کد خبر : 7840
تاریخ انتشار : یکشنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۰ - ۱۰:۱۷

توصیه های رهبر انقلاب برای ارتقاء در حکمت متعالیه

توصیه های رهبر انقلاب برای ارتقاء در حکمت متعالیه

بسمه تعالی یک نفرى نظر فقهى میدهد، نظر شاذّى است. خیلى خوب، قبول ندارید، کرسى نظریه پردازى تشکیل بشود و مباحثه بشود؛ پنج نفر، ده نفر فاضل بیایند این نظر فقهى را رد کنند با استدلال؛ اشکال ندارد. نظر فلسفى اى داده میشود همینجور، نظر معارفى و کلامى اى داده میشود همینجور. مسئله ى تکفیر

بسمه تعالی

یک نفرى نظر فقهى میدهد، نظر شاذّى است. خیلى خوب، قبول ندارید، کرسى نظریه پردازى تشکیل بشود و مباحثه بشود؛ پنج نفر، ده نفر فاضل بیایند این نظر فقهى را رد کنند با استدلال؛ اشکال ندارد. نظر فلسفى اى داده میشود همینجور، نظر معارفى و کلامى اى داده میشود همینجور. مسئله ى تکفیر و رمى و این حرفها را بایستى از حوزه ورانداخت.

 اشاره: درباره فلسفه ملاصدرا (حکمت متعالیه) نقطه نظرات افراطی و تفریطی وجود دارد: دیدگاه افراطی، حکمت متعالیه را به طور مطلق رد می کند و هیچ نقطه مثبتی در آن نمی بیند. دیدگاه تفریطی، حکمت متعالیه را به طور دربست قبول دارد و خلأ و نقطه ضعفی در آن مشاهده نمی کند. دیدگاه اعتدالی معتقد است که حکمت متعالیه، یک متاع معنوی و باارزش و یک امتیاز و افتخار است اما خلأ و نقص دارد و باید گسترش، استحکام، ارتقاء، بسط و رویش پیدا کند. 

رهبر معظم انقلاب اسلامی (در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی که در سال ۱۳۸۲ برگزار شده است و در مجال های دیگر) مبتنی بر همین دیدگاه اعتدالی، توصیه هایی گویا در جهت تکمیل و تکامل حکمت متعالیه بیان فرموده اند که بدون شرح و به شکل طبقه بندی شده ارائه می شود.۱

۱ـ اهمیت فلسفه اسلامی در نگاه رهبر معظم انقلاب

«مبنای اصلی کار در حوزه‌های علمیه تربیت فقیه است اما لازم است در کنار توجه به این مبنای اصلی، به آموزش و فراگیری علوم عقلی اعم از فلسفه و کلام نیز اهتمام شود». (دیدار اعضای شورای عالی حوزه‌های علمیه‌ی سراسر کشور با رهبر انقلاب)

«فلسفه‌ى اسلامى، فقه اکبر است؛ پایه‌ى دین است؛ مبناى همه‌ى معارف دینى در ذهن و عمل خارجى انسان است؛ لذا این باید گسترش و استحکام پیدا کند و برویَد و این به کار و تلاش احتیاج دارد». (در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی)

«مکتب فلسفى صدرالمتالهین همچون شخصیت و زندگى خود او، مجموعه ى در هم تنیده و به وحدت رسیده ى چند عنصر گرانبها است. در فلسفه ى او از فاخرترین عناصر معرفت یعنى عقل منطقى، و شهود عرفانى، و وحى قرآنى، در کنار هم بهره گرفته شده، و در ترکیب شخصیت او تحقیق و تأمل برهانى، و ذوق و مکاشفه ى عرفانى، و تعبد و تدین و زهد و انس با کتاب و سنت، همه با هم دخیل گشته، و در عمر علمى پنجاه ساله ى او رحله هاى تحصیلى به مراکز علمى روزگار، با مهاجرت به کهک قم براى عزلت و انزوا، و با هفت نوبت پیاده احرامى حج شدن، همراه گردیده است». (پیام به کنگره‌ى بزرگداشت ملاصدرا)

