کد خبر : 3288
تاریخ انتشار : یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۵:۴۴

سید علی قاضی طباطبایی

سید علی قاضی طباطبایی

شناسنامه نام کامل سید علی قاضی طباطبایی نسب ابراهیم طباطبا نواده امام حسن مجتبی(ع) زادروز ۹ اردیبهشت ۱۲۴۵ش یا ۷ فروردین ۱۲۴۸ش۱۳ ذی‌الحجه ۱۲۸۲ق یا ۱۲۸۵ق زادگاه تبریز ایران تاریخ درگذشت ۲۰ بهمن ۱۳۲۴ش۶ ربیع‌الاول ۱۳۶۵ق آرامگاه وای السلام نجف فرزندان سید محمد حسنسید مهدیسید محمد علی اطلاعات سیاسی اطلاعات علمی و مذهبی استادان شیخ الشریعه اصفهانیآخوند خراسانیسید احمد کربلاییمحمد بهاریسید محمد کاظم طباطبائی یزدیشیخ

شناسنامه
نام کاملسید علی قاضی طباطبایی
نسبابراهیم طباطبا نواده امام حسن مجتبی(ع)
زادروز۹ اردیبهشت ۱۲۴۵ش یا ۷ فروردین ۱۲۴۸ش
۱۳ ذی‌الحجه ۱۲۸۲ق یا ۱۲۸۵ق
زادگاهتبریز ایران
تاریخ درگذشت۲۰ بهمن ۱۳۲۴ش
۶ ربیع‌الاول ۱۳۶۵ق
آرامگاهوای السلام نجف
فرزندانسید محمد حسن
سید مهدی
سید محمد علی
اطلاعات سیاسی
اطلاعات علمی و مذهبی
استادانشیخ الشریعه اصفهانی
آخوند خراسانی
سید احمد کربلایی
محمد بهاری
سید محمد کاظم طباطبائی یزدی
شیخ مرتضی انصاری
شاگردانسید محمد حسین طباطبائی
سید ابوالقاسم خوئی
سید هاشم موسوی حداد
محمد تقی بهجت فومنی
سید حسین بادکوبه‌ای
سید عبدالکریم کشمیری
محمد تقی آملی
کتاب‌هاتفسیرقرآن کریم
شرح دعای سمات
تعلیق بر مثنوی مولوی
تعلیق بر فتوحات ابن عربی

برای دیگر کاربردها، قاضی طباطبایی (ابهام‌زدایی) را ببینید.

سید علی قاضی طَباطَبایی (۱۲۸۲-۱۳۶۶ق)، عارف، و استاد اخلاق حوزه علمیه نجف در قرن چهاردهم قمری بود. برخی از علما، فقیهان و مراجع تقلید در مکتب اخلاقی او حضور داشته‌اند.

از شاگردان وی، می‌توان به سید محمدحسین طباطبائی، سید هاشم موسوی حداد و محمد تقی بهجت اشاره کرد.

قاضی طباطبایی در عرفان از طریقۀ ملا حسینقلی همدانی پیروی می‌کرد و رسیدن سالک به مقام توحید را بدون پذیرفتن ولایت ائمه و حضرت زهرا(س) امکان‌پذیر نمی‌دانست. در طریقت عرفانی او انجام مستحبات، رفتن به زیارت قبور، توسل به امام حسین(ع) و انتخاب استاد جایگاه مهمی داشت. رساله سیر و سلوک بحرالعلوم را بهترین کتاب عرفانی می‌دانست و روش احراق را توصیه می‌کرد. از وی کراماتی نیز نقل شده است.

شدت علاقه او به ابن عربی و مولوی به حدی بود که مخالفت برخی علما را در پی داشت.

شهرت قاضی طباطبایی بیشتر به‌دلیل بعد عرفانی شخصیت اوست؛ اما او در علوم دیگر مانند حدیث، فقه و تفسیر نیز صاحب نظر بود.

محتویات

ولادت

سید علی قاضی طباطبایی، در ۱۳ ذی‌الحجه ۱۲۸۲ق (۹ اردیبهشت ۱۲۴۵ش) و به نقل از برخی از تذکره نویسان در ۱۲۸۵ق (۷ فروردین ۱۲۴۸ش) در تبریز به دنیا آمد.[۱]

خاندان وی از سادات طباطبایی، مشهور به فضل و تقوا و اغلب در کسوت روحانیت بودند و نسب‌شان به ابراهیم طباطبا، نوادۀ امام حسن مجتبی(ع)، می‌رسد.[۲]

پدرش، سید حسین قاضی (درگذشت۱۳۱۴)، از شاگردان میرزای شیرازی در سامرا بود که سپس به تبریز بازگشت و به تهذیب نفس پرداخت. وی علاوه بر تفسیر مختصری بر قرآن، تفسیری بر سوره فاتحه و تفسیری ناتمام بر سورۀ انعام نوشته بود.

