استاد ضیایی
نفس دارای منشأ مادّی
آلات ادراکی انسان مادّیاند و جنبۀ جسدی دارند، جنبۀ روحانی ما که نفس باشد، هم منشأش مادّی است؛ پس ما با مادّه و مادّیات سر و کار داریم و لذا مادیون که بیان کردند ما هر چیزی را میخواهیم بفهمیم باید از مادّه شروع کنیم، حرف قابل قبولی زدهاند و اتّفاقاً حکما و فلاسفۀ دینی قبل و بعد از اسلام نیز در آثاری که نوشتهاند در دو بخش بحث نمودهاند: ۱- طبیعیات؛ ۲- الهیات. شما هر کتاب فلسفی را نگاه کنید میبینید که اول طبیعیات مورد بحث قرار گرفته است؛ آثاری که به نام ارسطو، فارابی و بوعلی در اختیار ما است ابتدا بحث از طبیعیات را شروع کردهاند. وقتی کتاب اشارات را باز میکنید صحبت از جسم است و اولین مطلبی که شروع میشود این است که جسم از چیست؟ آیا جسم از ذرات ریز مثل اتم تشکیل شده یا خیر ؟ ما مُنِکر نیستیم که هر چیزی را که میخواهیم بشناسیم باید از مادّه شروع کنیم؛ به همین خاطر حکمای اسلامی ابتدا ما را با مادّه که انس بیشتری داریم آشنا میکنند، سپس پله پله ما را به ماوراء سوق میدهند اما این که در نظام هستی فقط مادّه حقیقت دارد مورد قبول ما نمیباشد؛ چون اینجا سؤالهایی برای ما پیش میآید که مادّیون نمیتوانند به آن پاسخ بدهند؛ از جمله اینکه علم چیست؟ بالاخره ما حقیقتی به نام علم داریم؛ زیرا یک روزی جاهل بودهایم و به تعبیر قرآن کریم: «وَاللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا»[۱]؛ یعنی آن روز اول که از رحم مادر بیرون آمدیم هیچ چیزی نمیدانستیم ولی بعد از گذشت سالها به تدریج چه بسا هزاران مطلب برای خودمان آموخته باشیم. حالت جهل با علم فرق میکند پس علم یک واقعیتی است که در یک برههای نبوده و الآن هست.
سؤال دیگر ما از آقای کولپه این است که عالِم چه کسی است؟ یعنی آیا همین اعضا و جوارح ما عالِم هستند؟ این اعضا را بیست سال پیش هم داشتیم و چه بسا قوی تر از امروز هم داشتیم در حالی که بسیاری از حقایق که من امروز در اختیار دارم را در آن زمان پی نبرده بودم. این آقای علامه و مجتهد که الآن در سن هشتاد سالگی به سر میبرد در سن بیست سالگی از جهت بدنی خیلی سرحالتر بوده در حالی که بسیاری از مطالب علمی که امروز در اختیار دارد در سن بیست سالگی نداشته است. پس نمیتوانیم بگوییم بدن ما عالِم است.
سؤال دیگر اینکه معلوم چیست؟ اینکه یک چیزی مجهول بوده و الآن برای ما معلوم شده است آیا این هم مادّه است؟ دهندۀ این علم چه کسی است؟ خود ما که نیستیم؛ چون ما یک قاعدۀ کلی داریم که فاقد شیء نمیتواند مُعطی شیء باشد. من اگر سر کوچه قرار است به فقیری کمک کنم باید در جیبم چیزی باشد که کمک کنم ولی وقتی خودم ندارم چه طور میتوانم مُعطی و دهنده باشم؟ پس آقای کولپه نمیتواند بگوید که دهندۀ علم، مادّه است؛ زیرا مادّه که خودش علم ندارد.