«مکتب فلسفى صدرالمتالهین همچون همه فلسفه ها در محدوده ى ملیت و جغرافیا نمى گنجد و متعلق به همه ى انسانها و جامعه ها است. همواره همه بشریت به یک چهارچوب و استخوانبندى متقن عقلایى براى فهم و تفسیر هستى نیازمندند.هیچ فرهنگ و تمدنى بدون چنین پایه ى مستحکم و قابل قبولى نمى تواند بشریت را به فلاح و استقامت و طمأنینه ى روحى برساند و زندگى او را از هدفى متعالى برخوردار سازد . و چنین است که به گمان ما فلسفه ى اسلامى بویژه در اسلوب و محتواى حکمت صدرایى ، جاى خالى خویش را در اندیشه ى انسان این روزگار مى جوید و سر انجام آن را خواهد یافت و در آن پابرجا خواهد گشت.
ما ایرانیان بیش از همه به این فلسفه الهى وامدار و بیش از همه در برابر آن مکلفیم. دوران ما با دمیدن خورشیدى چون امام خمینى که یگانه ى دین و فلسفه و سیاست و خود یکى از صاحبنظران برجسته در حکمت متعالیه بود، و نیز با حوزه ى درسى و تحقیقى پربرکت حکیم علامه ى طباطبایى که استاد یگانه مبانى ملاصدرا در طول سى سال در حوزه ى قم به شمار مى رفت، و تلاش تلامذه و هم دوره هاى آنان، بى شک دوره ى با برکتى براى فلسفه الهى است. و اکنون برپایى این گردهمایى بزرگ از فرزانگان ایرانى و غیرایرانى مژده ى آگاهیهاى ژرفتر و گسترده ترى در باب فلسفه ملاصدرا مى رساند. شاید این یکى از موجباتى شود که مسیر مستقیم و تکاملى و نامتناقض فلسفه که از ممیزات فلسفه ى اسلامى بویژه پس از روشن شدن مشعل حکمت صدرایى است، در ذهن اندیشوران و فیلسوفان غرب، با مسیر پرتقاطع و پرتناقض و پرنشیب و فراز فلسفه غربى در همین چهارصد سال مقایسه شود و فرصت تازه اى براى نقد و بحث در باشگاه جهانى معرفت و استدلال عقلانى، فراهم آید». (پیام به کنگره‌ى بزرگداشت ملاصدرا)

«فلسفه‌ ملاصدرا فلسفه‌ای‌ عقلی‌، ذوقی‌ و شرعی‌ است‌ و در حقیقت‌ ملاصدرا فلسفه‌ عقلی‌ و ذوقی‌ را برمبنای‌ شرع‌ مقدس‌ پی‌ریزی‌ کرده‌ است‌ برای‌ او تعبد محض‌، مبادی‌ رسیدن‌ به‌ افکار عالی‌ فلسفی‌ بوده‌ است‌ و این‌ جریان‌ عظیم‌ و جوشان‌ و تمام‌ نشدنی‌ در دوران‌ ریاضت‌ به‌ روح‌ مقدس‌ وی‌ افاضه‌ و نازل‌ شده‌ است‌ و امروز خوشبختانه‌ کتابها و افکار فلسفی‌ ملاصدرا فضای‌ فلسفی‌ کشور را فراگرفته‌ است‌… صدرالمتالهین‌ آراء بی‌نظیر فلسفی‌ و دریای‌ مواج‌ افکار و اندیشه‌های‌ خود را از استاد فرانگرفته‌ است‌. بلکه‌ این‌ معلومات‌ بی‌پایان‌ از ریاضت‌، خلوت‌ و عبادت‌ و دل‌ دادن‌ به‌ خدا و کسب‌ فیض‌ از عالم‌ غیب‌ سرچشمه‌ می‌گیرد». (دیدار اعضای‌ شورای‌ عالی‌ کنگره‌ بزرگداشت‌ ملاصدرا با رهبر انقلاب)

