهی قم با فلسفه و وجود مرحوم آقای «طباطبایی» مخالفت میشد. میدانید درس اسفار ایشان به دستور تعطیل گردید و ایشان مجبور شد شفا تدریس کند. در دورهی اخیر، قم مرکز حوزهی فلسفی ما بوده است؛ آقای طباطبایی هم انسان کاملاً متشرّع، مواظب، دائمالذّکر، متعبّد، اهل تفسیر و اهل حدیث بوده؛ از آن قلندرمآبهای آنطوری نبوده است – البته جلسات خصوصی را کاری نداریم – مراتب علمی و فقه و اصولش هم طوری نبوده که کسی بتواند آنها را انکار کند؛ درعینحال کسی مثل آقای طباطبایی که جرأت کرد و فلسفه را ادامه داد و عقب نزد، اینطور مورد تهاجم قرار گرفت. نتیجه چیست؟ نتیجه این است که امروز سطح تفکّرات و معرفت فلسفی ما در جامعه و بین علمای دین محدود است. با بودنِ استادی مثل آقای طباطبایی، جا داشت امروز تعداد زیادی استاد درجهی یک از تلامذهی ایشان در قم و دیگر شهرستانها داشته باشیم. آقای طباطبایی فرد فعّالی بود؛ بنابراین جریان فلسفیای که به وسیلهی ایشان پایهگذاری شد، باید به شکل وسیعی گسترش پیدا میکرد، که نکرده است. البته ما همان وقت مقلّد آقای «بروجردی» بودیم و الان هم با چشم تجلیل و تعظیم به ایشان نگاه میکنیم؛ اما بالاخره هرچه بود، نتیجهاش این شد. این نباید تکرار شود.
فلسفهی اسلامی – همانطور که شما فرمودید و درست هم گفتید – فقه اکبر است؛ پایهی دین است؛ مبنای همهی معارف دینی در ذهن و عمل خارجی انسان است؛ لذا این باید گسترش و استحکام پیدا کند و برویَد و این به کار و تلاش احتیاج دارد.
مرکز فلسفه هم باید حوزهی علمیه باشد. یکی از بزرگترین خسارتهایی که ما کردیم، این بوده که مرکز فلسفهی اسلامی از حوزهی علمیه به مناطق مختلف منتقل شده است. بعضی از آقایانِ اساتید فلسفه، ماه رمضان پیش من بودند؛ میگفتند برخی از آقایانی که اصلاً اهلیّت ندارند، در مساجد فلسفه تدریس میکنند و ناقص و سطحی و به عمق نرسیده و جویده جویده مطالبی را دست افراد میدهند. اینها خسارت است؛ ما نباید بگذاریم این کار ادامه پیدا کند. من خدمت آقای «جوادی» و آقای «مصباح» هم به تفاریق مکرّراً گفتهام باید کاری کنیم که قم از مرکزیّت و مرجعیّتِ فلسفه نیفتد و قطب اصلىِ فلسفهی اسلامی همچنان باقی بماند. بنابراین در این زمینه هرچه شما تلاش کنید، بجا و بحق خواهد بود. همه باید تلاش کنند؛ مدیریّت حوزه و اساتید فلسفه هم باید تلاش کنند. طلّابِ فلسفه را باید تشویق کرد.
اینکه گفته میشود امتیازات آخوندی و روحانی مال فقهاست، نه مال فلاسفه و عرفا و متکلّمین، امروز خیلی مثل سابق نیست. سابقاً «ملاّ اسماعیل خواجویی» در اصفهان – که جزو تلامذهی به واسطهی ملاّ صدرا بوده – با آن مقام علمی و عظمت، جرأت نمیکرده فلسفه تدریس کند. سرنوشت بعضی از اقران ایشان – مثل مرحوم «بیدآبادی» و دیگران – طوری برای اینها تجربههای تلخ درست کرده بود که جرأت نمیکردند فلسفه تدریس کنند. ملاّ اسماعیل خواجویی، هم رجالی است، هم فقیه است، هم اصولی است و هم از بزرگان فلاسفهی ماست. متأسفانه اینها شناخته شده هم نیستند. همینجا داخل پرانتز عرض کنم: یکی از کارهایی که باید صورت گیرد، معرفی فلاسفهی شیعه در دورههای مختلف است. متعلّمین فلسفهی ما هم اینها را نمیشناسند؛ چند نفر معروف را میشناسند. عرض میکردم این افراد از ترس جرأت نمیکردند اظهار فلسفه کنند. امروز اینطور نیست؛ فلسفه یک امتیاز و یک افتخار است؛ نه فقط در چشم حوزویها، بلکه در چشم مردم هم همینطور است. بعضیها که حتی اهل فلسفه هم نیستند، برای همین امتیازات ظاهری، ادّعای استادىِ فلسفه میکنند. بنابراین، اینطور هم فضا را مأیوسکننده نبینید که حالا مثلاً باید خود را فدا کنیم و وارد عرصهی فلسفه شویم؛ نه، امروز فلسفه امتیاز دارد. با توسعهی فضاهای دانشگاهی و با گسترش علم و معرفت در بین جوانان، امروز وقتی یک طلبهی فاضلِ فلسفهخوان یا فلسفهدان در جامعه مطرح میشود، امتیاز احترام کسب میکند. به نظر من همین جریان را باید تقویت کرد. نگذارید حوزه از مرکزیّت فلسفه بیفتد. در این زمینه هر کاری میشود کرد، باید انجام داد. شما که جوان هستید و نیرو و حوصله و نشاط دارید، امروز این بار بر عهدهتان است.