جد مادری سیدعلی، میرزا محسن قاضی تبریزی (درگذشت۱۳۰۶)، نیز از عالمان و عابدان بود و با ملا هادی سبزواری مصاحبت داشت.[۳]

خانواده و فرزندان

قاضی در طول حیاتش ۴ زن اختیار کرد و خانوادۀ پرجمعیتی شامل ۱۱ پسر و ۱۵ دختر داشت.[۴] برخی از فرزندان او به علم و فضل شناخته می‌شوند؛ از جمله سید محمدحسن قاضی طباطبائی که خود از شاگردان پدرش بود وبحر المعارف عبدالصمد همدانی را نزد وی خواند. مجموعه‌ای ۱۰جلدی به نام صفحات من تاریخ الاعلام از تألیفات اوست که جلد اول و دوم آن را برادرش، سید محمد علی قاضی‌نیا، استاد دانشکدۀ الهیات، به فارسی ترجمه و با عنوان آیت الحق در ۱۳۸۹ش در تهران منتشر کرده است. سید محمدحسن در جلد اول این کتاب، اشعار پدرش را جمع‌آوری و شرح کرده است.[۵]

از دیگر فرزندان قاضی، سید مهدی، استادِ حسن حسن زاده آملی است.[۶]

جانشینان وی در اخلاق و عرفان

دربارۀ وصی او در امر اخلاق و عرفان اقوال مختلفی است:

پسرش، سید محمدحسن قاضی، وصی او را دامادشان، میرزا ابراهیم شریفی، دانسته است.[۷] از حسنعلی نجابت شیرازی، شاگرد قاضی نیز نقل شده که وی در آخرین روزهای حیاتش محمدجواد انصاری همدانی را جانشین معنوی خود معرفی کرد.[۸]

برخی سید محمدحسین طباطبائی را وصی قاضی معرفی کرده‌اند[۹] اما مشهور این است که وصی رسمی قاضی، عباس هاتف قوچانی بوده است.[۱۰]

مطرح بودن چند وصی برای قاضی، با توجه به شرایط آن زمان و دشواری ارتباطات و وضع راه‌ها، امکان داشته است و شاید وی، به همین دلایل، چند تن را برای چند منطقه و چند موضوع وصی خود معرفی کرده است.[۱۱]

اساتید

قاضی طباطبائی مبادی علوم دینی و ادبی را در زادگاهش آموخت[۱۲] و نزد پدرش تفسیر کشاف را خواند. علاوه بر پدرش، استادان دیگر وی موسی تبریزی (مؤلف حاشیۀ رسائل شیخ انصاری) و محمدعلی قراچه داغی (مؤلف حاشیه‌ای بر شرح لمعه) بودند.

او ادبیات فارسی و عربی را نیز از شاعر نامی، محمدتقی نیر تبریزی، مشهور به حجت الاسلام، فرا گرفت.[۱۳]

وی مدتی، به توصیۀ پدرش، برای تهذیب نفس نزد امام قلی نخجوانی شاگردی کرد.[۱۴] سپس در ۱۳۰۸، برای کسب علم به نجف هجرت کرد[۱۵] و در آنجا نزد محمد فاضل شربیانی، محمدحسن مامقانی، شیخ الشریعه اصفهانی، آخوند خراسانی و حسین خلیلی تهرانی، فقه، اصول، حدیث، تفسیر و دیگر علوم را فرا گرفت و از این جمع، حسین خلیلی تهرانی، استاد اخلاق وی نیز بود.[۱۶]

او همچنین برای تهذیب نفس چندین سال نزد سید احمد کربلایی و محمد بهاری، ۲تن از مبرزترین شاگردان ملا حسینقلی همدانی، شاگردی کرد.[۱۷]

هرچند شهرت قاضی بیشتر به عرفان و اخلاق است، اما در حدیث و فقه و تفسیر نیز تبحر داشت.[۱۸] قاضی، به‌رغم اجتهاد، در درس خارج فقه سید محمد کاظم یزدی و سید محمد اصفهانی و دیگر علمای نجف نیز شرکت می‌کرد و از وی نقل شده است که در هفت دوره درس خارج کتاب طهاره شیخ مرتضی انصاری شرکت کرده بود.[۱۹]

شاگردان

او در نجف، در عرفان و اخلاق و تهذیب نفس، شاگردان متعدد و نام‌آوری پرورش داد.[۲۰] معمولاً جلسات درس وی خصوصی و محرمانه برگزار می‌شد.[۲۱] او در مدرسۀ هندی حجره‌ای داشت و شاگردانش در این حجره نزد او می‌آمدند.[۲۲]

برخی از علما و فقها و مراجع تقلید از شاگردان مکتب اخلاقی قاضی بوده‌اند، برخی از مهم‌ترین شاگردان او عبارتند از:

سید محمدحسین طباطبائی که خود از بستگان استادش بود و ابتدا به قاضی شهرت داشت ولی به احترام استادش، ترجیح داد که به طباطبائی مشهور شود.[۲۳] وی و برادرش سید محمدحسن الهی و عباس هاتف قوچانی[۲۴] ۱۳سال نزد قاضی شاگردی کردند.[۲۵]

سید هاشم موسوی حداد. وی ۲۸ سال شاگرد قاضی بود و استادش دربارۀ وی گفته او توحید را چنان چشیده و مس و لمس نموده که محال است چیزی بتواند در آن خللی وارد سازد.[۲۶]

سید حسن اصفهانی مسقطی. او در نجف شفا و اسفار درس می‌داد و به حکم سید ابوالحسن اصفهانی، مرجع وقت شیعیان، و توصیۀ استادش قاضی، به ناچار از نجف به مسقط هجرت کرد.[۲۷]

سید ابوالقاسم خویی. وی از استاد خود دستورالعملی گرفت و پس از ۴۰روز، مکاشفه‌ای برایش حاصل شد و آیندۀ خود را شامل تدریس و به مرجعیت رسیدن مشاهده کرد.[۲۸]

از دیگر شاگردان او می‌توان به افراد زیر اشاره کرد:

مخالفان

مخالفت برخی علما با وی سبب بی‌حرمتی برخی از مردم به وی شده بود، چنان‌که سجاده از زیر پایش کشیدند و همچنین او را تهدید به قتل کردند. ظاهراً علاقۀ وی به ابن عربی و مولوی و دل‌بستگی و مراودۀ یکی از صوفیان نجف بهار علیشاه با قاضی، موجب بروز این مخالفت‌ها و وارد کردن اتهام تصوف به قاضی شده بود.[۴۰]

میرزا مهدی اصفهانی (د ۱۳۲۵ش) از علمای مشهد، که با بسیاری از آموزه‌های فلسفی و عرفان نظری مخالف بود از مهم‌ترین مخالفان قاضی بود. وی به‌رغم شدت تشرع قاضی و عدم انتسابش به سلسله‌های صوفیه، به‌شدت با وی مخالفت می‌کرد.