«امروز حقاً و انصافاً در دنیاى فکر و اندیشه – حالا آنهائى که با فکر و اندیشه سر و کار ندارند، با آنها کارى نداریم – یک خلأ و سؤال در دنیاى غرب وجود دارد؛ این خلأ را دیگر پاسخهاى لیبرال دموکراسى نمیتواند پر کند، کما اینکه سوسیالیزم نتوانست پر کند. این خلأ را یک منطق انسانى و معنوى میتواند پر کند، که این در اختیار اسلام است. از مرحوم دکتر زریاب که هم دانشگاهى مسلطِ خوبى بود، هم طلبه ى خوبى بود – ایشان دوره ى طلبگى خوبى را گذرانده بود و با علوم اسلامى آشنا بود و شاگرد امام بود – یکى از دوستانمان نقل میکرد – من خودم از ایشان نشنیدم – که یک فرصت مطالعاتى در اواخر عمرش گرفته بود و رفته بود اروپا، بعد که برگشته بود، گفته بود امروز آن چیزى که من در محیطهاى عملىِ دانشگاههاى اروپا مشاهده کردم، نیاز به ملاصدرا و شیخ انصارى است. شیخ انصارى کارش در حقوق است، فقه است؛ ملاصدرا حکمت الهى است. میگوید من مى بینم امروز اینها تشنه ى ملاصدرا و شیخ انصارى اند. این برداشتِ یک استاد غرب شناسِ زبان دانِ مسلط به چند زبان اروپائى است که سالها هم در آنجاها زندگى کرده و درس خوانده بود و با علوم اسلامى هم آشنا بود. این، برداشت اوست، که برداشت درستى است». (بیانات در دیدار اساتید و رؤساى دانشگاه‌ها‌)

«علوم عقلى کلام و فلسفه حتماً لازم است؛ اما آیا اینها کافى هم هست؟ من به شما عرض مى‌کنم: نه، کافى نیست. ما در برنامه‌هاى کارىِ خود باید جریان خلّاق فکرى‌یى را که در حوزه‌هاى ما بحمداللَّه از دوره‌ى قبل از ما شروع شده و تا حدودى اتساع هم پیدا کرده است، وسعت و عمق بیشترى بدهیم. کسى مثل مرحوم علامه‌ى طباطبایى (رضوان‌اللَّه‌تعالى‌علیه) در حوزه‌ى علمیه‌ى قم پیدا شد؛ ایشان، هم فقیه بود و هم اصولى؛ هم مى‌توانست درس خارج فقهِ مفصلى بدهد؛ هم مى‌توانست درس خارجِ اصول مفصلى ترتیب دهد و فضلا را جمع کند؛ اما او به کارى پرداخت که آن روز آن را لازم مى‌دانست. بعد هم حوادث و وقایع شهادت داد بر این‌که اینها لازم است. او گفت من مى‌بینم که دارند تفکرات و فلسفه‌ى کاذب مارکسیستى را در ذهنها جا مى‌دهند؛ نمى‌شود با توضیح‌المسائل اینها را پاسخ دهیم؛ توضیح‌المسائل جاى خودش را دارد؛ جواب این شبهه‌ها را با چیز دیگرى باید داد. ایشان «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را نوشت. یکى از تربیت‌شده‌هاى او مرحوم شهید مطهرى (رضوان‌اللَّه‌علیه) است. کارى که شهید مطهرى کرد، امروز باید همه‌ى فضلاى جوان در صدد باشند خود را براى آن آماده کنند؛ و اگر آماده هستند، اقدام کنند. شهید مطهرى به عرصه‌ى ذهنیت جامعه نگاه کرد و عمده‌ترین سؤالات ذهنیت جامعه‌ى جوان و تحصیلکرده و روشنفکر کشور را بیرون کشید و آنها را با تفکر اسلامى و فلسفه‌ى اسلامى و منطق قرآنى منطبق کرد و پاسخ آنها را در سطوح مختلف در مقابل افراد گذاشت». (بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان همدان‌)