دو سه نکته درخصوص آموزش فلسفه و پژوهش فلسفی عرض میکنم، که خوشبختانه دیدم در ذهن بعضی دوستان هم هست. یکی مسألهی امتداد سیاسی – اجتماعی فلسفه است که من مکرّر به دوستان گفتهام و الان هم در تأیید فرمایش بعضی از آقایان عرض میکنم؛ منتها نه با تعبیر رنسانس فلسفی؛ نباید به این معنا مطرح شود. ما به رنسانس فلسفی یا واژگون کردن اساس فلسفهمان احتیاج نداریم. نقص فلسفهی ما این نیست که ذهنی است – فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروکار دارد – نقص فلسفهی ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسی و اجتماعی ندارد. فلسفههای غربی برای همهی مسائل زندگی مردم، کم و بیش تکلیفی معیّن میکند: سیستم اجتماعی را معیّن میکند، سیستم سیاسی را معیّن میکند، وضع حکومت را معیّن میکند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن میکند؛ اما فلسفهی ما بهطور کلّی در زمینهی ذهنیّاتِ مجرّد باقی میماند و امتداد پیدا نمیکند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید، و این ممکن است؛ کمااینکه خود توحید یک مبنای فلسفی و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعی و سیاسی دارد. «لاالهالا ّاللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفی و عقلی منحصر و زندانی نمیماند؛ وارد جامعه میشود و تکلیف حاکم را معیّن میکند، تکلیف محکوم را معیّن میکند، تکلیف مردم را معیّن میکند. میتوان در مبانی موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّی را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، جریانهای بسیار فیّاضی را در خارج از محیط ذهنیّت بهوجود میآورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن میکند. دنبال اینها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آنگاه یک دستگاه فلسفی درست کنید. از وحدت وجود، از «بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء»، از مبانی ملاّ صدرا، اگر نگوییم از همهی اینها، از بسیاری از اینها – میشود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعی، سیاسی و اقتصادی درست کرد؛ فضلاً از آن فلسفههای مضاف که آقایان فرمودند: فلسفهی اخلاق، فلسفهی اقتصاد و… و. این، یکی از کارهای اساسی است. این کار را هم هیچکس غیر از شما نمیتواند بکند؛ شما باید این کار را انجام دهید.
فلسفهی اسلامی، پایه و دستگاهی بوده که انسان را به دین، خدا و معرفت دینی نزدیک میکرده است. فلسفه برای نزدیک شدن به خدا و پیدا کردن یک معرفتِ درست از حقایق عالم وجود است؛ لذا بهترین فلاسفهی ما – مثل ابنسینا و ملاّ صدرا – عارف هم بودهاند. اصلاً آمیزش عرفان با فلسفه در فلسفهی جدید – یعنی فلسفهی ملاّ صدرا – بهخاطر این است که فلسفه وسیله و نردبانی است که انسان را به معرفت الهی و خدا میرساند؛ پالایش میکند و در انسان اخلاق بهوجود میآورد. ما نباید بگذاریم فلسفه به یک سلسله ذهنیّات مجرّد از معنویت و خدا و عرفان تبدیل شود. راهش هم تقویت فلسفهی ملاّ صدراست؛ یعنی راهی که ملاّ صدرا آمده، راه درستی است. آن فلسفه است که انسان را وادار میکند هفت سفر پیاده به حج برود و به همهی زخارف دنیوی بیاعتنایی کند. البته نمیخواهیم بگوییم هرکس در این دستگاه فلسفی قرار نداشته باشد، اهل دنیاست؛ نه، اما این راه خوبی است. راه فلسفه باید راه تدیّن و افزایش ارتباط و اتّصال انسان به خدا باشد؛ این را باید در آموزش فلسفه، در تدوین کتاب فلسفی، در درس فلسفی و در انجمن فلسفه – همین که به آن اشاره شد – رعایت کرد. اهل فلسفهای که ما قبلاً دیده بودیم، همه همینطور بودند؛ کسانی بودند که از لحاظ معنوی و الهی و ارتباطات قلبی و روحی با خداوند، از بقیهی افرادی که در زمینههای علمىِ حوزه کار میکردند، بهتر و زبدهتر و شفّافتر بودند.
