نسبی بودن خیر و شرّ
حضرت علامه حسنزاده (حفظه الله تعالی) اشارهای به بحث خیرات و شرور دارند. البته بحث را به صورت اجمال بیان میکنند؛ زیرا بحث بسیار دامنهدار و مفصّل است. چنانکه امروزه در کشورهای غربی، دانشمندانِ لائیک به بحث شرور تمسک کردهاند و به خداباوران اشکال میکنند که اگر بنا بر آنچه شما معتقدید نظام هستی خالق
حضرت علامه حسنزاده (حفظه الله تعالی) اشارهای به بحث خیرات و شرور دارند. البته بحث را به صورت اجمال بیان میکنند؛ زیرا بحث بسیار دامنهدار و مفصّل است. چنانکه امروزه در کشورهای غربی، دانشمندانِ لائیک به بحث شرور تمسک کردهاند و به خداباوران اشکال میکنند که اگر بنا بر آنچه شما معتقدید نظام هستی خالق و خدایی دارد که دارای قدرت نامحدود و مطلق است، چرا در عالَم، شرّ وجود دارد؟ به عنوان نمونه چرا سیل و زلزله به وجود میآید و باعث مرگ هزاران نفر در زمان محدودی میشود و چرا خداوند مانع این شرور نمیشود؟[۲] چرا این همه انسان ناقصالخلقه وجود دارد؟ چرا ظلم و بیعدالتی در جهان وجود دارد؟ اندیشمندان غربی به این قبیل مسائل تمسک نموده و بر وجود خالق هستی اشکال میکنند.
اگر بپذیریم شروری در عالَم وجود دارد، از مقایسۀ بین موجودات است؛ یعنی اگر بعضی موجودات نسبت به دیگر موجودات ملاحظه شوند، ناقصاند و این نقص منشأ شرّ است، لکن همچنان این سؤال باقی است که چرا شرّ در عالَم راه پیدا کرده است؟ اگر هر چیزی نسبت به خودش کامل است، پس در نظام هستی نباید شرّ داشته باشیم؟
اینکه خیر و شرّ چیست در جای مناسب باید بحث و بررسی شود. در این درس فقط این نکته تبیین شده است که اگر شرّی وجود دارد به لحاظ مقایسه و نسبتسنجی بین موجودات است و به لحاظ اول یعنی لحاظ استقلالی، شرّی وجود ندارد.
هنگام روز، ظلمت شب کنار رفته و فجر طلوع کرده و سپیدهدم پیدا شده است؛ هر چقدر که زمان میگذرد، خورشید بیشتر به سمت وسط آسمان آمده و نور آن برافروختهتر و هوا نیزگرمتر میشود. بعد از چند ساعت، خورشید به سمت مغرب حرکت میکند و نورش ضعیف میشود تا تاریکی شب. حال یکییکی این موارد را بررسی میکنیم:
اینکه ظلمت شب کنار رفته، سپیدهدم پیدا شود و خورشید از افق سر برآورد آیا بد است؟ اینکه با آمدن خورشید به وسط آسمان هوا گرمتر میشود و بعد از ظهر به سمت مغرب برمیگردد و شب پیدا میشود آیا بد است؟ البته به همۀ خواص خورشید آشنایی نداریم ولی به همین مقداری هم که آگاهی داریم، هیچکدام از اینها را نمیتوانیم بگوییم بد است. ولی به عنوان نمونه فرض کنید وقتی خورشید طلوع کند دو برادر هر کدام مبلغ پولی در جیبشان گذاشتهاند و صبح که برای کسب درآمد بیرون میروند در ابتدای راه، با فردی برخورد مینمایند سپس هر یک مشغول کاسبی میشوند و برادر اولی با این مقدار پول، درآمد کلانی کسب کرده و سود برده است و برادر دومی هنوز به بازار نرسیده بخشی از پول را گُم کرده و با بخش دیگر هم نه تنها سودی نبرده، بلکه متحمل ضرر شده است. این دو وقتی به خانه برمیگردند، برادر اوّل میگوید چه روز خوبی بود و آن آقا که اول صبح با او برخورد کردم خوشیُمن بوده است، برخلاف برادر دوم که میگوید عجب روز بد و شومی بود! آن آقا خوشیمن نبوده است. چرا یکی میگوید آن آقا خوشقدم است و دیگری میگوید نحس بوده؟ آن آقا که یک نفر بود، روز هم که یک روز است و به لحاظ روز بودن هیچ مشکلی ندارد و برای خودش کمال است. پس خیر و شرّی که دو برادر نسبت میدهند مربوط به خودشان است؛ زیرا وقتی دو برادر آن شخص را با خودشان قیاس میکنند، اُولی چون منفعت برده پس روز خوبی برایش بوده و آن انسان هم خوشیمن بوده ولی برادر دیگر چون ضرر کرده میگوید بد است. همین مثال را دربارۀ سایر موجودات میتوانیم بیاوریم؛ مثلاً باد خوب است یا بد؟ یکی میگوید خوب است و دیگری میگوید بد است. اگر چند روز باد نباشد، شهرهای بزرگ مشکل آلودگی هوا پیدا میکنند اما برای باغداری که میوههای او تازه رسیده با مختصر بادی میریزند و همین باد برای او خیلی بد است. یا اگر کشاورزی گندم را چیده و خرمن کوبیده است، برای جداسازی دانه از کاه نیاز به باد دارد تا کاه را جدا سازد و برای او باد بزرگترین نعمت است و یا به عنوان مثال آفتاب برای این کوزهگری که کوزه را ساخته و گذاشته خشک شود، بهترین نعمت است. اما همین آفتاب ممکن است برای دیگری بدترین چیز باشد. کشاورزی که دانه را کاشته خدا خدا میکند که باران ببارد و کوزهگری که کوزه را گذاشته تا خشک شود، خدا خدا میکند که باران نبارد.