«اشتغال و چالش اصلى روحانیت – که در ادوار مختلف، حوزه‌هاى علمیه و علماى ما با آن مواجه بودند – تبیین و تعلیم دین به معناى واسع کلمه بوده است؛ تعلیم فقه‌اللَّه، فقه‌الدین. فقه فقط فروع نیست؛ فقه اکبر، توحید و معارف است؛ چیزهایى است که با غور در مسائل عقلى باید آنها را به دست آورد و فهمید و با تهذیب نفس آنها را صیقل داد. مى‌خواستند دین را فرابگیرند و آن را به مخاطبان خودشان تعلیم بدهند. تعلیم دین هم ابعادى دارد؛ یکى از ابعاد، رشد دادن فکر و عقل مردم است – که «و یثیروا لهم دفائن العقول» – یکى دیگر از آن ابعاد، رفع شبهات است. شبهات همیشه بوده، اما نوع شبهات متفاوت بوده است. در دوره‌هاى مختلف، علماى بزرگ ما را ملاحظه کنید؛ یکى از مسؤولیتهاى خودشان را این مى‌دانستند که با شبهات مقابله کنند. مقابله هم یا به نحو پیشگیرى است یا به نحو درمان. پیشگیرى، بهتر از درمان است. این‌که کلام را تعلیم مى‌دادند، فلسفه را تعلیم مى‌دادند و شخصیتى مثل علامه‌ى حلى – که فقیه عالیقدرى است – هم در کلام کتاب دارد، هم در فلسفه کتاب دارد، به‌خاطر این بود که با باور کردن عقلیت مخاطبانِ خودشان بتوانند از ورود یا جایگیر شدن شبهه‌ها در ذهن پیشگیرى کنند. مخاطب آنها – چه انسان معمولى یا طالب علم، یا شخص فرزانه و تحصیلکرده – در مقابل شبهه‌یى که به ذهن او مى‌رسید یا دیگرى به ذهن او وارد مى‌کرد، درنمى‌ماند. کار دیگر هم این بود که شبهه را درمان کنند؛ اگر شبهه‌یى پیش مى‌آمد، مجالس کلامى و بحث و پاسخ به سؤالات تشکیل دهند و کتاب بنویسند تا شبهه‌ها را برطرف کنند. براى این کار، فقه و فلسفه و کلام و تفسیر و علوم مقدماتى مى‌خواندند؛ از تاریخ مطلع مى‌شدند و بسیارى از علوم عصر خود را فرا مى‌گرفتند تا بتوانند دین را تبلیغ کنند؛ «لقد منّ اللَّه على المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم ایاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب والحکمه». یکى هم تزکیه است. تعلیم با تزکیه متفاوت است. اگرچه تعلیم چنانچه به شیوه‌ى صحیح و با متد درست انجام بگیرد، تزکیه را هم در خود دارد؛ اما تزکیه جریان مستقلى است».  (بیانات در دیدار جمعی از روحانیون استان همدان‌)

۲ـ ضرورت ارتقاء حکمت متعالیه برای جبران نقص

ـ کاربردی شدن حکمت متعالیه

«ما به رنسانس فلسفى یا واژگون کردن اساس فلسفه‌مان احتیاج نداریم. نقص فلسفه‌ى ما این نیست که ذهنى است – فلسفه طبعاً با ذهن و عقل سروکار دارد – نقص فلسفه‌ى ما این است که این ذهنیّت امتداد سیاسى و اجتماعى ندارد. فلسفه‌هاى غربى براى همه‌ى مسائل زندگى مردم، کم و بیش تکلیفى معیّن مى‌کند: سیستم اجتماعى را معیّن مى‌کند، سیستم سیاسى را معیّن مى‌کند، وضع حکومت را معیّن مى‌کند، کیفیت تعامل مردم با همدیگر را معیّن مى‌کند؛ اما فلسفه‌ى ما به‌طور کلّى در زمینه‌ى ذهنیّاتِ مجرّد باقى مى‌ماند و امتداد پیدا نمى‌کند. شما بیایید این امتداد را تأمین کنید، و این ممکن است؛ کمااین‌که خود توحید یک مبناى فلسفى و یک اندیشه است؛ اما شما ببینید این توحید یک امتداد اجتماعى و سیاسى دارد. «لااله‌الا ّاللَّه» فقط در تصوّرات و فروض فلسفى و عقلى منحصر و زندانى نمى‌ماند؛ وارد جامعه مى‌شود و تکلیف حاکم را معیّن مى‌کند، تکلیف محکوم را معیّن مى‌کند، تکلیف مردم را معیّن مى‌کند. مى‌توان در مبانى موجود فلسفىِ ما نقاط مهمّى را پیدا کرد که اگر گسترش داده شود و تعمیق گردد، جریانهاى بسیار فیّاضى را در خارج از محیط ذهنیّت به‌وجود مى‌آورد و تکلیف جامعه و حکومت و اقتصاد را معیّن مى‌کند. دنبال اینها بگردید، این نقاط را مشخّص و رویشان کار کنید؛ آن‌گاه یک دستگاه فلسفى درست کنید. از وحدت وجود، از «بسیط الحقیقه کلّ الاشیاء»، از مبانى ملاّ صدرا، – اگر نگوییم از همه‌ى اینها، از بسیارى از اینها – مى‌شود یک دستگاه فلسفىِ اجتماعى، سیاسى و اقتصادى درست کرد؛ فضلاً از آن فلسفه‌هاى مضاف که آقایان فرمودند: فلسفه‌ى اخلاق، فلسفه‌ى اقتصاد و…. این، یکى از کارهاى اساسى است. این کار را هم هیچ‌کس غیر از شما نمى‌تواند بکند؛ شما باید این کار را انجام دهید». (در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی)