سید عبدالغفار مازندرانی که یکی از زهاد معروف نجف به شمار می‌رفت نیز از مخالفان قاضی بود.

آثار

دستخط سید علی قاضی: اگر نماز را تحفظ کنید، همه چیزتان محفوظ است.

وی این اثر را در دو سال پایانی عمر خود و به عربی نوشت و به سبب بیماری موفق به اتمام آن نشد و فقط حدود یک‌سوم این دعا را شرح کرد که نخستین بار در ۱۳۸۴ش در تهران به چاپ رسید. او به خواندن این دعا در عصرهای جمعه ملتزم بود و جلسۀ خواندن این دعا و شرح آن در منزلش در نجف برگزار می‌شد.[۴۱]

  • تفسیر قرآن کریم

از ابتدا تا آیۀ ۹۱ سورۀ انعام[۴۲] که ظاهراً نسخه‌ای از آن در لندن موجود است.[۴۳] او را می‌توان پایه‌گذار شیوۀ تفسیری قرآن با قرآن دانست. ظاهراً روش او در تفسیر، در شیوۀ تفسیری شاگردش، سید محمدحسین طباطبائی، در تفسیر المیزان مؤثر بوده است.[۴۴]

این اثر را در ۱۳۰۶ در ۲۱ سالگی به انجام رساند و در تهران چاپ سنگی شد.[۴۵]

قاضی علاوه بر ارشاد، بر برخی کتاب‌های دیگر نیز تعلیقات نوشته است؛ از جمله بر مثنوی مولوی و فتوحات ابن عربی، که هیچ یک تا کنون منتشر نشده است.[۴۶]

وی در ادبیات عرب مهارت داشت و شعر نیز می‌سرود.[۴۷] قصیدۀ غدیریۀ او به زبان عربی، که آن را در ۱۳۱۶ش سروده است، شهرت دارد. او غدیریه‌ای هم به زبان فارسی سروده است.[۴۸]

طریقت عرفانی

محمد حسین طباطبائی گفته است سید علی قاضی به هیچ یک از سلسله‌های صوفیه مرتبط نیست، بلکه طریقۀ عرفانی وی همان طریقۀ ملا حسینقلی همدانی و استادش سید علی شوشتری است که از آنان نیز به عارفی ناشناس به نام جولا منتهی می‌شود.[۴۹]

اما فرزندش، سید محمدحسن قاضی، پدر را بر شیوۀ سلوکی شاگردان حسین قلی همدانی نمی‌داند و از نظر او، قاضی به مسلک پدرش، سید حسین، بود. سید حسین در مکتب تربیتی امامقلی نخجوانی و امام قلی در مکتب سید محمد قریشی قزوینی و او از محراب گیلانی اصفهانی و او از محمد بیدآبادی و او از سید قطب الدین محمد نیریزی، از مشایخ ذهبیه، تعلیم یافته‌بود.[۵۰] اما از خود وی نقل شده که ارتباطش را با این سلسله رد کرده و طریقت خود را طریقت علما و فقها می‌دانست.[۵۱]

به نظر حسینی طهرانی[۵۲] از شاگردان علامه طباطبائی، نیز قاضی ابتدا در طریقت پدرش بود، اما پس از وفات پدرش، شاگردی سید احمد کربلایی را اختیار کرد و در طریقت حسین‌ قلی همدانی قرار گرفت.[۵۳]

قاضی همچنین ۱۰ سال ملازم و مصاحب سید مرتضی کشمیری بود، اما در زمینۀ اخلاق و عرفان شاگرد وی به شمار نمی‌آید[۵۴] زیرا کشمیری به شدت با ابن عربی و آثارش مخالف بود و دیدگاه قاضی با او تفاوت بسیار داشت.[۵۵]

قاضی وصول به مقام توحید و سیر صحیح الی الله را بدون پذیرفتن ولایت امامان شیعه و حضرت زهرا(س) محال می‌دانست.[۵۶] وی می‌گفت:من اگر به جایی رسیده باشم از دو چیز است؛ قرآن کریم و زیارت امام حسین(ع)

در واقع، روش سلوکی وی همان روش سلوکی حسین‌قلی همدانی بود. در این روش، سالک باید برای دفع خواطر، در شبانه‌روز دست‌کم نیم ساعت را برای توجه به نفس خود تعیین کند تا رفته رفته معرفت نفس برای او حاصل شود. به‌علاوه، باید برای رفع حجابها و موانع، به امام حسین(ع) متوسل شود.[۵۷]

احراق

او همچنین برای از بین بردن اغراض و نیتهای نفسانی، روش احراق را توصیه می‌کرد و این طریقه را از قرآن کریم الهام گرفته بود. در این طریقه، سالک باید بداند که همه چیز ملک مطلق خداست و او فقر ذاتی دارد و این تفکر سبب سوختن تمام نیات و صفات او می‌شود، لذا به آن احراق می‌گویند.[۵۸]