از قول جناب آقای جوادی فرمودند «محبّ قال و مبغض قال»، که درست هم هست. من عامل دیگری هم سراغ دارم و آن، رقیب سازی برای فلسفهی ما در دورهی اخیر است. به اعتقاد بنده، قرائن و شواهد نشان میدهد فلسفههایی که در ایران رایج شد – و الان هم اوج آن است – عادّی نبود. خواستند برای فلسفهی اسلامی رقیب درست کنند؛ لذا فلسفههای غربی را آوردند و ترجمه و ترویج کردند. با غفلت حوزههای علمیهی ما تدریجاً کار به جایی رسید که هر وقت در محیطهای دانشگاهی اسم فلسفه برده میشد – الان هم تقریباً همینطور است – ذهن به سمت «کانت» و «هگل» و امثال اینها میرفت و تصوّر میشد اصلاً فلسفه محصول تفکّر اینهاست. زمانی که تفکّرات مارکسیستی در ایران خیلی رواج داشت، یکی از قلمهای عمدهی تبلیغاتىِ کمونیستها کوبیدن منطق ارسطویی و منطق شکلی بود که در مقابلِ منطق دیالکتیک فحش محسوب میشد؛ میگفتند اینها طرفدار منطق ارسطوییاند! تا این حد فلسفهی اسلامی و مبانی فلسفهی اسلامی و از جمله منطق را ضدّارزش کرده بودند. این کار، حساب شده صورت گرفته است. البته نمیگوییم هر دانشجو یا استادی وارد فلسفهی جدید شد، لابد با «سی. آی. ای» ارتباط دارد؛ نه، اما این یک فکرِ اساسی شد. کسانی که پیشروان این کار بودند – امثال فروغی و دیگران – ارتباطات سیاسی و خارجی و تلاشهایشان مشخص است. امروز هم آدم قرائن و شواهدی را مشاهده میکند که کسانی میخواهند درست نقطهی مقابل ما – که فلسفه را یک امر کاملاً خواصی قرار دادهایم – حجمهای قوىِ فلسفی را بیاورند. برخلاف یک فقیه که مثلاً مینشیند مسأله میگوید، اصلاً بروز و ترشّح فلسفه از درون انسان به بیرون است؛ این تربیتِ حوزههای علمیهی ما بوده؛ اما آنها بعکس، فلسفه را در سطوح مختلف ترویج کردند.
یکی از رشتههای تألیف و کار فلسفی، نوشتن فلسفه برای کودکان است. کتابهای فلسفىِ متعدّدی برای کودکان نوشتهاند و ذهن آنان را از اوّل با مبانی فلسفیای که امروز مورد پسند لیبرال دمکراسی است، آشنا میکنند. یقیناً در نظام شوروی سابق و دیگر نظامهای مارکسیستی اگر دستگاه فلسفه برای کودکان و جوانان بود، چیزی بود که مثلاً به فلسفهی علمی «مارکس» منتهی شود. ما از این کار غفلت داریم. من به دوستانی که در بنیاد ملاّ صدرا مشغول کار هستند، سفارش کردم، گفتم بنشینید برای جوانان و کودکان کتاب بنویسید. این کاری است که قم میتواند بر آن همّت بگمارد. بنابراین از جمله کارهای بسیار لازم، بسط فلسفه است؛ البته با مبانی مستحکم و ادبیات خوب و جذّاب.
به نظر من بین فلسفه و کلام هم نباید دعوا قائل شد. مهمترین کتاب کلامی ما را یک فیلسوف – یعنی خواجهنصیر – نوشته؛ اما در واقع فلسفه است. ما باید اینها را به همدیگر نزدیک کنیم؛ هیچ مانعی ندارد. فلسفه و کلام و عرفان وجوه تفارقی دارند، وجوه اشتراکی هم دارند؛ ما باید اینها را به عنوان علوم عقلی – همین تعبیری که آقایان داشتند و کاملاً تعبیر خوبی است – یا به یک معنا حکمت، که شامل همهی اینها بشود، مورد توجّه قرار دهیم و دنبال کنیم.