«یکى از رشته‌هاى تألیف و کار فلسفى، نوشتن فلسفه براى کودکان است. کتابهاى فلسفىِ متعدّدى براى کودکان نوشته‌اند و ذهن آنان را از اوّل با مبانى فلسفى‌اى که امروز مورد پسند لیبرال دمکراسى است، آشنا مى‌کنند. یقیناً در نظام شوروى سابق و دیگر نظامهاى مارکسیستى اگر دستگاه فلسفه براى کودکان و جوانان بود، چیزى بود که مثلاً به فلسفه‌ى علمى «مارکس» منتهى شود. ما از این کار غفلت داریم. من به دوستانى که در بنیاد ملاّصدرا مشغول کار هستند، سفارش کردم، گفتم بنشینید براى جوانان و کودکان کتاب بنویسید. این کارى است که قم مى‌تواند بر آن همّت بگمارد. بنابراین از جمله کارهاى بسیار لازم، بسط فلسفه است؛ البته با مبانى مستحکم و ادبیات خوب و جذّاب». (در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی)

ـ طرح افکار و روش های جدید در حوزه

«فلسفه فقط این نیست که ما کتاب منظومه یا اسفار را بگیریم و از اول تا آخر بخوانیم؛ نه، تبحر در فلسفه به این معناست که ما بتوانیم از تمام افکار فلسفى موجود دنیا – که به شکل ساعت‌نگارى پیش مى‌رود و ساعت‌به‌ساعت فکر فلسفى مطرح مى‌شود – و از مادّه‌ى فلسفه‌ى موجود خودمان مطلع باشیم و در مقابل فلسفه‌هاى غلط و انحرافى، خودمان را در حال آماده‌باش نگهداریم و احیاناً اگر نقطه‌ى مثبتى در آنها هست، از آن نقطه‌ى مثبت استفاده بکنیم. فلسفه‌ى ما این‌طورى پیشرفت مى‌کند؛ والّا در حد شناخت افکار و کلامات بزرگان به این اندازه ارزشى ندارد. فلسفه باید ما را به معرفت کامل برساند. باید دید در وادى معرفت در سطح بشرى، چه‌کار دارد مى‌شود. بایستى پى‌درپى کارهاى جدید، افکار جدید، روشها و متدهاى جدید در حوزه مطرح بشود». (بیانات در آغاز درس خارج فقه‌)

 «وقتى در جامعه ى ما صدها نفر شخصیت داراى دانش دین و مسلطِ بر منطق و استدلال دینى، در فلسفه و کلام و فلسفه ى جدید و محاجه ى با شبهه افکنان وجود داشته باشند، ببینید چه اتفاق عظیمى در جامعه مى افتد. وقتى به وسیله ى همین مجموعه، هزاران کتاب، مجله و مقاله هاى علمى در سطح دنیا با زبانهاى مختلف منتشر شود، شما ببینید چه خورشید فروزانى از این نقطه ى عالم بر همه ى فضاى فکرى جهان بشرى پرتو خواهد افکند. همه ى اینها شدنى است؛ خیالات نیست. تصور نکنید اینها آرزوهاى پوچ و توخالى است؛ نخیر، اینها واقعیتهاى دست یافتنى است؛ منتها باید دست دراز کرد، خود را به این واقعیت رساند و آن را گرفت؛ این کار همت مى خواهد. باید به طور جدى درس بخوانید – همان توصیه یى که من همیشه به جوانهاى طلبه مى کنم – علومى را که امروز در اختیار حوزه هاى علمیه است، فرا بگیرید و از بن دندان خودتان را به سطح تحقیق برسانید. انسان با سرهم بندى، محقق نمى شود. با برف انبار کردن، انسان فقیه و فیلسوف نمى شود. باید محکم، خشت خشت این پایه را روى هم بچینید و بروید تا به آن اوج برسید». (بیانات در دیدار طلاب مدرسه علمیه‌‌ آیت‌اللَّه مجتهدى)