باز هم سؤال را ادامه میدهیم؛ این که ما با خارج از بدن خودمان ارتباط برقرار میکنیم، کسب علم میکنیم، دانشی میاندوزیم و مجهولی را تبدیل به معلوم میکنیم کیفیت ارتباط چگونه است؟ اینکه ما به وسیلۀ ارتباط با اشیاء آگاهی پیدا میکنیم، آیا به این معنا است که اشیاء در بدن و مغز ما میآید؟ این که من الآن به این کیف نگاه میکنم و به آن علم پیدا میکنم آیا کیف در مغز مَن آمد؟ تجافی که محال است. تجافی به این معنا است که یک چیزی جایگاه خودش را رها کند و در جایگاه دیگری برود. البته تنزّل صحیح است اما تجافی محال است. ما گاهی میشنویم جبرئیل امین بر پیامبر گرامی اسلام نازل میشد که این حرف خوبی است، منتها باید بدانیم این نزول مثل نزول باران نیست؛ زیرا باران جایگاه خودش را رها میکند و بر زمین میآید ولی جبرئیل جایگاه خودش را رها نمیکرد، بلکه با حفظ آن جایگاه خودش را تنزّل میداد و در یک مرتبۀ دیگری، خودش را ظهور میبخشید. ما به اشیایی که علم پیدا میکنیم، از جایگاه خودشان در نمیروند؛ یعنی وجود خارجی تبدیل به وجود دیگری نمیشود. آقای کولپه ممکن است بگوید صورتش میآید که از او میپرسیم آن صورت یا شبح چیست؟ آیا آن شبح مادّی است یا اینکه یک امری غیر از امر مادّی است؛ چون امرِ مادّیِ مصطلح فضا و مکان را اشغال میکند. آقای کولپه و همفکرانش میگویند که مغز انسانی و سلولهای مغزی گنجایش حدود دو میلیون صورت علمی را دارد که ما میگوییم این ادّعا خلاف بداهت است؛ زیرا از بدو پیدایش بشر تا به امروز که ما هستیم یک مورد پیدا نشده که یک انسانی بگوید من دیگر از این بیشتر نمیتوانم بدانم و گنجایش سلول مغزی من تمام شد. در طول تاریخ بشر کسی پیدا نشده که بگوید ظرفیت مغزی من پُر شده و دیگر بیش از این نمیتوانم چیزی یاد بگیرم، بلکه عکسش را مشاهده میکنیم؛ چون هر یک از ما در خودمان مشاهده میکنیم که هر چه آگاهی ما بیشتر میشود اشتهایمان در کشف واقعیت افزایش مییابد و هر چه در مسیر علمی پیش میرود شیفتهتر میشود. پس اینکه ظرفیت سلولهای مغزی انسان منحصر در دو میلیون معلومات است حرف درستی نیست و ادعایی است که با واقعیت سازگاری ندارد، بلکه ما به برکت بیانات دینی عکس آن را قائل هستیم. همچنان که مولای متّقیان امیر المؤمنین علی بن ابیطالب ۷ در نهج البلاغه میفرماید: «کُلُّ وِعاءٍ یضیقُ بما جعل فیه إلاّ وعاء العلمِ فإنّه یتَّسعُ به»[۲]؛ مثل دو ضلع زاویه که هر چه به رأس نزدیک میشویم فاصله کمتر است ولی هر چه از رأس دور میشویم فاصلۀ این دو ضلع بیشتر میشود. یک ظرف مادّی که مثلاً ظرفیت ۵۰ لیتر آب را دارد اگر ۳۰ لیتر آب در آن بریزیم ظرفیت او حالا ۲۰ لیتر میشود؛ یعنی کمتر میشود در حالی که ما هر چه علم میآموزیم ظرفیتمان برای پذیرش علوم دیگر بیشتر میگردد.
[۱]. سوره نحل، آیه ۷۸.
[۲]. نهج البلاغه، حکمت ۱۹۶.
برچسب ها :حکمت ، عرفان اسلامی ، علامه حسن زاده ، علامه طباطبائی ، فلسفه ، فلسفه اسلامی ، موسسه آوای توحید
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 3 در انتظار بررسی : 3 انتشار یافته : ۰