انجمن فلسفهای هم که جناب آقای «فیّاضی» گفتند، فکر بسیار خوب و درستی است. البته چند سال قبل من شبیه این حرف را با بعضی از دوستان در قم مطرح کردم و گفتم یک باشگاه فلسفی یا باشگاه فلسفهگرایان تشکیل شود؛ الان هم عرض میکنم که خوب است انجمن فلسفهی اسلامی یا انجمن حکمت اسلامی تشکیل شود. این جزو طرحهای بسیار مفید است. بنای خوبی بهوجود آید یا از بناهایی که وجود دارد، تصرّف شود و برای این کار تجهیز گردد. سالن سخنرانی ایجاد کنند، محلّ درس بگذارند و میزگرد تشکیل دهند. نهضت آزاداندیشیای که مطرح شد و بعضی از آقایان هم استقبال کردند، یکی از بهترین جاهایش همین جاست. افراد بنشینند نظرات و حرفها و استدلالهای خود را بگویند؛ اساتید فرصت پیدا کنند و بیایند شاگردان فلسفی خود را ببینند؛ ببینند اینهایی که طبقهی دوم آنها هستند، چه کسانیاند. بعضی از شما آقایان درس جناب آقای جوادی یا جناب آقای مصباح را درک کردهاید، شاید هم درک نکردهاید. اساتید بیایند شاگردانشان، شاگردانِ شاگردانشان و یا طلّاب علاقهمندشان را از نزدیک ببینند؛ حرفی بزنند و یا سخنرانی کنند؛ کار بسیار خوبی است و من با آن موافقم و هرچه بشود کمک کرد، من کمک میکنم.
نکتهی دیگری که مطرح شد و درست بود، مسألهی جذب امکانات کشوری برای فلسفهی حوزه است. این به عهدهی شماست؛ یعنی شما مشخّص کنید که این امکانات – چه امکانات عنوانی، چه امکانات جایگاهی (مثل جایگاه تدریس در اینجا و آنجا) و چه امکانات مالی – برای کجاها باید جذب شود؛ مثل اینکه در نیروهای نظامی و اداری جایگاه تعریف میکنند و بعد میگردند آدمِ آن را مییابند. شما برای جذب کمکها باید جایگاه تعریف کنید.
به نظر من آنچه آقایان فرمودند، خوب بود. بعضی از آقایان جمعبندی کردند. بیان آقای «خسروپناه» و بعضی دیگر از آقایان، درواقع جمعبندىِ خیلی خوبی بود از مجموع کارهایی که خوب است بشود و تعقیب گردد. این کارها وقتی پیش خواهد رفت که برنامهریزی وجود داشته باشد. آنچه من میخواهم بگویم، این است که شما آقایان بنشینید یک مجموعه تشکیل دهید و جمع برگزیدهای را که بیشتر میتوانند وقت بگذارند، از بین خودتان انتخاب کنید تا برنامهریزی کنند؛ مثلاً برای رشد، ترویج، تعمیق و توجیه جریان عقلی در حوزه چه کارهایی باید بکنیم. بعضی از این کارها به عهدهی شماست، بعضی از اینها به عهدهی اساتید است، بعضی از اینها به عهدهی مدیریّت است، بعضی از اینها ممکن است به عهدهی ما باشد؛ باید اینها را مشخّص کنیم. البته این کار با برنامهی حوزه منافات ندارد. به هیچکس شکستن برنامههای حوزه را توصیه نمیکنم. حوزه برنامهای دارد، مثل برنامهی یک دانشگاه بزرگ. اگر در میان مجموعه افرادی که در این دانشگاه بزرگ و با همین برنامهی بزرگ مشغول تحصیل و تدریسند، جمعی بیایند و یک کار مستقل علمی را دنبال کنند، این با برنامهی کلّی دانشگاه سازگار است. به نظر من این کار شدنی است. البته برنامهریزی حوزه هم میتواند کمک و حمایت کند و اگر لازم باشد به دوستان در قم از این جهت سفارشی هم بشود، ما حرفی نداریم. منتها مهم این است که از اعتقاد و التزامتان به اهمیت و تأثیر اساسی این کار چیزی کاسته نشود. شما موتور این قطار عظیم هستید؛ اگر موتور خاموش یا کُند شد، یقیناً در حرکت قطار اثر خواهد گذاشت. این موتور باید کار کند، مرتّب و سالم هم کار کند و پیش برود؛ البته از لحاظ اعتباری و مالی هم باید پشتیبانی شود.
من مجدّداً خدا را شکر میکنم از اینکه الحمدللَّه توفیق پیدا کردم و خدمت آقایان رسیدم. از بودن شما در حوزهی قم هم خوشحالم و خدا را شکر میکنم. از این هم که الحمدللَّه اساتید بزرگوار قم این توفیق را پیدا کردند که چنین محصول باارزشی را تقدیم حوزه کنند، خوشحالم؛ منتها مجدداً توصیه میکنم که این حرکت را تداوم دهید و پیش بروید تا انشاءاللَّه خدای متعال هم کمک کند.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
برچسب ها :علامه طباطبائی ، فلسفه اسلامی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