ـ نزدیک شدن فلسفه و کلام به یکدیگر

«بین فلسفه و کلام هم نباید دعوا قائل شد. مهمترین کتاب کلامى ما را یک فیلسوف – یعنى خواجه‌نصیر – نوشته؛ اما در واقع فلسفه است. ما باید اینها را به همدیگر نزدیک کنیم؛ هیچ مانعى ندارد. فلسفه و کلام و عرفان وجوه تفارقى دارند، وجوه اشتراکى هم دارند؛ ما باید اینها را به عنوان علوم عقلى – همین تعبیرى که آقایان داشتند و کاملاً تعبیر خوبى است – یا به یک معنا حکمت، که شامل همه‌ى اینها بشود، مورد توجّه قرار دهیم و دنبال کنیم». (در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی)

«عیب دوم، عدم گسترش کافى و لازم در باب کلام است که این، حقیقتاً فاجعه است. از این بالاتر و تلختر، فراموش شدن کلام است. حوزه‌ى اسلام و حوزه‌ى علمیه‌ى اهل بیت، در درجه‌ى اوّل، حوزه‌ى کلام و بعد حوزه‌ى فقه بود و بزرگانِ فقهاى ما، متکلّمین بودند. شما نگاه کنید، در حوزه‌هاى ما «کلام» منسوخ است؛ در حالى که امروز بیشترین تهاجم از سمت مباحث کلامى است.

«همان‌طور که مطرح کردم، ما در گذشته عقب نبودیم و هر کس چیزى مى‌گفت، فوراً جوابش حاضر بود؛ ولى امروز این قدر مباحث کلامى در دنیا مطرح مى‌شود که حوزه‌ى علمیه از آنها مطّلع نیست. مى‌دانید امروز چقدر در دنیا مسأله‌ى دین شناسى و فلسفه‌ى دین، مورد بحث است و چه کسانى مى‌نویسند و مى‌گویند و تحقیق مى‌کنند و ما خبر نداریم؟ این عیب بزرگى است. البته کسانى از آحاد منتسب به حوزه، کارهاى با ارزشى کردند و مى‌کنند؛ اما این کار، کار حوزه – در شکل نظام یافته‌ى آن – نیست. کارهاى افراد، غیر از کارِ نظام است. نظام حوزه بایستى جواب بدهد. حالا یک نفرى پیدا شد و وارد منطقه‌اى گردید و کارى کرد و محصولى هم داد؛ نمى‌شود این را به حساب حوزه گذاشت. انصافاً حوزه در این زمینه کارى نمى‌کند. اگر از کار کلامى صحبت مى‌کنیم، فوراً ذهن به نوشتن چهار کتاب بحث کلامى نرود. کار حوزه، نشر بیشتر نیست؛ بلکه تولید فکر تکاملى است. چنانچه تولید افزایش یافت، نوبت به نشر هم مى‌رسد. نشر، مسأله‌ى دوم است. این طور نباشد که خیال کنیم مثلاً ده کتاب درباره‌ى مسأله‌اى نوشتیم و قضیه تمام شد؛ نه. حوزه باید در زمینه‌هاى کلامى، فکرهاى نو تولید کند. عزیزان من! امروز شبهه‌هاى نو و خطرناکى وجود دارد. آن شبهه‌هاى قدیمى تمام شد. امروز، شبهه‌ى «ابن کمونه» را کسى مطرح نمى‌کند. امروز شبهات عظیم در تمام زمینه‌هاى کلامى وجود دارد. از اصل توحید و لزوم دین بگیرید تا به وجود صانع و نبوّت عامّه و نبوّت خاصّه و بعد مسأله‌ى ولایت و مسائل گوناگونى که در زمینه‌هاى دینى و اسلامى وجود دارد، برسید. همه‌ى اینها مورد بحث است و امروز نسبت به همه‌ى اینها شبهه وجود دارد. چه کسى باید به این شبهات پاسخ دهد؟ مگر علما، مرزداران عقیده نیستند؟ آیا مرزهاى عقیده مدافع ندارد و رهاست؟ چه کسى در مقابل ایتام آل محمّد صلوات‌اللَّه علیهم اجمعین که بى‌دفاع در معرض این امواج قرار گرفته‌اند، جواب خدا را خواهد داد؟ نتیجه این مى‌شود که وقتى کسى بر جامعه‌ى ما گستاخى کرد و یک شبهه را به صداى بلند گفت، به جاى این‌که ناگهان از ده نفر صدایى بلند شود و بدون عصبانیت و خشم، جواب شبهه را بدهند، عصبانى مى‌شویم و دعوا و جنجال مى‌کنیم؛ در حالى که اگر دست ما پُر بود، چرا دعوا کنیم؟ یک نفر مقاله‌اى مى‌نویسد و حرف بى‌منطق و بى‌استدلالى را بیان مى‌کند و یا با استدلال غلط و مغالطه جلو مى‌آید – مثل قضیهِ معروفِ کشیدن عکس مار به جاى نوشتن آن – آن گاه بلافاصله ده، بیست مقاله و یا صد مقاله از حوزه‌ى علمیه قم بیرون مى‌آید و در هر روزنامه و مجلّه‌اى جوابش داده مى‌شود و تمام مى‌شود مى‌رود. براى کسى که عصبانى شود، جایى باقى نمى‌ماند. چرا عصبانى شویم؟ حیف نیست که حوزه‌ى اسلام و این دینِ منطقى و مستدل را متّهم کنند که استدلالى نیست و شما اهل دعوا هستید!؟یک دروغ هم رویش بگذارند و بگویند شما اهل تکفیرید! ما چه کسى را تکفیر کردیم؟ چقدر کافر هستند که ما تکفیرشان هم نکردیم؟ امروز، حوزه کسى را تکفیر نمى‌کند. پس عیب اوّل مربوط به فقه بود و عیب دوم که به نظر من بیش از عیب اوّل است و واقعاً درد بزرگى است،مربوط به کلام است که باید زودتر به دادش برسیم. شما هم باید چنین کنید». (بیانات در دیدار جمعى از نخبگان حوزوی ـ ۱۳/۹/۱۳۷۴)