اهتمام به مستحبات

از دیگر شیوه‌های سلوکی قاضی، التزام به نماز اول وقت، نماز شب، تهجد و نیز اذکار متعددی بود که هم خود بر آنها مداومت داشت و هم شاگردانش و حتی عامۀ مردم را به آنها سفارش می‌کرد، مانند چهارصد بار یا بیشتر، گفتن ذکر یونسیه (لا إلهَ إلّا أنتَ سُبحانَکَ إنّی کُنتُ مِنَ الظّالِمینَ) همراه با خواندن قرآن در سجده، صد مرتبه خواندن سوره قدر در شبهای جمعه، مداومت بر خواندن فراوان سورۀ توحید، دعای کمیل و زیارت جامعه.[۵۹]

زیارت قبور

محمد تقی آملی، از شاگردان قاضی، نقل نموده که قاضی به زیارت اهل قبور بسیار توجه داشت و خود بسیار به وادی السلام می‌رفت و ساعتها در آنجا به زیارت مشغول می‌شد.[۶۰] او به تهجد در مسجد کوفه و مسجد سهله علاقه‌مند بود و حجره‌ای مخصوص برای عبادت در این دو مسجد داشت[۶۱] و رفتن به مسجد سهله خصوصاً با پای پیاده را توصیه می‌کرد.[۶۲]

نقش استاد

او در سیر الی الله به داشتن استاد بسیار اهمیت می‌داد و بر آن بود که استاد باید خبیر و بصیر، خالی از هوای نفس، رسیده به معرفت الهی و انسان کامل باشد. از نظر وی، سالک اگر نصف عمر خود را در جستجوی استاد بگذراند، ارزش دارد و سالکی که استاد را دریابد، نصف راه را طی کرده است.[۶۳] وی همچنین عقیده داشت که سالک و عارف حتماً باید مجتهد باشد، زیرا ممکن است وقتی برخی عوالم باطنی بر وی منکشف می‌گردد وظایفی بر عهده‌اش گذارده شود که تنها مجتهد می‌تواند نحوۀ درست انجام دادن آن وظایف را در آن اوضاع دریابد.[۶۴]

معرفی رساله سیر و سلوک

طرح جلد رساله سیر وسلوک

از میان کتابهای عرفانی نیز قاضی رساله سیر و سلوک، منسوب به بحرالعلوم، را بهترین کتاب عرفانی می‌دانست، اما از شاگردش عباس قوچانی و فرزندش محمد حسن قاضی نقل شده‌است که به کسی اجازۀ به‌جاآوردن برخی دستورالعمل‌های سخت این رساله را نمی‌داد.[۶۵] او به کتابهای فتوحات مکیه و مثنوی مولوی نیز علاقه‌مند بود و برخی عرفا مانند مولوی و ابن عربی را شیعه می‌دانست.[۶۶]

وی در عین حال نگهداری برخی کتابها را در خانه، همچون الاغانی، به سبب ذکر اخبار خوانندگان و نوازندگان و بیان فسادها و لهو و لعب‌های آنان، موجب نحوست می‌دانست.[۶۷]

صفات اخلاقی

آقابزرگ که سالها با قاضی دوستی و مراوده داشته، وی را با صفاتی چون استقامت، کرامت و شرافت ستوده است.[۶۸]قاضی استقامت در طلب خداوند را عامل درک اسم اعظم و لایق اسرار ربوبی شدن می‌دانست.[۶۹] وی، در عین فقر و ساده‌زیستی، با ریاضت‌های سخت و غیر شرعی مخالف بود و اعتقاد داشت که سالک باید به جسم هم رسیدگی کند، زیرا جسم مرکب روح است، ازاین‌رو به وضع ظاهری خود اهمیت می‌داد و معمولاً عطر می‌زد و لباس سفید و تمیز می‌پوشید و به حسن‌خلق و نیکوکاری سفارش می‌کرد.[۷۰]

کرامات

از قاضی کراماتی نقل کرده‌اند، مانند طی الارض، میراندن مار با استفاده از نام اَلمُمیت خداوند[۷۱]، زنده شدن مرده به دعای وی، خبر دادن از احوال و افکار و حالات و افعال اشخاص، خبر دادن از آینده از جمله خبر دادن از مرجعیت سید ابوالحسن اصفهانی و پیش‌گویی زمان مرگ خود، و ساطع شدن نور از وی در حال نماز.[۷۲]

از آیت الله خویی نیز نقل شده که حوادث مافوق طبیعی در مرگ سید علی قاضی رخ داده است.[۷۳]

همچنین گفته شده که کراماتی نیز از قبر وی به ظهور رسیده است.[۷۴]

آرا خاص فقهی

او وقت مغرب شرعی را استتار قرص خورشید می‌دانست.[۷۵]

مزار سید علی قاضی در قبرستان وادی السلام

نقد نظام آموزشی حوزه

قاضی به نظام آموزشی و برخی کتاب‌های درسی حوزه‌های علمیه انتقاد داشت، خصوصاً در مورد کتاب‌های درسی عقیده داشت که باید کتاب‌های جدید جانشین متون قدیمی شوند، حتی از شاگردش، عباس قوچانی، خواست که جواهر الکلام اثر محمد حسن نجفی را از نو تحریر کند و او هم ۲۱ جلد از دورۀ ۴۳ جلدی این کتاب را با تحقیق و تعلیق خود نوشت. این اثر در ۱۳۶۵ش در تهران منتشر شد.