در حیوانات نیز چنین شرایطی برقرار است؛ مثلاً مار، عقرب و مگس چه خاصیتی دارد که خدا آنها را آفریده است؟ میگویند خدای قادر مطلق شما، این موجودات بیخاصیت و مُضرّ را چرا آفریده است؟ سؤالی که مطرح میشود این است که آیا این اشکالات وارد است؟
حضرت علامه حسنزاده (حفظه الله تعالی) در پاسخ چنین افرادی که قضاوتهای ناروایی دارند و قائل هستند که شرور اموری نسبیاند و در مقایسه با موجودات یکدیگر پیش میآید که برخی امور شرّ پنداشته شوند. مار اگر این آب دهان زهرآگین را نداشت نمیتوانست به حیات خود ادامه دهد؛ این نیش و این آب زهرآگین، وسیلۀ دفاعی او است. جناب شیخ بوعلی سینا در طبیعیات شفا میفرماید: «اگر انسان ماری بگیرد و آب دهانش را در دهان آن مار بریزد مخصوصاً اگر آن انسان روزه باشد آن مار میمیرد». خب مگر آب دهان انسان بد است؟ اگر آب دهان نباشد که مشکل پیدا میکنیم،آیا در اینجا باید اعتراض کنیم چرا خدا آب دهان را آفرید؟[۳]
[۱]. خیر و شر منشاء پیدایش آن از مبحث ثَنَوّیت که از موضوعات فلسفی ، کلامی به معنای اعتقاد به وجود دو خدا (دو خالق و مُدَبِّر) در عالم میباشد، شکل گرفته است. این اعتقاد قبل از ظهور اسلام بوده است و منابع دینی نیز بدان پرداختهاند. برای ثنویت اقسامی است که شامل میانه رو و افراطی میشود. ثنویت فرقههای متعددی از جمله مانویه، دیصانیه و غیره نیز دارد. ابن اَبی العَوجاء، ابوشاکر دیصانی و ابن طالوت از بزرگان ثنویت هستند. در تعریف خیر و شر گفته اند: خیر به چیزی گفته می شود که هماهنگ با وجود ما و مایه پیشرفت تکامل ماست . در مقابل شر چیزی است که ناهماهنگ با وجود ما باشد و مایه عقب ماندگی و انحطاط گردد.ابن سینا در جلد اول الهیات شفاء در خصوص تعریف فلسفی خیر و شر می فرماید: خیر فی الجمله چیزی است که هر شیئی به آن اشتیاق و علاقه دارد؛ و آن وجود یا کمال وجود است… امّا شرّ امر عدمی است، که ذاتی ندارد، بلکه عدم جوهر یا عدم کمالی برای جوهر است.
اقسام خیر و شر
از بهترین پاسخهایی که به مسئله شرّ داده شده، تبیینی فلسفی از شرّ است که برای اولین بار ارسطو آن را ارائه نمود و بسیاری از فلاسفه و متکلّمان بزرگ همچون ملاصدرا و بوعلی سینا برای پاسخ به مسئله شرّ به آن استناد نمودند: موجودات ممکن از لحاظ عقلی به پنج قسم تقسیم میشوند: ۱. موجوداتی که خیر محضاند و هیچ شریّتی در آنها وجود ندارد؛ ۲. موجوداتی که دارای خیر کثیرند و شرّ آنها کم است؛ ۳. موجوداتی که دارای شرّ کثیرند و خیر آنها کم است؛ ۴. موجوداتی که خیر و شرّ در آنها مساوی است؛ ۵. موجوداتی که شرّ مطلقاند و هیچ خیری در آنها نیست.