ـ پیوند بیشتر حکمت متعالیه با خدا و معنویات

«فلسفه نباید به یک سلسله ذهنیّات مجرّد از معنویت و خدا و عرفان تبدیل شود. راهش هم تقویت فلسفه‌ى ملاّصدراست؛ یعنى راهى که ملاّصدرا آمده، راه درستى است. آن فلسفه است که انسان را وادار مى‌کند هفت سفر پیاده به حج برود و به همه‌ى زخارف دنیوى بى‌اعتنایى کند. البته نمى‌خواهیم بگوییم هرکس در این دستگاه فلسفى قرار نداشته باشد، اهل دنیاست؛ نه، اما این راه خوبى است. راه فلسفه باید راه تدیّن و افزایش ارتباط و اتّصال انسان به خدا باشد؛ این را باید در آموزش فلسفه، در تدوین کتاب فلسفى، در درس فلسفى و در انجمن فلسفه – همین که به آن اشاره شد – رعایت کرد. اهل فلسفه‌اى که ما قبلاً دیده بودیم، همه همین‌طور بودند؛ کسانى بودند که از لحاظ معنوى و الهى و ارتباطات قلبى و روحى با خداوند، از بقیه‌ى افرادى که در زمینه‌هاى علمىِ حوزه کار مى‌کردند، بهتر و زبده‌تر و شفّافتر بودند. (در دیدار جمعی از نخبگان حوزوی)۲

۳ـ ضرورت تعامل فقها، عرفا و فلاسفه

«در حوزه هاى علمیه ى ما، بزرگانى وجود داشته اند که هم در فقه سلیقه ها و مناهج گوناگونى را میپیمودند، هم در برخى از مسائل اصولى تر؛ فیلسوف بود، عارف بود، فقیه بود، اینها در کنار هم زندگى میکردند، با هم کار میکردند؛ سابقه ى حوزه هاى ما اینجورى است. یکى، یک مبناى علمى داشت، دیگرى آن را قبول نداشت. اگر شرح حال بزرگان و علما را نگاه کنید، از این قبیل مشاهده میکنید. ما تحمل را در حوزه باید بالا ببریم. خوب، یکى مشرب فلسفى دارد، یکى مشرب عرفانى دارد، یکى مشرب فقاهتى دارد، ممکن است همدیگر را هم قبول نداشته باشند. من چند ماه پیش از این، در مشهد گفتم که مرحوم آ شیخ مجتبى قزوینى (رضوان اللَّه تعالى علیه) مشرب ضدیت با فلسفه ى حکمت متعالیه، مشرب ملاصدرا، داشت – ایشان شدید، در این جهت خیلى غلیظ بود – امام (رضوان اللَّه علیه) چکیده و زبده ى مکتب ملاصدراست؛ نه فقط در زمینه ى فلسفى اش، در زمینه ى عرفانى هم همینجور است. خوب، مرحوم آ شیخ مجتبى نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترویج میکرد تا وقتى زنده بود. ترویج هم از امام کرد؛ ایشان بلند شد از مشهد آمد قم، دیدن امام. مرحوم آ میرزا جواد آقاى تهرانى در مشهد جزو برگزیدگان و زبدگان همان مکتب بود، اما ایشان جبهه رفت. با تفسیر حمد امام که در تلویزیون پخش میشد، مخالف بودند؛ به خود من گفتند؛ هم ایشان، هم مرحوم آقاى مروارید، اما حمایت میکردند. از لحاظ مشرب و ممشا مخالف، اما از لحاظ تعامل سیاسى، اجتماعى، رفاقتى، با هم مأنوس؛ همدیگر را تحمل میکردند. در قم باید اینجورى باشد.