او به دامادش میرزا ابراهیم شریفی و به سید محمد حسین طباطبائی پیشنهاد کرد که سیرۀ نبوی شیعی بنویسند، چون غالب سیره‌ها تألیف غیر شیعه‌اند. او به شاگردانش توصیه می‌کرد که یک دوره تاریخ اسلام را، از ولادت پیامبر(ص) تا ولادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه بخوانند.[۷۶]

وی همچنین شاگردانش را به مطالعۀ فلسفه و عرفان نظری تشویق می‌کرد و شاگردش، عباس قوچانی، تنها کسی بود که در نجف در آن دوره فلسفه درس می‌داد.[۷۷]

درگذشت

قاضی در سال‌های آخر عمر به بیماری استسقا مبتلا شد و در ۶ ربیع‌الاول ۱۳۶۵ ق، برابر ۲۰ بهمن ۱۳۲۴ش درگذشت.[۷۸] سید جمال‌الدین گلپایگانی بر او نماز خواند و در وادی السلام، نزدیک مقام امام زمان(عج) در کنار پدرش به خاک سپرده شد.[۷۹]

ویژگی های اخلاقی و معنوی آیت الله سید علی قاضی (قسمت پایانی)

ویژگی های اخلاقی و معنوی آیت الله سید علی قاضی (قسمت پایانی)

در قسمت اول مقاله ویژگی‌های اخلاقی و معنوی آیت الله سیدعلی قاضی، مباحث: اخلاق آسمانی در خانه، توجه به معنویت همسر، محبت پدرانه، تواضع، آرامش و اطمینان در مرگ فرزند و نگهداری از مادر پیر مورد بررسی قرار گرفت.

اینک دومین و آخرین قسمت این مطلب از نظر خوانندگان گرامی می‌گذرد:

نشانه تواضع

از دیگر نشانه‌های تواضع و فروتنی مرحوم قاضی قضیه اقتدای ایشان به شاگرد خود یعنی آیت الله بهجت (رحمه الله) می‌باشد که آقازاده مرحوم آیت الله ضیاءالدین آملی این جریان را این گونه نقل کردند: «روزی من و پدرم به محضر آیت الله العظمی بهجت رسیدیم و جمعی در آنجا حاضر بودند، پدرم در آنجا گفتند که قضیه‌ای را نقل می‌کنم و می‌خواهم که از زبان خودم بشنوید و بعد از آن نگویید که از خودش نشنیدیم، و آن اینکه: «من با چشم خودم دیدم که در مسجد سهله یا کوفه (تردید از ناقل است) مرحوم قاضی به ایشان اقتدا نموده بودند.»

و با توجه به اینکه تولد معظم له سال ۱۳۳۴ هجری قمری است و سال ۱۳۴۸ هـ ق به کربلای معلی مشرف و در سال ۱۳۵۲ هـ ق به نجف اشرف مشرف شدند و سال رجعت ایشان به ایران سال ۱۳۶۴ هـ ق بوده است، پس سن ایشان در آن هنگام حدود سی سال بوده است.»

ادب و احترام

مرحوم قاضی هیچ گاه در صدر مجلس نمی‌نشست و با شاگردانش هم که بیرون می‌رفت جلو راه نمی‌رفت، و آن گاه که در منزل، شاگردان و مهمانان سراغشان می‌آمدند برای همه به احترام می‌ایستاد.

آیت الله سیدعباس کاشانی در این باره می‌فرماید: من آن موقع سن کمی داشتم، ولی ایشان اهل این حرف ها نبود. بچه‌های کم سن و سال هم که به مجلس شان می‌آمدند بلند می‌شدند و هر چه به ایشان می‌گفتند اینها بچه هستند، می‌فرمودند: «خوب است بگذارید این ها هم یاد بگیرند.»

آیت الله نجابت نقل می‌کردند: «او آن قدر مبادی آداب است که وقتی در منزل مهمان دارد برای خواندن نماز اول وقتش از او اجازه می‌گیرد.»

حق رفاقت

آیت الله محسنی ملایری (متوفی ۱۴۱۶ق) نقل می‌کرد: «مرحوم پدرم آیت الله میرزا ابوالقاسم ملایری با مرحوم آیت الله میرزا علی آقای قاضی ملازم بود و وقتی به نجف رفته بودم مرحوم آقای قاضی فرمودند: «پدر شما به ما خیلی نزدیک بود، ما برای همدیگر غذا می‌بردیم و لباس همدیگر را می‌شستیم؛ حالا آن حق بر گردن ما باقی است و تا شما در نجف هستید غذای ظهرتان به عهده من است.» از فردا دیدم ایشان در حالی که دو قرص نان و قدری آبگوشت پخته در میان سفره‌ای با خود آورد و پس از آن اصرار و الحاح از من خواستند لباس‌هایی را که نیاز به شست وشو دارد به او داده تا معظم له آن را بشوید! من ابتدا ابا کردم ولی اطرافیان فهماندند که حداقل یک دستمال کوچک هم که شده بدهید ایشان بشویند و الا آقای قاضی ناراحت می‌شوند. من ناچار شدم چند قطعه لباس خود را برای شست و شو به او بدهم.

عدالت و انصاف

آنگاه که به مغازه می‌رود تا کاهو یا میوه بخرد از کاهوهای پلاسیده بر می‌دارد و میوه‌های لک دار را انتخاب می‌کند.

