عقل، عاقل و معقول با هم متحدند؛
علومی که ادراک میکنیم چند گونه است: بعضی کلی است که این ویژگی، تجرّد نفسِ ناطقه را بهتر اثبات میکند؛ چون کلی جایگاهش در خارج نیست؛ زیرا هر چه در خارج به عنوان موجود داریم، حتماً جزئی است.؛
موجودات مادی نیازمندند و نیازمندی لازمه حرکت است چرا که حرکت یعنی خروج از حالت نقص برای رسیدن به کمال. خروج از ناپایداری برای رسیدن به پایداری. اگر این سه خصیصه عالم ماده را کنار هم بگذاریم خواهیم دید که موجودات مادی چاره ای جز نزاع ندارند و نتیجه این نزاع تعادل طبیعت است. الکترون با سرعت و در مسیر مستقیم حرکت می کند و جاذبه پروتون مانع از حرکت او می شود و نتیجه می شود حرکت دورانی الکترون برگرد پروتون. همین طور است مسأله حرکت سیارات بر گرد خورشید. سدیم، مزاحم آزادی کلر است و نتیجه این تزاحم پدید آمدن نمک است.؛
آقای کولپه در مورد بعضی از انسانها که از آینده خبری میدهند چه میگوید؟ اموری که هنوز در خارج تحقق نیافته است تا بگوییم میبیند؛ آیا آن هم در سلول مغزی جا گرفته؟ یا بعضی مسائل که در غرب هم جریان خیلی قوی پشت سر آنها است؛ مثلاً از انسانها که با ارواح ارتباط پیدا میکنند چیست؟ آیا اینها را هم بگوییم از سنخ مادّه است؟ ممکن است صاحب روح بدنش پودر شده باشد و چیزی به لحاظ جسمی باقی نمانده باشد ولی با روح او ارتباطی برقرار میکنند و خبرهایی دریافت میکنند. بسیاری از اشیای گم شده از طریق ارتباط با ارواح پیدا شده است.؛
اینکه یک چیزی مجهول بوده و الآن برای ما معلوم شده است آیا این هم مادّه است؟ دهندۀ این علم چه کسی است؟ خود ما که نیستیم؛ چون ما یک قاعدۀ کلی داریم که فاقد شیء نمیتواند مُعطی شیء باشد. من اگر سر کوچه قرار است به فقیری کمک کنم باید در جیبم چیزی باشد که کمک کنم ولی وقتی خودم ندارم چه طور میتوانم مُعطی و دهنده باشم؟ پس آقای کولپه نمیتواند بگوید که دهندۀ علم، مادّه است؛ زیرا مادّه که خودش علم ندارد.؛
شامّه با یکی از شئونات نفس ناطقه است و اما آلتش بینی است؛ یعنی بینی که ادراک نمیکند، بلکه نفس است که ادراک میکند؛ منتها این وسیله است. گوش که ادراک نمیکند، بلکه جان ادراک میکند و گوش یک وسیله است.؛
در مکتب مادّی عملی که مربوط به عمل افراد است، توصیۀشان این است که انسان باید به دنبال خوبیهای مادّی باشد و به آن چه که خیر و صلاح او در زندگی است عمل کند. در این عالَم مادّه انسان باید به دنبال کسب آن چیزی باشد که خوب تلّقی میشود. خانۀ خوب، ماشین خوب، وسایل زندگی خوب، همسر خوب و ... ما فعلاً کاری با این نداریم که آیا این موارد واقعاً خوبیهای زندگی هستند، بلکه میخواهیم با نظر فکری مکتب مادّی آشنا شویم.[1]؛
بعضی ازحوادثی که برای افراد پیش میآید به اعمال قبلی ایشان منوط است. این که گفته شود اصلاً تأثیری ندارد حرف درستی نیست، بلکه تأثیر دارد ولی به این صورت هم نیست که با اختیار منافات داشته باشد و سر از جبر در بیاورد.؛