طبق تقسیم مزبور، میتوانیم بگوییم: قسم اول، یعنی موجوداتی که خیر محضاند، باید بالضروره موجود باشند؛ زیرا خداوند، فاعل خیر محض است و اگر این دسته از موجودات را خلق نکند، در خلقت او نقص ایجاد میشود؛ مانند نفوس و عقول تامّه. همچنین ایجاد قسم دوّم، یعنی موجوداتی که دارای خیر کثیر و شرّ قلیلاند نیز بر خدا واجب است؛ زیرا ترک ایجاد این قسم خود شرّی کثیر محسوب میشود؛ یعنی نمیتوان به خاطر وجود شرّ قلیل از خیر کثیر صرف نظر کرد. برای مثال، حرارت و آتش، فواید بسیاری برای انسانها دارد و دارای خیر کثیر میباشد، اما همین حرکات گاهی اوقات موجب بلا و مصیبت میشود. آیا میتوان گفت به خاطر وجود این مصیبت اندک باید از آن خیر اکثری دست کشید؟ دو قسم مزبور، در قضای الهی داخل هستند،از این پنج قسم، سه قسم آخر، معقول نیست که هستی به خود بگیرند؛ زیرا هست شدن آنها مستلزم ترجیح بلا مرجح و یا ترجیح مرجوح بر راجح است.
شرّ امری عدمی است، یا عدم ذات و یا عدم کمالی از کمالات ذات، به خاطر آنکه اگر شرّ امری وجودی باشد، یا شرّ برای ذات خودش است و یا شرّ برای غیر ذاتش. فرض اول نمیتواند صحیح باشد؛ چون وجود شیء نمیتواند مقتضی عدم خودش باشد، و نه عدم بعضی از کمالات خودش؛ چون اگر شرّ مقتضی عدم ذات خودش باشد، لازم میآید آن شیء، موجود نباشد و اگر مقتضی عدم کمالی از کمالاتش باشد، شرّ همان بخش عدم کمال است نه بخشی که صاحب کمال است؛ پس در نتیجه، شرّ همان امر عدمی محسوب میشود. و همچنین چگونه چیزی میتواند طالب عدم کمال خودش باشد در حالی که همه اشیا (که از وجود بهرهمند هستند) طالب کمالات مناسب با خودشان هستند؛ یعنی هر وجودی، کمال خودش را دنبال میکند. کدام امر وجودی است که از اتّصاف به کمال خودش راضی نباشد؟ و اگر شرّ وجودی، شرّ برای غیرخودش باشد.
[۲]. شهید مطهری در کتاب عدل الهی می فرمابد: نمیتوان گفت خداوند میتوانست عالَم را به گونهای خلق نماید که هیچ شرّی در آن نباشد، بلکه خیر محض باشد؛ زیرا وجود شرّ و بلا لازمه این عالم مادی است؛ چرا که پستی و بلندی، فقدان و دارایی از لوازم ضروری عالم مادّه است. زمانی میتوانیم بگوییم که در عالَم، شرّی نباشد که این عالَم را غیر مادّه فرض کنیم. نمیتوانیم بگوییم که هم عالم مادّه موجود باشد و هم وجود شرور و بلاها را در آن نفی کنیم، همچنان که نمیتوانیم بپرسیم چرا آتش، غیر سوزنده خلق نشده است. استاد مطهری در اینباره میفرماید: فرمول اصلی جهان آفرینش فرمول تضادّ است و دنیا جز مجموعهای از اضداد نیست. هستی و نیستی، بقا و فنا، سلامتی و بیماری، پیری و جوانی در این جهان توامند. تغییرپذیری ماده جهان و پدید آمدن تکامل، ناشی از تضادّ است. اگر تضادّ نمیبود، هرگز تنوع و تکامل رخ نمیداد و نقوشی جدید بر صفحه گیتی آشکار نمیشد. قابلیت مادّه از برای پذیرش صورتهای گوناگون و تضادّ صور با یکدیگر، هم عامل تخریب است و هم عامل ساختن، هم انهدام و ویرانی معلول تضادّ است و هم تنوّع و تکامل؛ زیرا اگر چیزی منهدم نمیشد، تشکّل تازه اجزا با یکدیگر و ترکیب و تکامل مفهوم نداشت. پس صحیح است که بگوییم: تضادّ منشا خیر و قائمه جهان است و نظام عالَم بر آن استوار است. بنابراین خداوند در خلقت مادّه، حکمت عظیمی را دنبال میکند که تحقّق آن در هیچ عالم دیگری ممکن نبود. ترک این چنین خلقتی برابر است با ترک خیر کثیری که خود شرّی عظیم محسوب میشود.
[۳]. طبیعیات شفاء، ابنسینا.
برچسب ها :امور نسبی ، حکمت ، خیر ، شر ، عرفان اسلامی ، علامه حسن زاده ، فلسفه ، فلسفه اسلامی ، موسسه آوای توحید ، نسبت ، نسبی بودن
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