یکی از اعلام نجف اعلام می‌کرد: «من یک روز به دکان سبزی فروشی رفته بودم دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول کاهو سوا کردن است و به عکس معمول، کاهوهای پلاسیده و آنهایی را که دارای برگ‌های خشن و بزرگ هستند را بر می‌دارد.

من کاملا متوجه بودم تا مرحوم قاضی کاهوها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد و مرحوم قاضی آن را زیر عبا گرفت و روانه شد. من که در آن وقت طلبه جوانی بودم و مرحوم قاضی مسن و پیرمردی بود به دنبالش رفتم و عرض کردم آقا سؤالی دارم، چرا شما به عکس همه، این کاهوهای غیرمرغوب را سوا کردید؟

مرحوم قاضی فرمود: آقا جان من! این مرد فروشنده شخص بی بضاعت و فقیری است و من گاهگاهی به او مساعدت می‌کنم و نمی‌خواهم چیزی به او داده باشم تا اولا عزت و شرف و آبرو از بین برود و ثانیا خدای ناخواسته عادت کند به مجانی گرفتن و در کسب هم ضعیف شود. برای ما فرقی ندارد کاهوهای لطیف و نازک بخوریم و یا از این کاهوها و من می‌دانستم که این ها بالاخره خریداری ندارد و ظهر که دکان را ببندد آنها را به بیرون خواهد ریخت لذا برای عدم تضرر او مبادرت به خریدن کردم.»

شهرت گریزی

آیت الله قاضی به شاگردان خود که درباره استادانشان از ایشان سؤال می‌کنند با تندی می‌گوید: «برای من سلسله درست نکنید». و در یکی از جلسات یکی از حاضران را کنار می‌کشد و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر می‌شود می‌گوید: «فلانی شنیده ام نام مرا در منبر می‌بری، اگر به حلال و حرام معتقدی من راضی نیستم. نه بالای منبر، نه زیر منبر اسم مرا بیاوری. می‌گوید هر که به درس من می‌آید در حق من، مبالغه، حرام است.»

در حالی که شاگردان می‌گویند ما هنوز هم هر چه از بزرگان می‌خوانیم و می‌شنویم در برابر ایشان ضعیف است.

سکوت و کتوم بودن

او دائم السکوت بود و بعضی وقت ها از جواب دادن طفره می‌رفت. شاگردانش می‌گویند حتی گاهی به نظرمان می‌آمد ایشان نصف حرفها را نمی زنند که مبادا حمل بر غلو و اغراق شود.

آیت الله سید عباس کاشانی نقل کردند که ایشان به ارادتمندان می‌فرمودند: «بینی و بین الله راضی نیستم درباره من مجلس درست کنید.»

و حال آن چیزهایی را که نقل می‌کنند شاید ثلث حقایق و داشته‌های ایشان هم نیست.

بزرگواری در برابر مخالفین

مرحوم آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی در مجالس روضه هفتگی آقای قاضی شرکت می‌کرد، ولی در آن عصر هنوز معروف نشده و به عنوان مرجع مطرح نبودند. این دو بزرگوار با هم خیلی دوست و رفیق بودند و در فقه هم مباحثه بودند.

در آن موقع آقای قاضی در خواب یا مکاشفه می‌بیند که بعد از اسم مرحوم آیت الله سیدمحمد کاظم یزدی نام آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی نوشته شده و متوجه مرجعیتشان شده و این مطلب را به ایشان می‌گویند. بعدها گاهی ایشان از آقای قاضی درباره زمان این مرجعیت سؤال می‌کردند و آقای قاضی می‌فرمودند: هنوز وقتش نرسیده. تا آن که بعد از وفات مراجع عصر به مرجعیت می‌رسند و همچون آیت الله سیدمحمدکاظم یزدی، مرجعیتشان گسترده و تام می‌گردد. در زمان مرجعیت ایشان به خاطر جو عمومی حوزه که آن زمان مخالف عرفا بود و نیز سعایت‌هایی که از روش آقای قاضی و شاگردان نزد ایشان می‌شود، شهریه شاگردان آقای قاضی قطع می‌شود و بعضی از آنها تبعید می‌شوند.

آقای سیدمحمدحسن قاضی در این باره می‌فرماید: «شهریه علامه طباطبایی و بقیه شاگردان را قطع کردند. علاوه بر این، کارهای دیگری هم کردند، یک مسجدی در نجف بود به نام مسجد طریحی که یک اتاق هم داشت. یک عده آمدند خدمت آقا- علامه طباطبایی با چند نفر دیگر- که ما وقتی می‌آییم منزل شما چون آن جا یک اتاق هست بچه‌ها باید بیرون روند و این باعث اذیت است شما بیایید این مسجد نماز بخوانید و بعد از آن هم می‌توانیم در اتاق بنشینیم جلسات و صحبت‌هایمان را داشته باشیم. ایشان قبول کردند و آقای قاضی می‌رفتند آن جا، بعد از مدتی عده‌ای از همسایه‌ها جمع شدند که آقای قاضی آنجا می‌آید یک چراغی برای مسجد بگذاریم و یک مقداری رسیدگی کنیم. آن عده‌ای هم که می‌آمدند مسجد پیش آقا ۱۲-۱۰ نفر بیشتر نبودند. اما عده‌ای از طلبه‌های آن زمان خبردار شدند و ریختند آن جا و چراغهایش را شکستند، سجاده زیر پای آقا را کشیدند و سنگ باران کردند، بله همان طلبه‌های آن زمان…»

همچنین نقل شده است که: «آیت الله نجابت از نظر اقتصادی بسیار در تنگنا بود زیرا در نجف اشرف شهریه ایشان به خاطر شرکت در درس آقای قاضی قطع شده بود.»