یک نفرى نظر فقهى میدهد، نظر شاذّى است. خیلى خوب، قبول ندارید، کرسى نظریه پردازى تشکیل بشود و مباحثه بشود؛ پنج نفر، ده نفر فاضل بیایند این نظر فقهى را رد کنند با استدلال؛ اشکال ندارد. نظر فلسفى اى داده میشود همینجور، نظر معارفى و کلامى اى داده میشود همینجور. مسئله ى تکفیر و رمى و این حرفها را بایستى از حوزه ورانداخت؛ آن هم در داخل حوزه نسبت به علماى برجسته و بزرگ؛ یک گوشه اى از حرفشان با نظر بنده ى حقیر مخالف است، بنده دهن باز کنم رمى کنم؛ نمیشود اینجورى، این را باید از خودِ داخل طلبه ها شروع کنید. این یک چیزى است که جز از طریق خودِ طلبه ها و تشکیل کرسیهاى مباحثه و مناظره و همان نهضت آزادفکرى و آزاداندیشى که عرض کردیم، ممکن نیست. این را عرف کنید در حوزه ى علمیه؛ در مجلات، در نوشته ها گفته شود. یک حرف فقهى یک نفر میزند، یک نفر رساله اى بنویسد در ردّ او؛ کسى او را قبول ندارد، رساله اى در ردّ او بنویسید. بنویسند، اشکال ندارد؛ با هم بحث علمى بکنند. بحث علمى به نظر من خوب است». (‌بیانات در دیدار جمعى از اساتید، فضلا، مبلّغان و پژوهشگران حوزه‌هاى علمیه کشور)پی نوشت:

۱ـ این فرمایشات، توصیه های مدیریتی و از هدایت های ولایی است و مانع بحث های آکادمیک در این عرصه نمی شود و موافقان فلسفه نباید پشت سر فرمایشات معظم له پناه بگیرند تا مخالفان را به اسکات بکشانند و مخالفان فلسفه هم نباید ولی فقیه را طرف مباحث علمی خود قرار دهند؛ چون هر چند ولی فقیه از برجسته ترین نخبگان و کارشناسان در رشته های مختلف است اما نمی تواند مدیریت کشور را رها کند و به مباحثه با دیگران بپردازد. مباحثات باید با نخبگان حوزه یا دانشگاه صورت بگیرد نه با رهبر جامعه.

۲ـ رهبر معظم انقلاب، توصیه های دیگری هم مطرح کرده اند که در جای خود قابل توجه است. این توصیه ها به شکل تیتروار از این قرار است: ضرورت مرکزیت فلسفه در حوزه علمیه قم، را اندازی نهضت آزاداندیشی در فلسفه، ضرورت توجه به خطر رقیب سازی برای فلسفه اسلامی از طریق حرکت حساب شده در ترجمه و ترویج فلسفه های مادی غرب،جذب امکانات کشوری برای فلسفه حوزه، برنامه ریزی برای رشد، ترویج، تعمیق و توجیه جریان عقلی در حوزه (در کنار برنامه حوزه) و موارد دیگر.

ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 1 در انتظار بررسی : 1 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

دفتر و ساختمان آموزشی : قم،خ ارم ،ک۲۰ روبروی مسجدسلماسی پلاک۱۳ کدپستی: 3715696797