و علت قطع شدن شهریه را این چنین می‌گویند: «آسید ابوالحسن، فقیه و مرجع تقلید بودند و بعد هم این نظر را داشتند که کسانی که در غیر از فقه جعفری(ع) فعالیت داشته باشند، این شهریه برایشان جایز نیست و وقتی این نظر اعلام شد شاگردان آقای قاضی متفرق شدند.»

آقای سیدمحمدحسن قاضی در ادامه می‌فرماید: شیخ حسین محدث خراسانی می‌فرمود: من از نجف بیرون آمدم به علت ناراحتی از وضع زندگی استادم مرحوم قاضی، از خود در برابر افرادی که با روش عرفانی او مخالفت می‌ورزیدند، سکوت می‌کرد و رفقای خود را هم امر به آرامش می‌نمود و این عمل برای من غیرقابل تحمل بود.

و (پدرم) مکرر می‌فرمود: «نمی‌خواهم در تاریخ نوشته شود که قاضی به علت مخالفت با فقهای روزگار خود به قتل رسید.» من به پدرم گفتم: مهاجرت کن، «الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها: آیا زمین خدا پهناور نبود تا در آن هجرت کنید؟ سوره نسا آیه ۹۷»

فرمودند: من با زحمت فراوان خودم را به این شهر مقدس رساندم و هیچ حاضر نیستم که از آن دست بکشم و عمرم هم به سر آمده و خیلی راضی هست. ولی شما باید مهیا باشید چه این که اگر به اختیار هم بیرون نروید شما را به زور و اکراه بیرون می‌کنند و شما باید هر جا که باشید مرا از یاد نبرید و برای من طلب مغفرت کنید.»

در جای دیگر به نقل از آیت الله کشمیری این طور آمده که: «حتی بعضی از اهل دانش، سنگ جمع کرده بودند و به در خانه آقای قاضی می‌زدند! در مدرسه جد ما هم یک نفر از اهل دانش با صدای بلند گفت: بعضی‌ها پیش صوفی می‌روند (و منظورش من بودم)، شکم قاضی را می‌درم!»

در کتاب فریادگر توحید آمده: «چون حضرت آیت الله بهجت به خدمت آقای قاضی می‌رسد، عده‌ای از فضلای نجف به پدر آیت الله بهجت نامه می‌نویسند که پسرت دارد گمراه می‌شود و نزد فلان شخص (آقای قاضی) می‌رود. پدر ایشان نیز برایش نامه‌ای می‌نویسد که راضی نیستم به جز واجبات عمل دیگری انجام دهی و راضی نیستم درس فلانی بروی، ایشان نامه پدرش را خدمت آقای قاضی می‌آورد و می‌گوید پدرم چنین نوشته است و در این حال تکلیف من چیست؟ آقای قاضی می‌گوید: مقلد چه کسی هستی؟

می‌گوید: آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی، مرحوم قاضی به ایشان می‌گوید: «بروید و از مرجع تقلیدتان سؤال کنید.»

ایشان نیز به محضر آسیدابوالحسن اصفهانی می‌رود و کسب تکلیف می‌کند، سید می‌گوید اطاعت پدر واجب است. از این پس آیت الله بهجت سکوت اختیار می‌کند و دیگر هیچ نمی‌گوید و این رویه ایشان امتداد پیدا می‌کند و در همان ایام درهایی از ملکوت به روی ایشان باز می‌شود.»

به نقل از آیت الله نجابت آمده است که: «کسی چندین نوبت قصد سوءقصد به جان آقای قاضی کرد اما موفق نشد. یک وقت پیغام فرستاد که دیگر امشب حتماً تو را خواهم کشت. آقای قاضی آن شب تنها در اتاق خوابیدند و فرمودند: درب خانه را هم باز بگذارید تا راحت و بدون مانع وارد شود.

پس نیمه‌های شب آن بدبخت نادان بی‌هیچ مانعی وارد منزل آقای قاضی شد (خودش از این که در را برایش بازگذاشته بودند متعجب شده بود.) به هر حال فوراً به طرف اتاق آقای قاضی حرکت می‌کند اما در آن جا با صحنه غیرمنتظره‌ای روبرو می‌شود و می‌بیند از اتاق آقای قاضی دود بیرون می‌آید. اندکی درب اتاق را باز می‌کند و مشاهده می‌کند که اتاق آتش گرفته و دود همه جا را فرا گرفته، آقای قاضی هم در گوشه اتاق افتاده‌اند به هرحال پیش خودش فکر می‌کند که این طور بهتر شد، چون ایشان در این سانحه آتش سوزی وفات می‌کند و مسئولیتی هم متوجه‌ام نخواهد شد.

پس به سرعت منزل ایشان را ترک می‌کند. از طرف دیگر آقای قاضی می‌فرمودند: نیمه‌های شب دیدم احساس خفگی می‌کنم، بیدار شدم دیدم بخاری به روی زمین افتاده و فرش آتش گرفته و دود همه جا را فرا گرفته، فوراً آتش را خاموش کردم، درها و پنجره‌ها را بازنمودم و دوباره خوابیدم…»
آری! و با تمام این‌ها ببینیم آقای قاضی در برابر تمام این سعایت‌ها، بدگویی‌ها، مخالفت‌ها، بی احترامی‌ها چگونه برخورد می‌کند. او عظیم است، دریادل است، خم به ابرو نمی‌آورد و نه تنها تکفیر و تفسیق نمی‌کند بلکه هم چنان به ادب در برابر مرجع تقلید می‌نشیند و به شاگرد عزیزش می‌فرماید: «به حرف سید گوش کن و از شهر خارج شو.»

و با تمام این مشکلات حتی کسانی را که خدمت ایشان می‌رسند، برای تقلید خدمت آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی می‌فرستد و می‌فرماید: «بروید و از ایشان تقلید کنید.»

آیت الله سیدعبدالکریم کشمیری می‌فرمود: «به خاطر جو حوزه نجف، آن روزها به اهل عرفان و به ایشان به دیده بی احترامی نگاه می‌کردند و ایشان هیچ ناراحت نمی شد و توجه نداشت، گر چه در اعلمیت او حرفی نبود و احاطه قوی به روایات داشت و به اخبار کاملاً مطلع بود.»

و فرزندش آقای سیدمحمدعلی قاضی نیا می‌فرماید: «بله همین کار را می‌کردند. به شاگردانشان می‌گفتند، شما بروید فعلاً صلاح نیست این جا بمانید، یعنی عکس العمل شدیدی نشان ندادند و تصمیم گرفتند که تجمعشان با شاگردانشان به گونه‌ای باشد که خیلی به چشم نخورد. یعنی برخوردشان مسالمت آمیز بود، حرفشان را قبول کرده و پذیرفتند و برای جلساتشان این راه حل را پیدا کردند.» و این ویژگی روح‌های بزرگ است که چون دریا همه چیز را در خود حل می‌کنند و دم بر نمی‌آورند.

و زیبایی عرفان قاضی به همین اثباتی بودن آن است. یعنی به راحتی دیگران را انکار نمی‌کرد و با همه، مثبت برخورد می‌کرد در حالی که بسیاری از بزرگان و فقهای عصر با ایشان مخالف بودند، شهریه او و شاگردانشان را قطع کرده و اتهامات درویشی‌گری و صوفی‌گری به او می‌زدند، اما آقای قاضی با آن‌ها دریادلانه روبه رو می‌شد.

مثلاً درعین اینکه آقامیرزا عبدالغفار جواب سلام آقای قاضی را نمی‌دادند به شاگردان شان توصیه می‌کردند که: «بروید پشت سر آمیرزا عبدالغفار نماز بخوانید، ایشان نمازهای خوبی دارند.»

و اینک کرامت و عظمت آقای قاضی را در این ماجرا ببینید: آقای قاضی احترام آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی و اطاعت از ایشان را واجب می‌دانستند و می‌فرمودند: «علم و پرچم اسلام اکنون به دست ایشان است و همه وظیفه دارند که ایشان را به هر نحو ممکن یاری کنند. همیشه با احترام و تجلیل از ایشان نام می‌بردند اما از تلاقی با ایشان پرهیز داشتند و علت آن هم این بود که خیلی مراقب نفس بودند که مبادا کاری کنند که از هواپرستی ناشی بشود. چون ریاست و مرجعیت به دست آیت الله اصفهانی بود. ایشان می‌ترسید که مبادا با آیت الله سیدابوالحسن اصفهانی مثلاً یک دفعه تواضعی بکند که شبهه نفسانی داشته باشد…»

و قاضی، استاد چنین کراماتی است، و همین است که آخرین کلام ایشان در وصیت نامه اش این است که می‌فرماید: «الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید.»

حجت الاسلام سیدعبدالحسین قاضی نوه مرحوم قاضی می‌گوید: «… مسئله کرامت آن قدر اهمیت ندارد و حتی برخی عرفا گفته اند می‌تواند بعضی از قدرت ها از شیطان باشد نه از خداوند متعال. به این معنا که اگر خداوند متعال نخواهد بنده‌ای را ببیند، به او قدرتی می‌دهد تا آن بنده با آن کرامت سرگرم شود. کودک اگر بخواهد سراغ یک کتابی بیاید، شکلاتی به او می‌دهیم تا با آن مشغول شود و کتاب را فراموش کند و توجهش به همان شکلات باشد و شخصی که کرامت دارد دیگر به مرتبه‌های بالاتر نمی‌اندیشد در حالی که کرامات در حقیقت راهی به سوی خداوند متعال است.»

یکی از فرزندان مرحوم قاضی نقل می‌کند: یک بار همراه ایشان به حرم مطهر امام علی علیه السلام رفتم و روش مرحوم قاضی به گونه‌ای بود که هنگامی که وارد حرم مطهر می‌شدند حتماً زیارت می‌خواندند و سپس خارج می‌شدند. آن روز تا وارد حرم شدند، بدون خواندن زیارت از حرم خارج شدند. فرزندشان پرسیدند که چه شده این کار غیرطبیعی بود که بدون خواندن زیارت نامه خارج شدید. مرحوم قاضی به او می‌گویند که: در حرم کسی را دیدم که می‌دانم نسبت به من بغض و کینه ای در دل دارد، ترسیدم که مرا ببیند و این بغض و کینه دوباره در دلش زنده شود و به این دلیل اعمالش از بین برود! این کرامت واقعی است، نه آن که کسی فرشته ها را ببیند، کرامت حقیقی آن است که انسان در کنار خدا، برای خود چیزی را نبیند.

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

دفتر و ساختمان آموزشی : قم،خ ارم ،ک۲۰ روبروی مسجدسلماسی پلاک۱۳ کدپستی: 3715696797